English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
availability U شخص مفید دسترسی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
poaching U دسترسی به لیست ها که فایل یا برنامه ها به منظورجستجوی اطلاعاتی که استفاده کننده مستحق دسترسی به انها نیست
gateway U دسترسی
access U دسترسی
reaching U دسترسی
reaches U دسترسی
reached U دسترسی
access U دسترسی
accessing U دسترسی
accesses U دسترسی
reach U دسترسی
approachability U دسترسی
accession U دسترسی
range U دسترسی
ranged U دسترسی
ranges U دسترسی
accessed U دسترسی
accessibility U دسترسی
access code کد دسترسی
handy <adj.> U مفید
effect U مفید
effected U مفید
gainful U مفید
effecting U مفید
benefactress U مفید
fruitful U مفید
significance U مفید
well off U مفید
advantageous <adj.> U مفید
useful <adj.> U مفید
convenient <adj.> U مفید
handy [useful] <adj.> U مفید
serviceable <adj.> U مفید
utile [archaic] [useful] <adj.> U مفید
proper <adj.> U مفید
practical <adj.> U مفید
functional <adj.> U مفید
utilitarian [useful] <adj.> U مفید
valuable <adj.> U مفید
helpful <adj.> U مفید
appropriate [for an occasion] <adj.> U مفید
profitable U مفید
effective U مفید
practicable <adj.> U مفید
applicatory <adj.> U مفید
remedial U مفید
suitable <adj.> U مفید
precise U مفید
purposive <adj.> U مفید
purposeful <adj.> U مفید
expedient <adj.> U مفید
beneficial <adj.> U مفید
purpose-built <adj.> U مفید
inaccessibility U عدم دسترسی
outreach U دسترسی پیداکردن
inaccessibility U دسترسی ناپذیری
inaccessibility U غیرقابل دسترسی
access code U رمز دسترسی
access road U جاده دسترسی
access road U راه دسترسی
access arm U بازوی دسترسی
inapproachable U بدون دسترسی
non access U عدم دسترسی
direct access U دسترسی مستقیم
inaccessible U دسترسی ناپذیر
accessing U دسترسی راه
video disk U دسترسی مستقیم
availability U میزان دسترسی
access U دسترسی راه
accessed U دسترسی راه
access duct U مجرای دسترسی
accesses U دسترسی راه
active capacity U گنجایش مفید
active storage U گنجایش مفید
salubrity U مفید بودن
serviceably <adv.> U بطور مفید
beneficially <adv.> U بطور مفید
use U مقدار مفید
effective storage U گنجایش مفید
advantageaus U مفید باصرفه
utilizable discharge U بده مفید
useable storage U ذخیره مفید
useful capacity U فرفیت مفید
useful power U توان مفید
useful power U قدرت مفید
useful load U فرفیت مفید
useful life U عمر مفید
useful load U بار مفید
useful work U کار مفید
utility program U برنامه مفید
advantageously U بطور مفید
available magnification U بزرگنمایی مفید
brake horsepower U توان مفید
effective capacity U گنجایش مفید
effective depth U ارتفاع مفید
poniter U توصیه مفید
service load U بار مفید
utility function U تابع مفید
usefully U بطور مفید
constructive U مفید ساختمانی
lacanic U مختصر و مفید
payload U بار مفید
payloads U بار مفید
profitably <adv.> U بطور مفید
stead U مفید بودن
advantage U مفید بودن
uses U مقدار مفید
syllabuses U خلاصه مفید
syllabus U خلاصه مفید
utility U مفید بودن
good U سودمند مفید
helpfully U بطور مفید
random access U دسترسی به اطلاعات به طورناموزون
disk access time U زمان دسترسی دیسک
direct access U دسترسی مستقیم به اطلاعات
multiple access network U شبکه با دسترسی چندگانه
accessing U دسترسی یا مجال مقاربت
accesses U دسترسی یا مجال مقاربت
accessed U دسترسی یا مجال مقاربت
access U دسترسی یا مجال مقاربت
availability principle U اصل دسترسی پذیری
come at able U قابل دسترسی کنارامدنی
rated pay load U بار مفید نامی
application years U عمر مفید یک دستگاه
come in handy <idiom> U اثبات مفید بودن
availability U چیز مفید وسودمند
vail U بکارخوردن مفید بودن
efficiency U فعالیت مفید بازده
asset U چیز با ارزش و مفید
payload space U فضای بار مفید
instrumental U مفید قابل استفاده
informative U حاوی اطلاعات مفید
man friday U مستخدم یا یارخیلی مفید
useable reservoir storage U گنجایش مفید مخزن
briefly <adv.> U بصورت مختصر و مفید
curtly <adv.> U بصورت مختصر و مفید
abbreviate U مختصر یا مفید کردن
available storage capacity U گنجایش مفید مخزن
abbreviating U مختصر یا مفید کردن
compendiously <adv.> U بصورت مختصر و مفید
average available discharge U بده متوسط مفید
abbreviates U مختصر یا مفید کردن
inaccessibly U بطور غیر قابل دسترسی
accessor U شخصی که به داده دسترسی دارد
multiaccess computer U کامپیوتر با دسترسی چند گانه
exclusion area U منطقه غیرمجاز از نظر دسترسی
multocular U مختصر و مفید کوتاه و سودمند
benefiting U احسان کردن مفید بودن
benefit U احسان کردن مفید بودن
pay load U فرفیت مفید وسیله نقلیه
benefited U احسان کردن مفید بودن
it is not pervious to reasonov U بدان دسترسی ندارد خردانرانمیتواند دریابد
access to classified material U دسترسی به مدارک طبقه بندی شده
accessible U آنچه قابل دستیابی و دسترسی است
to get to somebody [something] U به کسی دسترسی پیدا کردن [ به چیزی رسیدن]
to open something to [the] traffic U چیزی را برای [دسترسی به] ترافیک باز کردن
concentrator U گرهای که دسترسی را از یک یا چند ایستگاه به شبکه ممکن می سازد
resource U گرافیکی که مفید هستند یا توسط چیزی استفاده می شوند
nympholepsy U جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
ambitus U [اختصاص دادن فضایی در اطراف قبر یا آرامگاه برای دسترسی به کلیسا]
inaccessibily U بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
mirror writing shadow reading U کامپیوتر میزبان با دو دیسک فیزیکی برای بالا بردن سرعت دسترسی
nympholept U کسیکه جنوی یافتن کمال مطلوب یا پی کردن چیز غیرقابل دسترسی را دارد
graphic U زبان برنامه نویس کامپیوتر با دستورات توکار و مفید حین نمایش گرافیک
bulletin board system U پایگاه داده اطلاعات و پیام که توسط مودم و اتصال کامپیوتری قابل دسترسی است
controlled thermonuclear reaction U جوش هستهای کنترل شده تحت شرایط ازمایشگاهی برای تولید توان مفید
library U تعدا دتوابع مفید و مستقل که وارد هر برنامهای میشود تا مانع نوشتن برنامه شود
language U زبان برنامه نویسی کامپیوتر با دستورات تو کار که برای نمایش گرافیک مفید هستند
libraries U تعدا دتوابع مفید و مستقل که وارد هر برنامهای میشود تا مانع نوشتن برنامه شود
languages U زبان برنامه نویسی کامپیوتر با دستورات تو کار که برای نمایش گرافیک مفید هستند
Internet U می را می سازد که اینترنت و اتصالات فروش را آماده میکند تا کاربران خصوصی به آنها دسترسی داشته باشند
half U مجموعه بیتتها که نیمی از کلمه استاندارد را می گیرند ولی به عنوان واحد مجزا قابل دسترسی اند
externals U حافظهای که خارج از سیستم کامپیوتر اصلی قراد دراد ولی توسط CPU قابل دسترسی است
external U حافظهای که خارج از سیستم کامپیوتر اصلی قراد دراد ولی توسط CPU قابل دسترسی است
cell U محل تک حافظهای قادر به ذخیره سازی یک کلمه داده که توسط یک آدرس مشخص قابل دسترسی است
cells U محل تک حافظهای قادر به ذخیره سازی یک کلمه داده که توسط یک آدرس مشخص قابل دسترسی است
Delphi U مین کننده online تجاری اطلاعات که حاوی بخشهایی است که به پایگاه داده خود اینترنت دسترسی دارند
aliens U وسیله جانبی که به کامپیوتر اجازه میدهد به داده روی دیسک از کامپیوترها یا سیستمهای دیگر دسترسی داشته باشد
alien U وسیله جانبی که به کامپیوتر اجازه میدهد به داده روی دیسک از کامپیوترها یا سیستمهای دیگر دسترسی داشته باشد
array U ساختار مرتب دارای عناصر قابل دسترسی توسط اعداد برای ذخیره سازی جدول ها یا مجموعهای از دادههای مربوطه
logo U یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که فرض میکند استفاده کننده به انواعی ازترمینالهای گرافیکی دسترسی دارد لوگو
externals U رسانه ذخیره سازی که خارج از سیستم کامپیوتر اصلی قرار دارد ولی از طرف CPU قابل دسترسی است
extensions U فضای ذخیره سازی که خارج ازسیستم کامپیوتر اصلی قرار دارد ولی توسط CPU قابل دسترسی است
extension U فضای ذخیره سازی که خارج ازسیستم کامپیوتر اصلی قرار دارد ولی توسط CPU قابل دسترسی است
arrays U ساختار مرتب دارای عناصر قابل دسترسی توسط اعداد برای ذخیره سازی جدول ها یا مجموعهای از دادههای مربوطه
external U رسانه ذخیره سازی که خارج از سیستم کامپیوتر اصلی قرار دارد ولی از طرف CPU قابل دسترسی است
isolating U فضای ذخیره سازی که مستقیما از طرف برنامه کاربر قابل دسترسی نیست و آنرا از حذف ناگهانی در امان نگه می دارد
isolates U فضای ذخیره سازی که مستقیما از طرف برنامه کاربر قابل دسترسی نیست و آنرا از حذف ناگهانی در امان نگه می دارد
SMB U که به کاربر امکان دسترسی به فایل ها و وسایل جانبی کامپیوتر دیگر روی شبکه را میدهد به طوری که مانند منابع محلی باشد
isolate U فضای ذخیره سازی که مستقیما از طرف برنامه کاربر قابل دسترسی نیست و آنرا از حذف ناگهانی در امان نگه می دارد
average U متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
averaging U متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
averaged U متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
averages U متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
lifetimes U مدت زمانی که وسیلهای مفید است یا قدیمی نشده است
lifetime U مدت زمانی که وسیلهای مفید است یا قدیمی نشده است
helped U تابعی در برنامه یا سیستم که حاوی اطلاعات مفید درباره برنامه استفاده شده است
stops U لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stopping U لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
help U تابعی در برنامه یا سیستم که حاوی اطلاعات مفید درباره برنامه استفاده شده است
stopped U لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com