English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 210 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
consign U سپردن چیزی به
consigned U سپردن چیزی به
consigning U سپردن چیزی به
consigns U سپردن چیزی به
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
recognises U دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognising U دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognize U دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognizes U دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognizing U دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
To memorize something. To commit somthing to memory. U چیزی را بخاطر سپردن
Other Matches
deposits U سپردن ذخیره سپردن
deposit U سپردن ذخیره سپردن
entrust U سپردن
to deliver up U سپردن
consign U سپردن
confide U سپردن
entrusting U سپردن
confided U سپردن
to give in charge U سپردن
reposit U سپردن
consigns U سپردن
give in charge U سپردن
consigning U سپردن
lodgment U سپردن
consigned U سپردن
confides U سپردن
committing U سپردن
commits U سپردن
awards U سپردن
commit U سپردن
awarding U سپردن
vest U سپردن
depute U سپردن
awarded U سپردن
vests U سپردن
entrusts U سپردن
award U سپردن
committed U سپردن
to commit to the grave U بگور سپردن
to laylow U بخاک سپردن
burying U بخاک سپردن
memorizing U بخاطر سپردن
bury U بخاک سپردن
buries U بخاک سپردن
to leave word in the house U در خانه سپردن
surrendered U سپردن رهاکردن
pledge U التزام سپردن
surrenders U سپردن رهاکردن
memorised U یاد سپردن
memorized U یاد سپردن
memorizing U یاد سپردن
memorizes U بخاطر سپردن
memorizes U یاد سپردن
memorising U یاد سپردن
memorising U بخاطر سپردن
to put U بدایه سپردن
to lay to rest U بخاک سپردن
memorize U یاد سپردن
memorises U یاد سپردن
memorize U بخاطر سپردن
memorised U بخاطر سپردن
inurn U بخاک سپردن
surrender U سپردن رهاکردن
memorises U بخاطر سپردن
to put out to nurse U بدایه سپردن
memorized U بخاطر سپردن
lay to rest U بخاک سپردن
learn by heart U ییاد سپردن
pledging U التزام سپردن
pledges U التزام سپردن
memorise [British] U یاد سپردن
pledged U التزام سپردن
entrusts U بامانت سپردن
entrusting U بامانت سپردن
learn by heart U یاد سپردن
entrust U بامانت سپردن
learn by rote U یاد سپردن
screw to the memory U بذهن سپردن
obligate U ضامن سپردن
memorise [British] U ییاد سپردن
learn by heart U بخاطر سپردن
put out to nurse U بدایه سپردن
learn by rote U ییاد سپردن
deposits U سپردن پس اندازکردن
deposit U سپردن پس اندازکردن
memorise [British] U بخاطر سپردن
learn by rote U بخاطر سپردن
bail U کفالت بامانت سپردن
TO set the fox to keep the geese . <proverb> U گوسفند را به گرگ سپردن .
plow under U بخاک سپردن مستولی شدن بر
To memorize. to learn by heart. U حفظ کردن ( بخاطر سپردن )
inhume U بخاک سپردن دفن کردن
institutionalization U نهادی شدن به پناهگاه سپردن
To abandon oneself to despair. U خود رابدست ناامیدی سپردن
turn over <idiom> U به کسی برای مراقبت با استفاده سپردن
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to idulge oneself in drinking U بنوشابه خوری افتادن خودرا بباده نوشی سپردن تسلیم خوی میگساری شدن
bailment U امانت گذاشتن سپردن جنس به تاجری که اعتبارش معلوم نیست باضمانت شخص ثالث
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
establishes U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controlling U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
control U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
controls U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establish U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to pass by any thing U از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
establishing U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to hang over anything U سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
neural network U سیستمی که برنامه هوش مصنوعی را اجرا میکند و نحوه کار مغز و یادگیری و به خاطر سپردن آنرا شبیه سازی میکند
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
to regard somebody [something] as something U کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
appreciate U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rate U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rates U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciates U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
screw up <idiom> U زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
fence [around / between something] U حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
fence [around / between something] U نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
to wish for something U ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
changing U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changed U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . U درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
recognition U 1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
to blame somebody for something U کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی [اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن] [جرم یا گناه]
requiring U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
inserting U قرار دادن چیزی در چیزی
resists U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
to lean something against something U چیزی را به چیزی تکیه دادن
requires U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
resisting U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
insert U قرار دادن چیزی در چیزی
to paint something [with something] U چیزی را [با چیزی] رنگ زدن
require U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
required U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
inserts U قرار دادن چیزی در چیزی
resist U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisted U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
(a) case in point <idiom> U مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند
to get ahold of somebody [something] [American English] <idiom> U کسی [چیزی ] را گرفتن [دستش به کسی یا چیزی رسیدن] [اصطلاح روزمره]
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
assignment [of something] [to something] U واگذاری [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] U تعیین [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U انتساب [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U ارجاع [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] U انتساب [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] U ارجاع [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U برگماشت [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] U برگماشت [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] U واگذاری [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] U گمارش [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U گمارش [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U تعیین [به چیزی] [از چیزی]
rectified U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
phases U معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
something like 00 rials U سد ریال چیزی کم چیزی بالا در حدود سد ریال
phased U معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
rectify U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it <idiom> U به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
rectifies U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
phase U معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
stuck on <idiom> U دیوانه چیزی شدن ،عاشق چیزی شدن
continues U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
to mind somebody [something] U اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
fix U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fixes U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
something U یک چیزی
something U چیزی
destitution U بی چیزی
light purse U بی چیزی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com