Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
availability
U
شخص مفید دسترسی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
poaching
U
دسترسی به لیست ها که فایل یا برنامه ها به منظورجستجوی اطلاعاتی که استفاده کننده مستحق دسترسی به انها نیست
gateway
U
دسترسی
access
U
دسترسی
reaching
U
دسترسی
reaches
U
دسترسی
reached
U
دسترسی
access
U
دسترسی
accessing
U
دسترسی
accesses
U
دسترسی
reach
U
دسترسی
approachability
U
دسترسی
accession
U
دسترسی
range
U
دسترسی
ranged
U
دسترسی
ranges
U
دسترسی
accessed
U
دسترسی
accessibility
U
دسترسی
access code
کد دسترسی
handy
<adj.>
U
مفید
effect
U
مفید
effected
U
مفید
gainful
U
مفید
effecting
U
مفید
benefactress
U
مفید
fruitful
U
مفید
significance
U
مفید
well off
U
مفید
advantageous
<adj.>
U
مفید
useful
<adj.>
U
مفید
convenient
<adj.>
U
مفید
handy
[useful]
<adj.>
U
مفید
serviceable
<adj.>
U
مفید
utile
[archaic]
[useful]
<adj.>
U
مفید
proper
<adj.>
U
مفید
practical
<adj.>
U
مفید
functional
<adj.>
U
مفید
utilitarian
[useful]
<adj.>
U
مفید
valuable
<adj.>
U
مفید
helpful
<adj.>
U
مفید
appropriate
[for an occasion]
<adj.>
U
مفید
profitable
U
مفید
effective
U
مفید
practicable
<adj.>
U
مفید
applicatory
<adj.>
U
مفید
remedial
U
مفید
suitable
<adj.>
U
مفید
precise
U
مفید
purposive
<adj.>
U
مفید
purposeful
<adj.>
U
مفید
expedient
<adj.>
U
مفید
beneficial
<adj.>
U
مفید
purpose-built
<adj.>
U
مفید
inaccessibility
U
عدم دسترسی
outreach
U
دسترسی پیداکردن
inaccessibility
U
دسترسی ناپذیری
inaccessibility
U
غیرقابل دسترسی
access code
U
رمز دسترسی
access road
U
جاده دسترسی
access road
U
راه دسترسی
access arm
U
بازوی دسترسی
inapproachable
U
بدون دسترسی
non access
U
عدم دسترسی
direct access
U
دسترسی مستقیم
inaccessible
U
دسترسی ناپذیر
accessing
U
دسترسی راه
video disk
U
دسترسی مستقیم
availability
U
میزان دسترسی
access
U
دسترسی راه
accessed
U
دسترسی راه
access duct
U
مجرای دسترسی
accesses
U
دسترسی راه
active capacity
U
گنجایش مفید
active storage
U
گنجایش مفید
salubrity
U
مفید بودن
serviceably
<adv.>
U
بطور مفید
beneficially
<adv.>
U
بطور مفید
use
U
مقدار مفید
effective storage
U
گنجایش مفید
advantageaus
U
مفید باصرفه
utilizable discharge
U
بده مفید
useable storage
U
ذخیره مفید
useful capacity
U
فرفیت مفید
useful power
U
توان مفید
useful power
U
قدرت مفید
useful load
U
فرفیت مفید
useful life
U
عمر مفید
useful load
U
بار مفید
useful work
U
کار مفید
utility program
U
برنامه مفید
advantageously
U
بطور مفید
available magnification
U
بزرگنمایی مفید
brake horsepower
U
توان مفید
effective capacity
U
گنجایش مفید
effective depth
U
ارتفاع مفید
poniter
U
توصیه مفید
service load
U
بار مفید
utility function
U
تابع مفید
usefully
U
بطور مفید
constructive
U
مفید ساختمانی
lacanic
U
مختصر و مفید
payload
U
بار مفید
payloads
U
بار مفید
profitably
<adv.>
U
بطور مفید
stead
U
مفید بودن
advantage
U
مفید بودن
uses
U
مقدار مفید
syllabuses
U
خلاصه مفید
syllabus
U
خلاصه مفید
utility
U
مفید بودن
good
U
سودمند مفید
helpfully
U
بطور مفید
random access
U
دسترسی به اطلاعات به طورناموزون
disk access time
U
زمان دسترسی دیسک
direct access
U
دسترسی مستقیم به اطلاعات
multiple access network
U
شبکه با دسترسی چندگانه
accessing
U
دسترسی یا مجال مقاربت
accesses
U
دسترسی یا مجال مقاربت
accessed
U
دسترسی یا مجال مقاربت
access
U
دسترسی یا مجال مقاربت
availability principle
U
اصل دسترسی پذیری
come at able
U
قابل دسترسی کنارامدنی
rated pay load
U
بار مفید نامی
application years
U
عمر مفید یک دستگاه
come in handy
<idiom>
U
اثبات مفید بودن
availability
U
چیز مفید وسودمند
vail
U
بکارخوردن مفید بودن
efficiency
U
فعالیت مفید بازده
asset
U
چیز با ارزش و مفید
payload space
U
فضای بار مفید
instrumental
U
مفید قابل استفاده
informative
U
حاوی اطلاعات مفید
man friday
U
مستخدم یا یارخیلی مفید
useable reservoir storage
U
گنجایش مفید مخزن
briefly
<adv.>
U
بصورت مختصر و مفید
curtly
<adv.>
U
بصورت مختصر و مفید
abbreviate
U
مختصر یا مفید کردن
available storage capacity
U
گنجایش مفید مخزن
abbreviating
U
مختصر یا مفید کردن
compendiously
<adv.>
U
بصورت مختصر و مفید
average available discharge
U
بده متوسط مفید
abbreviates
U
مختصر یا مفید کردن
inaccessibly
U
بطور غیر قابل دسترسی
accessor
U
شخصی که به داده دسترسی دارد
multiaccess computer
U
کامپیوتر با دسترسی چند گانه
exclusion area
U
منطقه غیرمجاز از نظر دسترسی
multocular
U
مختصر و مفید کوتاه و سودمند
benefiting
U
احسان کردن مفید بودن
benefit
U
احسان کردن مفید بودن
pay load
U
فرفیت مفید وسیله نقلیه
benefited
U
احسان کردن مفید بودن
it is not pervious to reasonov
U
بدان دسترسی ندارد خردانرانمیتواند دریابد
access to classified material
U
دسترسی به مدارک طبقه بندی شده
accessible
U
آنچه قابل دستیابی و دسترسی است
to get to somebody
[something]
U
به کسی دسترسی پیدا کردن
[ به چیزی رسیدن]
to open something to
[the]
traffic
U
چیزی را برای
[دسترسی به]
ترافیک باز کردن
concentrator
U
گرهای که دسترسی را از یک یا چند ایستگاه به شبکه ممکن می سازد
resource
U
گرافیکی که مفید هستند یا توسط چیزی استفاده می شوند
nympholepsy
U
جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
ambitus
U
[اختصاص دادن فضایی در اطراف قبر یا آرامگاه برای دسترسی به کلیسا]
inaccessibily
U
بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
mirror writing shadow reading
U
کامپیوتر میزبان با دو دیسک فیزیکی برای بالا بردن سرعت دسترسی
nympholept
U
کسیکه جنوی یافتن کمال مطلوب یا پی کردن چیز غیرقابل دسترسی را دارد
graphic
U
زبان برنامه نویس کامپیوتر با دستورات توکار و مفید حین نمایش گرافیک
bulletin board system
U
پایگاه داده اطلاعات و پیام که توسط مودم و اتصال کامپیوتری قابل دسترسی است
controlled thermonuclear reaction
U
جوش هستهای کنترل شده تحت شرایط ازمایشگاهی برای تولید توان مفید
library
U
تعدا دتوابع مفید و مستقل که وارد هر برنامهای میشود تا مانع نوشتن برنامه شود
language
U
زبان برنامه نویسی کامپیوتر با دستورات تو کار که برای نمایش گرافیک مفید هستند
libraries
U
تعدا دتوابع مفید و مستقل که وارد هر برنامهای میشود تا مانع نوشتن برنامه شود
languages
U
زبان برنامه نویسی کامپیوتر با دستورات تو کار که برای نمایش گرافیک مفید هستند
Internet
U
می را می سازد که اینترنت و اتصالات فروش را آماده میکند تا کاربران خصوصی به آنها دسترسی داشته باشند
half
U
مجموعه بیتتها که نیمی از کلمه استاندارد را می گیرند ولی به عنوان واحد مجزا قابل دسترسی اند
externals
U
حافظهای که خارج از سیستم کامپیوتر اصلی قراد دراد ولی توسط CPU قابل دسترسی است
external
U
حافظهای که خارج از سیستم کامپیوتر اصلی قراد دراد ولی توسط CPU قابل دسترسی است
cell
U
محل تک حافظهای قادر به ذخیره سازی یک کلمه داده که توسط یک آدرس مشخص قابل دسترسی است
cells
U
محل تک حافظهای قادر به ذخیره سازی یک کلمه داده که توسط یک آدرس مشخص قابل دسترسی است
Delphi
U
مین کننده online تجاری اطلاعات که حاوی بخشهایی است که به پایگاه داده خود اینترنت دسترسی دارند
aliens
U
وسیله جانبی که به کامپیوتر اجازه میدهد به داده روی دیسک از کامپیوترها یا سیستمهای دیگر دسترسی داشته باشد
alien
U
وسیله جانبی که به کامپیوتر اجازه میدهد به داده روی دیسک از کامپیوترها یا سیستمهای دیگر دسترسی داشته باشد
array
U
ساختار مرتب دارای عناصر قابل دسترسی توسط اعداد برای ذخیره سازی جدول ها یا مجموعهای از دادههای مربوطه
logo
U
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که فرض میکند استفاده کننده به انواعی ازترمینالهای گرافیکی دسترسی دارد لوگو
externals
U
رسانه ذخیره سازی که خارج از سیستم کامپیوتر اصلی قرار دارد ولی از طرف CPU قابل دسترسی است
extensions
U
فضای ذخیره سازی که خارج ازسیستم کامپیوتر اصلی قرار دارد ولی توسط CPU قابل دسترسی است
extension
U
فضای ذخیره سازی که خارج ازسیستم کامپیوتر اصلی قرار دارد ولی توسط CPU قابل دسترسی است
arrays
U
ساختار مرتب دارای عناصر قابل دسترسی توسط اعداد برای ذخیره سازی جدول ها یا مجموعهای از دادههای مربوطه
external
U
رسانه ذخیره سازی که خارج از سیستم کامپیوتر اصلی قرار دارد ولی از طرف CPU قابل دسترسی است
isolating
U
فضای ذخیره سازی که مستقیما از طرف برنامه کاربر قابل دسترسی نیست و آنرا از حذف ناگهانی در امان نگه می دارد
isolates
U
فضای ذخیره سازی که مستقیما از طرف برنامه کاربر قابل دسترسی نیست و آنرا از حذف ناگهانی در امان نگه می دارد
SMB
U
که به کاربر امکان دسترسی به فایل ها و وسایل جانبی کامپیوتر دیگر روی شبکه را میدهد به طوری که مانند منابع محلی باشد
isolate
U
فضای ذخیره سازی که مستقیما از طرف برنامه کاربر قابل دسترسی نیست و آنرا از حذف ناگهانی در امان نگه می دارد
average
U
متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
averaging
U
متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
averaged
U
متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
averages
U
متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
lifetimes
U
مدت زمانی که وسیلهای مفید است یا قدیمی نشده است
lifetime
U
مدت زمانی که وسیلهای مفید است یا قدیمی نشده است
helped
U
تابعی در برنامه یا سیستم که حاوی اطلاعات مفید درباره برنامه استفاده شده است
stops
U
لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stopping
U
لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
help
U
تابعی در برنامه یا سیستم که حاوی اطلاعات مفید درباره برنامه استفاده شده است
stopped
U
لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com