Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
overweight
U
سنگینی زیاد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
slowness
U
سنگینی
ponderousness
U
سنگینی
demureness
U
سنگینی
ponderosity
U
سنگینی
ponderance
U
سنگینی
gravity
U
سنگینی
gravitation
U
سنگینی
weight
U
سنگینی
ponderously
U
سنگینی
heavily
U
به سنگینی
massiness
U
سنگینی
weightiness
U
سنگینی
heaviness
U
به سنگینی
graveness
U
سنگینی
gravitas
U
سنگینی
overweight
U
سنگینی کردن
specific weight
U
سنگینی ویژه
hypacusia
U
سنگینی گوش
queasiness
U
سنگینی خوراک
deadweight
U
سنگینی وزن
a hefty bill
U
صورتحساب سنگینی
traffic density
U
سنگینی شد امد
drowsihead
U
سنگینی خواب
absolute gravity
U
سنگینی مطلق
hypacousia
U
سنگینی گوش
avoirdupois
U
سنگینی وزن
lethargy
U
سنگینی رخوت
load call
U
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
absolute specific gravity
U
سنگینی ویژه مطلق
lbs
U
سنگینی مسکوکات راسنجیدن
mass of maneuver
U
سنگینی حرکات یکان
lb
U
سنگینی مسکوکات راسنجیدن
profoundness
U
سنگینی رسوخ یا نفوذزیاد
barology
U
علم ثقل یا سنگینی
There was a heavy fall of snow (snow-fall).
U
برف سنگینی بارید
drowsiness
U
کسالت یا سنگینی خواب
compression ignition
U
احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
Lead is a heavy metal.
U
سرب فلز سنگینی بارید
A big load was taken off my back.
U
بار سنگینی از دوشم برداشته شد
hhhزينhhh hhhaaaي سن?يني رaaaمتحمل شدن
U
هزینه های سنگینی رامتحمل شدن
it pulls its weight
U
نسبت به سنگینی خودش خوب می کشد
The crime lies heavily on his conscience.
U
جنایت اش بار سنگینی بر وجدان اواست
I didnt get much sleep.
U
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
ballast
U
سنگینی شن و خرده سنگی که درراه اهن بکارمیرود
to weigh down
U
سنگینی کردن بر پایین اوردن شکسته شدن
drag
U
چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
dragged
U
چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
drags
U
چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
metamer
U
جسمی که در ترکیب و سنگینی با جسم دیگر برابرولی درخواص شیمیایی است
overbuild
U
زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
ballast
U
هرچیز سنگینی چون شن و ماسه که در ته کشتی میریزند تا از واژگون شدنش جلوگیری کند
to hold somebody in great respect
U
کسی را زیاد محترم داشتن
[احترام زیاد گذاشتن به کسی]
surcharge
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
high speed
U
با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
numerous
U
زیاد
extensive
U
زیاد
egregiously
U
زیاد
very
U
زیاد
fulsome
U
زیاد
profoundly
U
زیاد
intense
U
زیاد
too
U
زیاد
much
U
زیاد
overly
U
زیاد
ranksack
U
زیاد
effusively
U
زیاد
widely
U
زیاد
heart break
U
غم زیاد
for all the world
U
بی کم و زیاد
too much
U
زیاد
superabundant
U
زیاد
profusely
U
زیاد
to a large extent
U
زیاد
outrageously
U
زیاد
highly
U
زیاد
rife
U
زیاد
great
U
زیاد
vastly
U
زیاد
extortionate
U
زیاد
extortionary
U
زیاد
great-
U
زیاد
greatest
U
زیاد
many
U
زیاد
excessive
U
زیاد
copious
U
زیاد
greatly
U
زیاد
wide
U
زیاد
wider
U
زیاد
quite a few
<idiom>
U
زیاد
widest
U
زیاد
populous
U
زیاد
heavily
U
زیاد
heartbreak
U
غم زیاد
squeamishly
U
زیاد
squeamishness
U
زیاد
supererogatory
U
زیاد
late
U
زیاد
immoderate
U
زیاد
in quantities
U
زیاد
over and above
U
زیاد
intensively
U
زیاد
highs
U
زیاد
not a lettle
U
زیاد
muckle
U
زیاد
in excess
U
زیاد
mickle or muckle
U
زیاد
highest
U
زیاد
large adv
U
زیاد
intensely
U
زیاد
high
U
زیاد
generous
U
زیاد
hugely
U
زیاد
tremendously
U
زیاد
mortally
U
زیاد
thickest
U
زیاد
glaring
U
زیاد
plaguily
U
زیاد
thick
U
زیاد
plethoric
U
زیاد
no end of
U
زیاد
thicker
U
زیاد
overmuch
U
زیاد
immane
U
زیاد
swingeing
U
زیاد
mickle
U
زیاد
swarms
U
دسته زیاد
carnosity
U
گوشت زیاد
musk cat
U
گریه زیاد
particularity
U
دقت زیاد
overvoltage
U
فشار زیاد
desperation
U
نومیدی زیاد
hell-bent
U
زیاد خمیده
to run rup
U
زیاد کردن
my grief was intensified
U
غصه من زیاد
mass bombing
U
بمباران زیاد
much rain
U
باران زیاد
hell bent
U
زیاد خمیده
increase
U
زیاد کردن
overwrite
U
زیاد نوشتن
downpours
U
بارندگی زیاد
downpour
U
بارندگی زیاد
queasy
U
زیاد دقیق
extreme
U
خیلی زیاد
increases
U
زیاد کردن
to overleap oneself
U
زیاد دورافتادن
booster
U
زیاد کننده
increased
U
زیاد کردن
boosters
U
زیاد کننده
mass casualties
U
تلفات زیاد
mort
U
مقدار زیاد
overmoke
U
زیاد سیگارکشیدن
overloads
U
زیاد پر کردن
wheen
U
تعداد زیاد
over ripe
U
زیاد رسیده
over issue
U
زیاد انتشاردادن
violent pain
U
درد زیاد
over estimate
U
زیاد براوردکردن
over confident
U
زیاد مطمئن
over blow
U
زیاد دمیدن
lots
U
خیلی زیاد
over anxious
U
زیاد دل واپس
with many regrets
U
با تاسف زیاد
overloaded
U
زیاد پر کردن
overlabour
U
زیاد کارکردن
overdrssed
U
زیاد اراسته
escalating
U
زیاد شدن
overbusy
U
زیاد مشغول
escalates
U
زیاد شدن
escalated
U
زیاد شدن
escalate
U
زیاد شدن
overburdensome
U
زیاد سنگین
overblown steel
U
فولاد با دم زیاد
overload
U
زیاد پر کردن
over anxiety
U
دل واپسی زیاد
torrid
U
زیاد گرم
quaff
U
زیاد نوشیدن
quaffed
U
زیاد نوشیدن
quaffing
U
زیاد نوشیدن
quaffs
U
زیاد نوشیدن
obstipation
U
یبوست زیاد
superannuated
U
زیاد کهنه
manifold
U
بسیار زیاد
with much regret
U
با تاسف زیاد
terror
U
ترس زیاد
terrors
U
ترس زیاد
overstock
U
زیاد پر کردن
to toll up
U
زیاد شدن
oodles
U
خیلی زیاد
onding
U
بارندگی زیاد
overrider
U
حق دلالی زیاد
polyuria
U
ادرار زیاد
multiplies
U
زیاد شدن
multiply
U
زیاد شدن
multiplying
U
زیاد شدن
swarm
U
دسته زیاد
swarmed
U
دسته زیاد
exuberantly
U
بفراوانی زیاد
extravagantly
U
با افراط زیاد
eclat
U
سروصدا زیاد
Recent search history
Forum search
Search history is
off
.
Activate
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
✘
ض
ص
ث
ق
ف
غ
ع
ه
خ
ح
ج
چ
◀—
ش
س
ئ
ی
ب
ل
أ
آ
ا
ت
ن
م
ک
گ
[]
ظ
ط
ژ
ز
ر
ذ
د
پ
ؤ
و
ء
.
!
؟
()
نیم فاصله
Space
نیم فاصله
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com
Close
Previous
Next
Loading...