English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
he is unworthy of his position U شایسته مقام خود نیست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ought not U شایسته نیست
it does not befit me to U شایسته من نیست که مرانشاید که
oughtn't U نبایستی شایسته نیست
it does not befit his state U لایق مقام یا وضع او نیست
declaratory judgment U حکمی است که در ان حقوق عدهای تثبیت واعلام میشود لیکن هیچ دستور اجراییی را که از نظراختتام دعوی موثر در مقام باشد متضمن نیست
All is not gold that glitters. <proverb> U هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
winchester disk U دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
plate milling stand U مقام دستگاه فرز غلطکی مقام دستگاه نورد صفحه
step frame U استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
transparent U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparently U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
leaving files open U به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
his parentage isunknown U اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
it is past all hope U جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
embassage U مقام سفارت مقام ایلچی سفارت
accurate [correct] <adj.> U شایسته
good U شایسته
seemly U شایسته
correct <adj.> U شایسته
exact <adj.> U شایسته
proper U شایسته
qualified U شایسته
true <adj.> U شایسته
fittest U شایسته
real <adj.> U شایسته
proper <adj.> U شایسته
fits U شایسته
fit U شایسته
meet U شایسته
appropriate [for an occasion] <adj.> U شایسته
convenient <adj.> U شایسته
functional <adj.> U شایسته
inept U نا شایسته
practicable <adj.> U شایسته
pertinent U شایسته
practical <adj.> U شایسته
purposeful <adj.> U شایسته
purpose-built <adj.> U شایسته
qua U شایسته
meets U شایسته
meritorious U شایسته
competent U شایسته
worthier U شایسته
utilitarian [useful] <adj.> U شایسته
useful <adj.> U شایسته
apropos U شایسته
worthiest U شایسته
worthy U شایسته
purposive <adj.> U شایسته
suitable <adj.> U شایسته
beseem U شایسته بودن
by fits and starts U شایسته لایق
worthful U شایسته مستحق
fittest U لایق شایسته
properly U بطور شایسته
christianlike U شایسته مسیحیت
behove U شایسته بودن
courtlier U شایسته دربار
courtliest U شایسته دربار
courtly U شایسته دربار
eligible U شایسته انتخاب
apt U مناسب شایسته
fit U لایق شایسته
adequate U شایسته بودن
becoming U شایسته درخور
fits U لایق شایسته
suitable U شایسته فراخور
befitting U درخور شایسته
companionable U شایسته رفاقت
intrinsic U مرتب شایسته
behoove U شایسته بودن
conditioning U شایسته سازی
worshipful U شایسته احترام
ogr U شایسته غول
justly <adv.> U بطور شایسته
properly <adv.> U بطور شایسته
rightfully <adv.> U بطور شایسته
rightly <adv.> U بطور شایسته
in due form U بطرز شایسته
quoteworthy U شایسته ذکر
proper dress U جامه شایسته
discreditable U شایسته بی اعتباری
as it deserves U بطور شایسته
meet for a man U شایسته است که
meetly U بطور شایسته
meritorious U شایسته ترین
fitly U بطور شایسته
derisible U شایسته ریشخند
aright <adv.> U بطور شایسته
winnable U شایسته پیروزی
duly <adv.> U بطور شایسته
devisable U شایسته تامل
devisable U شایسته اندیشه
the ticket U کار شایسته
to be proper for U شایسته بودن
correctly <adv.> U بطور شایسته
pensionable U شایسته بازنشستگی
righting U شایسته خوب ذیحق
righted U شایسته خوب ذیحق
right U شایسته خوب ذیحق
workmanlike U شایسته کارگر خوب
suitably U بطور مناسب یا شایسته
nameable U شایسته نام بردن
worthily U بطور شایسته و در خور
worthy to become a king U شایسته شاه شدن
competent U شایسته دارای سر رشته
gentlemanlike U شایسته مرد نجیب
workmanly U شایسته کارگر خوب
sufficient U شایسته صلاحیت دار
humance U انسانی شایسته بشریت
ineligible U نا شایسته برای انتخاب
servile U شایسته نوکران چاپلوس
qualified for work U شایسته یاقابل کارکردن
fit to work U شایسته یاقابل کارکردن
best U شایسته ترین پیشترین
merited U شایسته بودن استحقاق داشتن
give someone their due <idiom> U دادن اعتبار به شخص شایسته
merit U شایسته بودن استحقاق داشتن
gentlewomanlike U شایسته بانوان نجیب ومحترم
quotable U شایسته نقل قول کردن
hellishness U خویی که شایسته دوزخ باشد
condition U شرط نمودن شایسته کردن
merits U شایسته بودن استحقاق داشتن
meriting U شایسته بودن استحقاق داشتن
to put out of court U شایسته مطرح کردن ندانستن
palmary U شایسته ستایش و تقدیر برجسته
affimable U شایسته انکه بطورقطع گفته شود
disqualifies U سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualify U سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualifying U سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualified U سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
adorably U چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
constructive school credit U بورس تحصیلی برای پرسنل شایسته نظامی
The ceremony concluded with the recital of an apropos poem. U مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.
it was beneath my notice U شایسته اینکه اعتنایی بان کنم نبود
picturesquely U چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
it is inexpedient to reply U پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
pontifically U چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
head-hunting <idiom> U جستجو کردن برای یافتن شخصی شایسته ولایق
academically U چنانچه شایسته انجمن دانش یا فرهنگستانی باشد ادیبانه
able U پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
abler U پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
ablest U پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
honourable mention U امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
honourable mentions U امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
paripassu U هم مقام
position U مقام
pank U مقام
stand U مقام
rete U مقام
standing U مقام
foothole U مقام
offices U مقام
office U مقام
stage U مقام
stages U مقام
equipotential U هم مقام
eminency U مقام
opposite number U هم مقام
positioned U مقام
eminence U مقام
stature U مقام
place U مقام
pew U مقام
pews U مقام
function U مقام
places U مقام
connexions U مقام
placing U مقام
connection U مقام
authority U مقام
functioned U مقام
setting U مقام
functions U مقام
settings U مقام
status U مقام
conditioning U اصلاح مشخصههای اطلاعات در یک خط انتقال صدا ازطریق تصحیح خصوصیات فازدامنه تقویت کنندههای خط شایسته سازی
professorship U مقام استادی
first water U بالاترین مقام
subsitute U قائم مقام
shrievalty U مقام ومنصب
substituting U قائم مقام
professorships U مقام استادی
preferment U مقام افتخاری
A musical tone . U مقام ( درموسیقی )
knighthood U مقام سلحشوری
capacity U استعداد مقام
senatorship U مقام سناتوری
knighthoods U مقام سلحشوری
editorship U مقام سردبیری
placing U مقام رتبه
officiate U مقام رسمی
station U مقام مستقرکردن
priesthood U مقام کشیش
rank U سلسله مقام
ranked U سلسله مقام
ranks U سلسله مقام
substituted U قائم مقام
substitute U قائم مقام
posts U مقام مسئولیت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com