English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
The dog has broken loose . U سگ زنجیرش را باز کرد وفرار کرده است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
scarf joint U جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burgers U تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burger U تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak U گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess. U دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
best gold U تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
puff pastry U پف کرده
gelid U یخ کرده
puffed out <adj.> U پف کرده
i am 0 rials out of pocket U کرده ام
puffed <adj.> U پف کرده
turgid <adj.> U پف کرده
tumid <adj.> U پف کرده
puffy <adj.> U پف کرده
unconscious U غش کرده
soufflTs U پف کرده
beastby U کرده
unconsciously U غش کرده
bloat U پف کرده
infusion U دم کرده
bouffant U پف کرده
infusions U دم کرده
souffles U پف کرده
off the trail U پی گم کرده
souffle U پف کرده
in flower U شکوفه کرده
he is worn with travel U سفراوراخسته کرده
refined U تمیز کرده
picked U پاک کرده
chose U انتخاب کرده
whey U شیرچرخ کرده
protuberant U باد کرده
iced ppa U خنک کرده
intumescent U اماس کرده
blown U ورم کرده
self taught U تحصیل کرده
began U شروع کرده
bunged up U باد کرده
indrawn U جذب کرده
deep-rooted U ریشه کرده
overage U کم رشد کرده
deep rooted U ریشه کرده
painted U رنگ کرده
nodular U ورم کرده
let it be done U کرده شود
off the track U ازخط پی گم کرده
it is very easily done U کرده میشود
inwrought U از تو کار کرده
testate U وصیت کرده
ghi U کره اب کرده
farthingale U دامن پف کرده
grown U رشد کرده
clarified U صاف کرده
farcie U دلمه کرده
farci U دلمه کرده
beheld U مشاهده کرده
pulled U خشک کرده
enrooted U ریشه کرده
distent U ورم کرده
strained U صاف کرده
smoothfaced U صاف کرده
blubbery U ورم کرده
baggily U بطورباد کرده
bendon U نیت کرده
fecit U درست کرده
sawn U اره کرده
mistaken U اشتباه کرده
begotten U تولید کرده
ghee U کره اب کرده
swollen U اماس کرده
fled U فرار کرده
purified U پاک کرده
iced U خنک کرده
risen U طلوع کرده
educated U تحصیل کرده
fucate U رنگ کرده
fubsy U قوز کرده
rooted U ریشه کرده
sweated U عرق کرده
fretty U اماس کرده
billowy U باد کرده
tumid <adj.> U ورم کرده
getting U کسب کرده
gets U کسب کرده
get U کسب کرده
shots U اصابت کرده
I have a flat [tire] . U من پنچر کرده ام.
puffy <adj.> U باد کرده
decorated U زینت کرده
shot U اصابت کرده
grown-up U رشد کرده
puffed <adj.> U باد کرده
puffed out <adj.> U باد کرده
hidden U پنهان کرده
puffy <adj.> U ورم کرده
puffed out <adj.> U ورم کرده
puffed <adj.> U ورم کرده
turgid <adj.> U ورم کرده
grown-ups U رشد کرده
worked [been successful] <past-p.> U کار کرده
inveterate U ریشه کرده
carpeted U فرش کرده
tumid <adj.> U باد کرده
turgid <adj.> U باد کرده
intumescent U باد کرده
tumid U اماس کرده
puffed out <adj.> U آماس کرده
puffy <adj.> U آماس کرده
swollen U ورم کرده
tumid <adj.> U آماس کرده
unruffled U ارام کرده
tumescent U ورم کرده
full grown U رشدکامل کرده
turgid <adj.> U آماس کرده
full-grown U رشدکامل کرده
they have done their work U را کرده اند
puffed <adj.> U آماس کرده
ventricular U باد کرده
fried U سرخ کرده
wedded U ازدواج کرده
tinned U قوطی کرده
restrained U لگام کرده
knotted U ازدحام کرده
airless U گرفته یا دم کرده
warm infusion U چیز دم کرده
cowslip tea U گل گاو زبان دم کرده
clerisy U طبقه تحصیل کرده
cursed with porerty U نفرین کرده به گدایی
dried fruit U میوه خشک کرده
cecils U قیمه سرخ کرده
the tribes are all up U طغیان کرده اند
broiled meat U گوشت سرخ کرده
fresco a wall U دیوار سفید کرده را
The door is jammed. در گیر کرده است.
magdalen or lene U فاحشه توبه کرده
newlywed U تازه ازدواج کرده
you are mistaken U اشتباه کرده اید
turgescent U باد کرده پرطمطراق
tumid U ورم کرده متورم
ranker U افسر سربازی کرده
saute U در روغن سرخ کرده
school drop out U ترک تحصیل کرده
trigmous U سه بار عروسی کرده
shaveling U ادم اصلاح کرده
stum U اب انگورتازه درخم کرده
de- U کرده را خنثی کردن
married U عروسی کرده متاهل
Now you are picking on me. U حالادیگر به من بند کرده ای
hidden information U اطلاعات پنهان کرده
a fried sausage U یک سوسیس سرخ کرده
grenadine U مرغ دلمه کرده
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head . U خودش را گه کرده است
I have lost my wallet . U کیف پولم را گه کرده ام
i am f.caught U عجب گیری کرده ام
they are on strike U اعتصاب کرده اند
fries U گوشت سرخ کرده
self-educated U پیش خودتحصیل کرده
self educated U پیش خودتحصیل کرده
begun U شروع کرده یا شده
forgotten U فراموش کرده یا شده
foreseen U پیش بینی کرده
cultured U مهذب تحصیل کرده
made-up U مصنوعی بزک کرده
made up U مصنوعی بزک کرده
ingrained U دیرینه ریشه کرده
angry U ورم کرده دژم
angriest U ورم کرده دژم
angrier U ورم کرده دژم
tumescent U اماس کرده اماسیده
frying U گوشت سرخ کرده
fry U گوشت سرخ کرده
borne U تحمل کرده یاشده
neutralized U بیطرف کرده شده
i was in an awkword p U بد جوری گیر کرده بودم
if he has found it U اگر ان را پیدا کرده باشد
He has collected what the other person. <proverb> U هر چه این ریخته او جمع کرده.
hidden U پنهان کرده شده پوشیده
carbonado U قطعه گوشت کباب کرده
it is f. wrought U کارفریف روی ان کرده اند
i own to having done it U اقرار دارم که ان کار را کرده ام
i have served in the navy U در نیروی دریایی خدمت کرده ام
I'm sick of it. <idiom> U ازش بریدم. [من و خسته ام کرده.]
I'm fed up with it. <idiom> U ازش بریدم. [من و خسته ام کرده.]
he is on the wrong scent U سر رشته کار را گم کرده است
he was inured to drudgery U بجان کنی خو کرده بود
I'm tired of it. <idiom> U من و خسته ام کرده. [ازش بریدم.]
I'm sick of it. <idiom> U من و خسته ام کرده. [ازش بریدم.]
I'm fed up with it. <idiom> U من و خسته ام کرده. [ازش بریدم.]
well-worn U زیاد کار کرده کهنه
it needs to be done carefully U باید بدقت کرده شود
The window is jammed. پنجره گیر کرده است.
no pay nowork U پول ندهندکار هم کرده نمیشود
advanced U ترقی کرده پیش افتاده
pure nitric acid U تیزاب خالص یا تیز کرده
chips U سیب زمینی سرخ کرده
potted U کوزه کرده ذدزفرف ریخته
chip U سیب زمینی سرخ کرده
She is blinded by passion . U شهوت او را کور کرده است
rechauffe U خوراک دوباره گرم کرده
testate U متوفایی که وصیت کرده باشد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com