Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
theatergoer
U
شخصی که مکرر به تئاترمیرود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
f.drss
U
جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscribers
U
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscriber
U
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
continual
U
مکرر
eternities
U
مکرر
eternity
U
مکرر
repeated
U
مکرر
repetitious
U
مکرر
manyfold
U
مکرر
repetitive
U
مکرر
eternal
U
مکرر
bis
U
مکرر
resorted
U
ملاقات مکرر
times without number
U
بطور مکرر
resorts
U
ملاقات مکرر
resort
U
ملاقات مکرر
all the time
<idiom>
U
به طور مکرر
old hat
U
آشنا و مکرر
catalexia
U
مکرر خوانی
compulsiveness
U
مکرر کاری
unfrequented
U
غیر مکرر
crepitation
U
انفجار مکرر
rebroadcast
U
برنامه مکرر
rebuy
U
خرید مکرر
repeating decimal
U
اعشاری مکرر
repeating field
U
فیلد مکرر
tautologize
U
مکرر گویی
recurrenge
U
وقوع مکرر
repeating fraction
U
کسر مکرر
multiple ionization
U
یونش مکرر
frequent visiting
U
دیدنی مکرر
repeating label
U
برچسب یا مطلب مکرر
haunt
U
خطور مراجعه مکرر
haunts
U
خطور مراجعه مکرر
recurring decimal
U
اعشاری مکرر
[ریاضی]
commuter
U
رفت و آمد کنندهی مکرر
commuters
U
رفت و آمد کنندهی مکرر
repeat
U
مکرر کردن تکرار شدن
repeats
U
مکرر کردن تکرار شدن
age
U
شکستن جسم با فشارهای مکرر
ages
U
شکستن جسم با فشارهای مکرر
to frequent a place
U
بجایی بطور مکرر رفت و آمد کردن
That's old hat!
<idiom>
U
این که آشنا و مکرر
[پیش پا افتاده ]
است!
keep after
<idiom>
یادآوری مکرر به کسی برای انجام کاری.
wear down
<idiom>
U
زوارچیزی دررفتن ،بااستفاده مکرر خراب شدن
patterns
U
مجموعهای از خط وط با قاعده و اشکال که مکرر تکرار می شوند
pattern
U
مجموعهای از خط وط با قاعده و اشکال که مکرر تکرار می شوند
globetrotters
U
کسی که مکرر به جاهای مختلف جهان سفر میکند
shadow memory
U
محلهای حافظه مکرر که با کد مخصوص قابل دستیابی است
globetrotter
U
کسی که مکرر به جاهای مختلف جهان سفر میکند
shadow page
U
محلهای حافظه مکرر که با کد مخصوص قابل دستیابی است
avianize
U
ضعیف کردن ویروس بعلت کشت مکرر در جنین جوجه
resorts
U
رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
resorted
U
رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
resort
U
رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
scarpbook
U
عملکردی که متن و تصاویر رابرای استفاده مکرر درمستندات ذخیره میکندمجموعه مرقع
formats
U
قالب فرم خالی یا صفحه مکرر ذخیره شده در یک ترمینال تا مکررا ارسال شود
format
U
قالب فرم خالی یا صفحه مکرر ذخیره شده در یک ترمینال تا مکررا ارسال شود
overstriking
U
توانایی یک چاپگر نسخه چاپی برای ضربه مکرر زدن به کاراکتربه منظور تولید حالت نمایانتری از ان
cycle
U
1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
cycles
U
1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
cycled
U
1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
gall
U
حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
galls
U
حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
frequent
U
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequented
U
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequenting
U
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequents
U
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
procedure
U
بخش کوچک کد دستورات کامپیوتری که حاوی تابع مکرر است و از برنامه اصلی قابل فراخوانی است
personal
U
شخصی
civilian
U
شخصی
some one
U
شخصی
civil
U
شخصی
persona
U
شخصی
personae
U
شخصی
personas
U
شخصی
personable
U
شخصی
informal
U
شخصی
privates
U
شخصی
one
U
شخصی
ones
U
شخصی
private
U
شخصی
civilians
U
شخصی
ibm personal computer
U
IBکامپیوتر شخصی
self will
U
اراده شخصی
self-employed
U
کار شخصی
personal computers
U
کامپیوتر شخصی
personal computer
U
کامپیوتر شخصی
who
U
چه شخصی چه اشخاصی
personal pronouns
U
ضمائر شخصی
self employed
U
کار شخصی
separate estate
U
اموال شخصی زن
paraphernalia
U
اموال شخصی زن
personal right
U
حقوق شخصی
idiograph
U
نشان شخصی
idols of the cave
U
اوهام شخصی
personal pronoun
U
ضمیر شخصی
somebody
U
یک شخص شخصی
personalty
U
دارایی شخصی
private property
U
دارایی شخصی
backcourt foul
U
خطای شخصی
whosoever
U
هر شخصی که باشد
whoso
U
هر شخصی که باشد
personalty
U
اموال شخصی
personalized form letter
U
فرم شخصی
bomb scare
U
اطلاعتلفنیازوجودبمبدرمکانیتوسط شخصی
self-interest
U
نفع شخصی
personal saving
U
پس انداز شخصی
personal service
U
خدمت شخصی
oomph
U
چاذبه شخصی
personal service
U
ابلاغ شخصی
personal staff
U
ستاد شخصی
ea state in severalty
U
ملک شخصی
A private car.
U
اتوموبیل شخصی
by end
U
غرض شخصی
personal requirment
U
حوائج شخصی
proenomen
U
نام شخصی
personal identity
U
هویت شخصی
personal income
U
درامد شخصی
personal influence
U
نفوذ شخصی
personal interest
U
نفع شخصی
personal motive
U
غرض شخصی
private motive
U
غرض شخصی
personal outlays
U
هزینههای شخصی
very own
<adj.>
U
خصوصی
[شخصی]
self interest
U
نفع شخصی
particular good
U
عین شخصی
personal action
U
دعوی شخصی
personal affairs
U
امور شخصی
passanger car
U
اتومبیل شخصی
personal computing
U
محاسبات شخصی
personal constructs
U
سازههای شخصی
personal error
U
خطای شخصی
personal exemptions
U
معافیتهای شخصی
under one's thumb
<idiom>
U
زیرنظر شخصی
under one's belt
<idiom>
U
میل شخصی
personal ownership
U
مالکیت شخصی
self interest
U
غرض شخصی
hire out
<idiom>
U
اجاره شخصی
informal observations
U
مشاهدات شخصی
on one's shoulders
<idiom>
U
مسئولیت شخصی
individual foul
U
خطای شخصی
personal remarks
U
انتقادات شخصی
personal property
U
مایملک شخصی
personal effects
U
لوازم شخصی
self intrest
U
نفع شخصی
personal requirment
U
احتیاجات شخصی
personal property
U
اموال شخصی
private property
U
دارایی شخصی بلامعارض
to hold in d.
U
درتصرف شخصی داشتن
personal income tax
U
مالیات بر درامد شخصی
individual income tax
U
مالیات بر درامد شخصی
privy seal
U
مهر شخصی پادشاه
personal chattels
U
دارایی شخصی منقول
pocket expenses
U
هزینه مختصر شخصی
personal property
U
دارایی شخصی منقول
individualization of punshment
U
شخصی کردن مجازاتها
paraphernal
U
وابسته به دارایی شخصی زن
home use entry
U
اعلامیه مصرف شخصی
ibm personal computer at
U
کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل AT
onother's money
U
پول شخصی دیگر
personalize
U
جنبه شخصی دادن به
ibm personal computer system/
U
کامپیوتر ای بی ام سیستم شخصی 2
duffle bag
U
کیسه لوازم شخصی
ibm personal computer xt
U
کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل XT
personal identification number
U
شماره شناسایی شخصی
self intrested
U
دربند نفع شخصی
self regard
U
حفظ منافع شخصی
valor
U
ارزش شخصی واجتماعی
leave alone
<idiom>
U
راحت گذاشتن (شخصی)
pinning
U
شماره شناسایی شخصی
put in one's two cents
<idiom>
U
به شخصی نظریه دادن
own
U
شخصی مال خودم
owned
U
شخصی مال خودم
owning
U
شخصی مال خودم
owns
U
شخصی مال خودم
mannerisms
U
اطوار واخلاق شخصی
mannerism
U
اطوار واخلاق شخصی
in one's hair
<idiom>
U
عصبانی کردن شخصی
author
U
شخصی که برنامه می نویسد
fill (someone) in
<idiom>
U
جزئیات را به شخصی گفتن
play (someone) for something
<idiom>
U
به بازی گرفتن شخصی
pinned
U
شماره شناسایی شخصی
pin
U
شماره شناسایی شخصی
mend one's ways
<idiom>
U
اثبات عادت شخصی
bunched income
U
درامد خدمات شخصی
toe the line
<idiom>
U
انجام وفایف شخصی
unbeknownst
U
خارج از معلومات شخصی
turn (someone) on
<idiom>
U
به هیجان آوردن شخصی
in one's best interest
U
به صلاح خود شخصی
unbeknown
U
خارج از معلومات شخصی
valour
U
ارزش شخصی واجتماعی
With my own capital .
U
با سرمایه شخصی خودم
self-interested
U
در بند نفع شخصی
self interested
U
در بند نفع شخصی
bye end
U
غرض شخصی قصدپنهان
personal disposable income
U
درامد قابل تصرف شخصی
wear down
<idiom>
U
زوار شخصی ازخستگی در رفتن
musical chairs
<idiom>
U
هر روز شخصی را سریککار گذاشتن
personal computing
U
استفاده ازیک کامپیوتر شخصی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com