Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
bestead
U
سودمند واقع شدن بدردخوردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to come in useful
U
سودمند واقع شدن
serve
U
بدردخوردن
dow
U
بدردخوردن
serves
U
بدردخوردن
served
U
بدردخوردن
subserve
U
بدردخوردن
to come in
U
داخل شدن بدردخوردن
intercostal
U
واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
convenient
<adj.>
U
سودمند
commodious
U
سودمند
salubrious
U
سودمند
useful
<adj.>
U
سودمند
benefitical
U
سودمند
applicatory
<adj.>
U
سودمند
appropriate
[for an occasion]
<adj.>
U
سودمند
valuable
<adj.>
U
سودمند
handy
<adj.>
U
سودمند
handiest
U
سودمند
handier
U
سودمند
furthersome
U
سودمند
fructuous
U
سودمند
inefficacious
U
نا سودمند
fit for use
U
سودمند
serviceable
<adj.>
U
سودمند
expedient
<adj.>
U
سودمند
handy
[useful]
<adj.>
U
سودمند
helpful
<adj.>
U
سودمند
utile
[archaic]
[useful]
<adj.>
U
سودمند
utilitarian
[useful]
<adj.>
U
سودمند
purposive
<adj.>
U
سودمند
advantageous
<adj.>
U
سودمند
constructive
U
سودمند
purpose-built
<adj.>
U
سودمند
purposeful
<adj.>
U
سودمند
beneficial
<adj.>
U
سودمند
lucrative
U
سودمند
gainful
U
سودمند
good
U
سودمند
suitable
<adj.>
U
سودمند
practical
<adj.>
U
سودمند
practicals
U
سودمند
instrumental
U
سودمند
advantageaus
U
سودمند
proper
<adj.>
U
سودمند
practicable
<adj.>
U
سودمند
functional
<adj.>
U
سودمند
good
U
سودمند مفید
utilitarianism
U
سودمند گرایی
utility program
U
برنامه سودمند
benefactress
U
زن نیوکار سودمند
subservient
U
مادون سودمند
utility programs
U
برنامههای سودمند
practicals
U
کارکن سودمند
useful work
U
کار سودمند
to be of avail
U
سودمند بودن
utility routine
U
روال سودمند
conducive
U
سودمند مساعد
practical
U
کارکن سودمند
e. use ful
U
بسیار سودمند
advantage
U
سودمند بودن
instrumental input
U
داده سودمند
avail
U
سودمند بودن
perficient
U
سودمند بدردخورنده
utility
U
برنامه سودمند
to lie east and west
U
واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
hepatic
U
سودمند برای جگر
publicly useful
U
سودمند برای عموم
ana
U
منتخبات اطلاعات سودمند
wholesore
U
گوارا سالم سودمند
available
U
قابل استفاده سودمند
pf public utility
U
سودمند برای همه
it did not profit me
U
مرا سودمند نبود
it is of interest to me
U
برای من سودمند است
salutary
U
سلامت بخش سودمند
multocular
U
مختصر و مفید کوتاه و سودمند
to exercise is use ful
U
ورزش کردن سودمند است
utilitarian
U
معتقدباصل اخلاقی سودمند گرایی سودمندگرا
to stand any one in good stead
U
بحال کسی سودمند بودن بدردکسی خوردن
nothing serves to but apology
U
هیچ چیز جز عذر خواهی بدردنمیخوردیا سودمند نیست
the source
U
خدمات سودمند اطلاعاتی وقابل دسترس برای مشترکین
substantially
U
در واقع
situates
U
واقع در
indeed
U
در واقع
postmortem
U
پس از واقع
post mortem
U
پس از واقع
bestead
U
واقع
situating
U
واقع در
As it were
U
در واقع
situate
U
واقع در
in reality
U
در واقع
situated or situate
U
واقع
realistically
U
واقع بین
realistic
U
واقع گرایانه
trumped up
U
خلاف واقع
trumped-up
U
خلاف واقع
flight from reality
U
واقع گریزی
sincipital
U
واقع در جلوی سر
realistic
U
واقع بین
it lies on the east of
U
در خاور واقع
osculant
U
واقع شونده
sinisteral
U
واقع درسمت چپ
located inside
U
تو واقع شده
limitrophe
U
واقع در مرز
life like
U
واقع نما
haemal
U
واقع درسوی دل
situated or situate
U
واقع شده
realistically
U
واقع گرایانه
hypodermal
U
واقع در زیرپوست
extreme position
U
واقع درمنتهاالیه
extraception
U
واقع نگری
intramontane
U
واقع در کوهستان
alpha lyrae
U
نسر واقع
initiatory
U
واقع در اول
dichasial
U
واقع در دو طرف
dereism
U
واقع گریزی
axile
U
واقع درمحور
to take place
U
واقع شدن
superjacent
U
واقع درفوق
take place
U
واقع شدن
centric
U
واقع درمرکز
capsulate
U
واقع درکپسول
sublunar
U
واقع در زیرقمر
procephalic
U
واقع در جلو سر
subjacent
U
واقع در زیر
onshore
U
واقع در ساحل
postern
U
واقع درعقب
to come to pass
U
واقع شدن
simultaneous with each other
U
با هم واقع شونده
intralogical
U
واقع در حدودمنطق
intradermic
U
واقع در زیرپوست
intradermal
U
واقع در زیرپوست
precordial
U
واقع در پیش دل
intervascular
U
واقع در میان رگ ها
shipside
U
واقع در کنارکشتی
yonder
U
واقع درانجا
sets
U
واقع شده
set
U
واقع شده
realism
U
واقع گرائی
realism
U
واقع گرایی
realism
U
واقع بینی
lies
U
واقع شدن
vega
U
نسر واقع
hinders
U
واقع درعقب
objectivity
U
واقع بینی
nether
U
واقع در پایین
nether
U
واقع در زیر
down to earth
U
واقع بین
vertical
U
واقع در نوک
down-to-earth
U
واقع بین
occur
U
واقع شدن
covenants
U
واقع شود
covenant
U
واقع شود
occurred
U
واقع شدن
setting up
U
واقع شده
occurring
U
واقع شدن
occurs
U
واقع شدن
hinder
U
واقع درعقب
hindered
U
واقع درعقب
hindering
U
واقع درعقب
lied
U
واقع شدن
untrue
U
خلاف واقع
situated
U
واقع شده در
situated
U
واقع در جایگزین
lumbar
U
واقع در کمر
transpontine
U
واقع در انسوی پل
realist
U
واقع بین
realist
U
واقع گرا
realists
U
واقع بین
realists
U
واقع گرا
meanest
U
واقع دروسط
meaner
U
واقع دروسط
initials
U
واقع در اغاز
initialling
U
واقع در اغاز
initial
U
واقع در اغاز
mean
U
واقع دروسط
initialed
U
واقع در اغاز
vanward
U
واقع درجلو
initialing
U
واقع در اغاز
initialled
U
واقع در اغاز
lie
U
واقع شدن
lobar
U
واقع در قسمتهای ریه
interplanetary
U
واقع در بین سیارات
mid most
U
واقع در عین وسط
interdigitate
U
واقع در میان انگشتان
intermural
U
واقع در میان دیوارها
interfacial
U
واقع در میان دورو
interjacent
U
در میان واقع شونده
intermontane
U
واقع در میان دو کوه
intercolumnar
U
واقع در میان دو ستون
intermaxillary
U
واقع در میان ارواره ها
avail
U
دردسترس واقع شدن
interaxial
U
واقع در میان دو کوه
post natal
U
واقع شونده پس از تولد
intercellular
U
واقع در میان یاخته ها
intercensal
U
واقع در میان دو سرشماری
intercililary
U
واقع در میان ابروها
interamnian
U
واقع در میان دو رودخانه
head
U
دربالا واقع شدن
middlemost
U
واقع در عین وسط
midmost
U
واقع در عین وسط
Recent search history
Forum search
Search history is
off
.
Activate
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
✘
ض
ص
ث
ق
ف
غ
ع
ه
خ
ح
ج
چ
◀—
ش
س
ئ
ی
ب
ل
أ
آ
ا
ت
ن
م
ک
گ
[]
ظ
ط
ژ
ز
ر
ذ
د
پ
ؤ
و
ء
.
!
؟
()
نیم فاصله
Space
نیم فاصله
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com
Close
Previous
Next
Loading...