Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
politician
U
سیاست مدار
politicians
U
سیاست مدار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
radical
U
اصل سیاست مدار افراطی
radicals
U
اصل سیاست مدار افراطی
Other Matches
duplexes
U
مدار دو طرفه یا دوسیمه مدار دوپلکس مدار دوجزئی چاشنی دو فتیلهای پخش مجدد پیام
duplex
U
مدار دو طرفه یا دوسیمه مدار دوپلکس مدار دوجزئی چاشنی دو فتیلهای پخش مجدد پیام
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy.
U
ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
policy maker
U
سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
monetrarist keynesian debate
U
اینکه ایا سیاست پولی موثر است یا سیاست مالی
pad
U
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pads
U
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
composite circuit
U
مدار الکترونیکی که از چندین مدار و قطعه کوچکتر تشکیل شده است
switching
U
مدار الکترونیکی که میتواند پیام ها را از یک خط یا مدار د مرکز کنترل به دیگری ارسال کند
inferior planet
U
سیارهای که مدار گردش ان کوچکتر از مدار زمین میباشد
pinning
U
یکی از چندین قطعه سیم کوچک متصل به بسته مدار مجتماع که به IC امکان اتصال به تخته مدار میدهد
pinned
U
یکی از چندین قطعه سیم کوچک متصل به بسته مدار مجتماع که به IC امکان اتصال به تخته مدار میدهد
pin
U
یکی از چندین قطعه سیم کوچک متصل به بسته مدار مجتماع که به IC امکان اتصال به تخته مدار میدهد
monetarists
U
طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
mask design
U
اخرین مرحله از طراحی مدارمجتمع که به وسیله ان طرح مدار از طریق پوششهای چندگانه مربوط به لایههای گوناگون مدار مجتمع تحقق می یابد
powder train
U
مدار خرج مدار باروت
firing circuit
U
مدار چاشنی مدار انفجار
one hook
U
مدار انفجاری که فقط به یک عامل انفجاری نیاز دارد مدار یک عامله
interfaces
U
1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
interface
U
1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
gradient circuit
U
مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
politcs
U
سیاست
politics
U
سیاست
policies
U
سیاست
policy
U
سیاست
diplomacy
U
فن سیاست
politic
U
سیاست
king craft
U
سیاست
kingcraft
U
سیاست
monetary policy
U
سیاست پولی
new deal
U
سیاست جدید
acrobat
U
سیاست باز
acrobats
U
سیاست باز
wage policy
U
سیاست دستمزد
social policy
U
سیاست اجتماعی
monopolist
U
سیاست انحصاری
national policy
U
سیاست ملی
neutralism
U
سیاست بی طرفی
policy
U
مسلک سیاست
the policy of the government
U
سیاست دولت
tax policy
U
سیاست مالیاتی
power politics
U
سیاست زور
realpolitik
U
سیاست عملی
political sclence
U
سیاست مدن
politcs
U
سیاست شناسی
politcs
U
علم سیاست
policy of contianment
U
سیاست تحدیدی
policy makers
U
سیاست گذاران
realpolitik
U
سیاست تجربی
public policy
U
سیاست عمومی
diplomacy
U
سیاست سیاستمداری
realpolitik
U
سیاست زور
policies
U
مسلک سیاست
restrictionism
U
سیاست محدودیت
stop go policy
U
سیاست تثبیت
public life
U
زندگی در سیاست
mercantilism
U
سیاست بازرگانی
expansionary policy
U
سیاست انبساطی
anti inflationary policy
U
سیاست انقباضی
anti development policy
U
سیاست ضد توسعه
diplomatically
U
سیاست مابانه
foreign policy
U
سیاست خارجی
health policy
U
سیاست بهداشتی
development policy
U
سیاست توسعه
income policy
U
سیاست درامدی
fair deal
U
سیاست منصفانه
financial policy
U
سیاست مالی
fiscal policy
U
سیاست مالی
budgetary policy
U
سیاست بودجهای
fiscal policy
U
سیاست مالیاتی
employment policy
U
سیاست اشتغال
economic policy
U
سیاست اقتصادی
politics
U
سیاست مدون
laisser faire
U
سیاست اقتصادازاد
commercial policy
U
سیاست بازرگانی
politician
U
اهل سیاست
policy making
U
سیاست گذاری
laissez faire
U
سیاست اقتصادازاد
politician
U
وارددر سیاست
politicians
U
اهل سیاست
politicians
U
وارددر سیاست
policy-making
U
سیاست گذاری
colonialism
U
سیاست مستعمراتی
politics
U
علم سیاست
king craft
U
سیاست پادشاهی
contractionary fiscal policy
U
سیاست مالی انقباضی
brinkmanship
U
سیاست قبول مخاطره
the open door policy
U
سیاست دروازههای باز
expansionary fiscal policy
U
سیاست مالی انبساطی
expansionary monetary policy
U
سیاست پولی انبساطی
restrictive fiscal policy
U
سیاست مالی انقباضی
polities
U
طرز اداره سیاست
contractionary monetary policy
U
سیاست پولی انقباضی
credit squeeze
U
سیاست انقباض اعتبار
tight money
U
سیاست پولی انقباضی
decision making policy
U
سیاست تصمیم گیری
stabilization policy
U
سیاست تثبیت اقتصادی
to launch in to politics
U
داخل سیاست شدن
restrictive monetary policy
U
سیاست پولی انقباضی
diplomatize
U
سیاست مداری کردن
tools of fiscal policy
U
ابزار سیاست مالی
tools of monetary policy
U
ابزار سیاست پولی
discount rate policy
U
سیاست نرخ تنزیل
discretionary fiscal policy
U
سیاست مالی اختیاری
easy money policy
U
سیاست گشایش پول
pure monetary policy
U
سیاست پولی خالص
income policy
U
سیاست مربوط به درامدها
outward looking policy
U
سیاست برون نگر
ostrich policy
U
سیاست خود فریبی
orientalism
U
عقاید یا سیاست شرقی
open door policy
U
سیاست درهای باز
polity
U
طرز اداره سیاست
institutionalism
U
سیاست خیریه واخلاقی
launch into politics
U
داخل سیاست شدن
nonintervention
U
سیاست کناره گیری
nonintervention
U
سیاست عدم مداخله
intransigeance
U
سخت گیری در سیاست
import substitution policy
U
سیاست جانشینی واردات
plateform
U
اعلامیه سیاست دولت
policy instrument
U
ابزار اجرای سیاست
pure fiscal policy
U
سیاست مالی خالص
punitory
U
جزائی سیاست امیز
austere fiscal policy
U
سیاست مالی مضیق
pricing policy
U
سیاست قیمت گذاری
active fiscal policy
U
سیاست مالی فعال
politick
U
سیاست بافی کردن
political sclence
U
علم سیاست کشورها
functional finance
U
سیاست مالی اصولی
policy of d.
U
سیاست واگذاری اوضاع
agricultural support policy
U
سیاست حمایت از کشاورزی
labour policy
U
سیاست استخدام کارکنان
isolationism
U
پیروی از سیاست انزوا
executive
[of a political party]
U
مجلس اجرائی
[سیاست]
party politics
U
سیاست بازیهای حزبی
executive council
[of a political party]
U
مجلس اجرائی
[سیاست]
executive
[of a political party]
U
شورای مجریه
[سیاست]
policy of pandering
U
سیاست خودشیرین بودن
executive council
[of a political party]
U
شورای مجریه
[سیاست]
Pied Piper
U
عوام انگیز
[سیاست]
rabble-rouser
U
عوام انگیز
[سیاست]
conservatism
U
سیاست محافظه کاری
to retire from politics
U
از سیاست بازنشسته شدن
opposition party
U
حزب مخالف
[سیاست]
parliamentary term
U
دوره مقننه
[سیاست]
International politics.
U
سیاست بین الملل
nationality
[citizenship]
U
ملیت
[حقوق]
[سیاست]
The policy of balance of power.
U
سیاست موازنه قدرت
citizenship
[status of a citizen]
U
ملیت
[حقوق]
[سیاست]
legislative periode
U
دوره مقننه
[سیاست]
electoral term
U
دوره مقننه
[سیاست]
I have nothing to do with politics.
U
کاری به سیاست ندارم
To enter politics .
U
وارد سیاست شدن
intransigence
U
سخت گیری در سیاست ناسازگاری
begger my neighbour policy
U
سیاست فقیر کردن کشورهمسایه
power politics
U
سیاست جبر زور طلبی
policy dilemma
U
تناقض سیاست ها مشکل سیاستی
carpetbag
U
سیاست بازی ودغلکاری کردن
politics
U
علم سیاست امور سیاسی
passive fiscal policy
U
سیاست مالی غیر فعال
centrist wing
U
طرفدار جناح میانه رو
[سیاست]
brinkmanship
U
سیاست رفتن تا مرز جنگ
land policy
U
سیاست اقتصادی مربوط به زمین
die hard
U
پرمقاومت سیاست مدارمحافظه کار
clericalism
U
سیاست واصول واعمال روحانیون
mercantilist
U
طرفدار سیاست موازنه اقتصادی
To enter the arena of bloody politics.
U
وارد صحنه سیاست شدن
He takes ( heels) much interest in politics.
U
به سیاست خیلی علاقه دارد
He is through ( done ) with politics .
U
سیاست را بوسیده وکنار گذاشته
intransigency
U
سخت گیری در سیاست ناسازگاری
mercantilism
U
سیاست موازنه بازرگانی کشور
mugwump
U
سیاست و حزب بازی دوری میکند
austerity package
U
بسته صرفه جویی
[اقتصاد]
[سیاست]
isolationist
U
طرفدارعدم مداخله در سیاست کشورهای دیگر
agricultural price policy
U
سیاست تعیین قیمت محصولات کشاورزی
opposition parliamentary group
U
گروه مخالف در مجلس پارلمانی
[سیاست]
to break off diplomatic relations
U
روابط دیپلماتیکی را قطع کردن
[سیاست]
Pied Piper
U
تحریک کننده توده مردم
[سیاست]
individualism
U
اصول ازادی فردی در سیاست واقتصاد
rabble-rouser
U
تحریک کننده توده مردم
[سیاست]
radicalism
U
گرایش به سیاست افراطی تندروی و افراط
fusionist
U
هواخواه اصول پیوستگی وسازش در سیاست
To do something expediently.
U
از روی سیاست کاری را انجام دادن
[extreme]
right-wing scene
U
صحنه جناح راست
[افراطی]
[سیاست]
geopolitics
U
درمشی سیاسی و سیاست خارجی کشور
closed-door meeting
U
مجلس جدا از مردم عمومی
[سیاست]
to have a closed meeting
U
نشست محرمانه داشتن
[بخصوص سیاست]
wire pulling
U
گربه رقصانی تحریک سیاست بازی
far-right extremist scene
U
صحنه جناح راست
[افراطی]
[سیاست]
glasnost
U
سیاست بحث آزاد مطالب و مسائل
Politics someone hell.
U
سیاست پدر ومادرندارد ( نمی شناسد )
politicizing
U
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicised
U
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicizes
U
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicized
U
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicize
U
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicization
U
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicising
U
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicises
U
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
militarists
U
ارتش گرای هواخواه توسعه یا سیاست نظامی
militarist
U
ارتش گرای هواخواه توسعه یا سیاست نظامی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com