English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
apodeictic U شامل یا مستلزم بیان حقیقت
apodictic U شامل یا مستلزم بیان حقیقت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
inductor U قطعه الکتریکی شامل هستهای از سیم برای بیان تاثیرات روی مدار.
pragmatism U مصلحت گرایی روش فکری منسوب به ویلیام جیمز امریکایی که درمقابل تعریفی که فلسفه مابعدالطبیعه از حقیقت میکند به این شرح " مطابقت ذهن با واقعیت خارجی "تعریف جدیدی وضع نموده است به این شکل " ان چه درعمل مفید افتد حقیقت است "
to speak [things indicating something] U بیان کردن [رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
warns U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warn U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
pensionable U مستلزم
need U مستلزم بودن
entailed U مستلزم بودن
entail U مستلزم بودن
skilled U مستلزم استادی
needed U مستلزم بودن
call for U مستلزم بودن
entailing U مستلزم بودن
entails U مستلزم بودن
needing U مستلزم بودن
sacrificial U مستلزم فداکاری
long-winded U مستلزم وقت زیاد
implications U مستلزم بودن مفهوم
required U خواستن مستلزم بودن
capital U مستلزم بریدن سر یاقتل
long winded U مستلزم وقت زیاد
require U خواستن مستلزم بودن
requires U خواستن مستلزم بودن
implication U مستلزم بودن مفهوم
requiring U خواستن مستلزم بودن
implicate U بهم پیچیدن مستلزم بودن
implicated U بهم پیچیدن مستلزم بودن
necessitate U ایجاب کردن مستلزم بودن
onerously U چنانکه مستلزم انجام تعهدی
implicates U بهم پیچیدن مستلزم بودن
implicating U بهم پیچیدن مستلزم بودن
necessitating U ایجاب کردن مستلزم بودن
necessitates U ایجاب کردن مستلزم بودن
necessitated U ایجاب کردن مستلزم بودن
onerous property U دارایی یا ملکی که مستلزم انجام تعهد یا التزامی است
pair exchange sorting algorithm U نوعی الگوریتم مرتب کردن مستلزم مقایسه دادههای زوج بندی شده
admittedly <adv.> U در حقیقت
to be sure <adv.> U در حقیقت
yea U در حقیقت
indeed [admittedly] <adv.> U در حقیقت
fact U حقیقت
in reality U در حقیقت
act U حقیقت
in truth U در حقیقت
in sooth U در حقیقت
truths U حقیقت
truth U حقیقت
acted U حقیقت
facts U حقیقت
realities U حقیقت
reality U حقیقت
actually U در حقیقت
truthless U عاری از حقیقت
thing in itself U حقیقت غایی
reserves U کتمان حقیقت
axioms U حقیقت اشکار
the f.of the matter U حقیقت امر
oversoul U حقیقت مطلق
tao U حقیقت طریقت
erroneousness U عدم حقیقت
the face remains U حقیقت همانست
untruthful U خلاف حقیقت
unreality U عدم حقیقت
To speak the truth. U حقیقت را گفتن
hold up <idiom> U اثبات حقیقت
shoe is on the other foot <idiom> U برخلاف حقیقت
verism U حقیقت گرایی
matter-of-fact U حقیقت امر
axiom U حقیقت اشکار
matter of fact U حقیقت امر
half truth U حقیقت ناقص
suppressio veri U کتمان حقیقت
approving truth U حقیقت مسلم
reserve U کتمان حقیقت
truthful <adj.> U راست [با حقیقت]
understatement U کتمان حقیقت
understatements U کتمان حقیقت
tell the truth U حقیقت را گفتن
verities U صحت حقیقت
verity U صحت حقیقت
reserving U کتمان حقیقت
factually U حقیقت امری
factual U حقیقت امری
veritable U قابل اثبات حقیقت
disabuses U از حقیقت اگاه کردن
disabusing U از حقیقت اگاه کردن
disabused U از حقیقت اگاه کردن
disabuse U از حقیقت اگاه کردن
that is about the size of it U حقیقت امراین است
in point of fact U حقیقت امر اینست که
Nothing hurts like the truth. U حقیقت تلخ است
truth drug U داروی کشف حقیقت
in the wrong <idiom> U اشتباه ،درستی حقیقت
untruth U خلاف حقیقت کذب
untruths U خلاف حقیقت کذب
falsi crimen U مخفی کردن حقیقت
veridical U از روی حقیقت گویی
The fact of the matter is. . . . . . . U حقیقت امر اینست که ...
understate U حقیقت را افهار نکردن
principle U حقیقت مبادی واصول
understating U حقیقت را افهار نکردن
That's not so! U این حقیقت ندارد!
understated U حقیقت را افهار نکردن
lowdown <idiom> U لپ مطلب ،حقیقت موضوع
understates U حقیقت را افهار نکردن
cim U تکنولوژی که مستلزم بکارگیری یک دستگاه ورودی برای خواندن مستقیم محتویات میکروفیلم به داخل کامپیوتر میباشدicrofilmanufacturing
computer input microfilm U تکنولوژی که مستلزم بکارگیری یک دستگاه ورودی برای خواندن مستقیم محتویات میکروفیلم به درون کامپیوتر میباشد
axioms U قضیه حقیقی حقیقت متعارفه
mincingly U با احتیاط با فرو گذاری حقیقت
low dwon U حقایق امر اصل حقیقت
realism U مشرب اصالت واقعیت یا حقیقت
axiom U قضیه حقیقی حقیقت متعارفه
smoke out <idiom> U درمورد چیزی به حقیقت رسیدن
I know it for a fact. U این یک حقیقت مسلم است
action U در حقیقت آن منو انتخاب میشود
actions U در حقیقت آن منو انتخاب میشود
negative true logic U سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
He tried to conceal the facts. U سعی داشت حقیقت را پنهان کند
to raise a dust U اب راگل الودکردن حقیقت راپنهان کردن
to thrash out the truth U حقیقت امری را بزحمت وباازمایشهای پی درپی دریافتن
as a matter of fact U حقیقت امر اینست که خوب بخواهید بدانید
like hell <idiom> U با تاثیر وانرژی بیشتر ،مغایر با حقیقت ،نه زیاد
implicit function U معادله چیزی که حل ان مستلزم حل یک یا چند معادله دیگر باشد
The truth was known to no one other than himself. U هیچ کس به غیر از خود او [مرد] حقیقت را نمی دانست.
gridding U محدودیت ساختمان یک تصویرگرافیکی که مستلزم افتادن نقاط پایانی خطوط روی نقاط شبکه است
occupation franchise U حق رای در انتخابات درصورتی که مستلزم درتصرف داشتن مقداربخصوصی از اراضی در حوزه محل رای گیری باشد
photocomposition U کاربرد پردازش الکترونیکی درتهیه چاپ که مستلزم تعریف و تنظیم تحریر و تولید ان به وسیله پردازش از طریق عکاسی میباشد
systematic theology U بخشی از علوم الهی که مذاهب مختلفه را جزئی ازیک حقیقت کل میداند
individualism U اعتقاد به اینکه حقیقت ازجوهرهای منفردی تشکیل یافته است خصوصیات فردی
power function U این تابع در حقیقت چگونگی کارائی ازمون فرضهای اماری رابررسی مینماید
including U شامل
containing U شامل
sweeping U شامل
covering U شامل
self inclusive U شامل
in- U شامل
in U شامل
far-reaching U شامل
Inc U شامل
inclusive U شامل
comprising U شامل
rhetoric U علم معانی بیان معانی بیان
rationalism U سیستم فکری که عقل و استدلال عقلی را مقدم بر هر چیز جهت کشف حقیقت می داند
inclusive or U یای شامل
trinomial U شامل سه نام
excluding U شامل نشدن
includible U شامل کردنی
applying U شامل شدن
includable U شامل کردنی
embrace U شامل بودن
comprises U شامل بودن
engirdle U شامل بودن
comprised U شامل بودن
ineligible U شامل نشدنی
comprise U شامل بودن
do with <idiom> U شامل شدن
butyric U شامل کره
butyraceous U شامل کره
bimillenary U شامل دوهزار
embraced U شامل بودن
applies U شامل شدن
apply U شامل شدن
retrospect U شامل گذشته
engird U شامل بودن
embraces U شامل بودن
embracing U شامل بودن
pareto distribution U در حقیقت بیانگر توزیع درامد است که بر اساس ان رابطه بین درامدشخصی و جمعیت در ان بررسی میشود
exclude U شامل نشدن یا جداشدن
excludes U شامل نشدن یا جداشدن
retroact U شامل گذشته شدن
inclusive or gate U دریچه یای شامل
across the board U شامل تمام طبقات
encompassing U شامل بودن دربرگرفتن
encompass U شامل بودن دربرگرفتن
encompasses U شامل بودن دربرگرفتن
encompassed U شامل بودن دربرگرفتن
exclusive U آنچه شامل نمیشود
ex post facto U شامل اصول گذشته
intraspecies U شامل گروه بخصوصی
exclusion U عمل شامل نشدن
over all U شامل همه چیز
echaustive U شامل همهء جزئیات
exhaustive U شامل تمام جرئیات
intraspecific U شامل گروه بخصوصی
terraqueous U شامل خشکی ودریا
plenaries U شامل تمام اعضاء
plenary U شامل تمام اعضاء
phillips curve U شکلی غیرخطی بوده و در حقیقت نشان میدهد که یک رابطه جانشینی بین تورم و بیکاری وجود دارد
full U کامل یا شامل همه چیز
toffee U اب نبات شامل شکر زردوشیره
contains U شامل بودن خودداری کردن
defensive U منطقه دفاعی شامل دروازه
contained U شامل بودن خودداری کردن
with average U شامل خسارات خصوصی وجزئی
toffees U اب نبات شامل شکر زردوشیره
fullest U کامل یا شامل همه چیز
toffy U اب نبات شامل شکر زردوشیره
interface U که شامل : کانال ورودی /خروجی
Is breakfast included? U آیا شامل صبحانه هم میشود؟
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com