English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (45 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to invalid a soldier home U سربازیرا بواسطه ناتوانی ازخدمت رها کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
exempting U معاف ازخدمت شدن یا کردن
exempt U معاف ازخدمت شدن یا کردن
exempted U معاف ازخدمت شدن یا کردن
exempts U معاف ازخدمت شدن یا کردن
discharges U اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
discharge U اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
to blunder away U بواسطه سوء اداره تلف کردن
to grudge to do a thing U بواسطه لجاجت ازکردن کاری دریغ کردن
to freshen rope U جای طنابی راکه بواسطه خوردن بچیزی ساییده میشودعوض کردن
slacker U فراری ازخدمت نظام
slackers U فراری ازخدمت نظام
malingering U تعارض به منظور فرار ازخدمت
emeritus U افتخارا ازخدمت معاف شده
escape U فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
escaped U فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
escapes U فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
escaping U فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
in d.of U بواسطه
in right of his wife U بواسطه
because of U بواسطه
by of U بواسطه
through U بواسطه
they fought with courage U از =بواسطه
by U از بواسطه
frae U بواسطه
for U بواسطه
from U بواسطه
on account of U بواسطه
it is because U بواسطه انست که
out-of- U در خارج بواسطه
thru U بخاطر بواسطه
out of U در خارج بواسطه
through U بواسطه سرتاسر
for the sake of money U بواسطه پول
photobiotic U زنده بواسطه نور
seaworn U ساییده بواسطه دریا
chemotherapy U درمان بواسطه موادشیمیایی
ipso facto U بواسطه خود عمل
ipso jure U بواسطه خود قانون
snow bound U بازمانده از زفتن بواسطه برف
ipso facto U بواسطه ماهیت خود فعل
forlackof shoes U بواسطه نداشتن یا نبودن کفش
emprosthotonos U پیشامدگی بدن بواسطه کزاز
land sick U کند رونده بواسطه نزدیکی بخشکی
taeniasis U بدی مزاج بواسطه کرم کدو
to strain under a load U درزحمت بودن بواسطه حمل یک بار
the veaael was neaped U کشتی بواسطه فرو کش اب بگل نشست
ness on his part U این بیشتر بواسطه کمرویی است
mithridatism U مصونیت از زهر بواسطه خوردن و کم کم افزودن برمقداران
men of light and leading U مردانی که بواسطه قوه رهنمایی صاحب نفوذمیشوند
sickliness U ناتوانی
decropitude U ناتوانی
failure U ناتوانی
failures U ناتوانی
impotency U ناتوانی
incapability U ناتوانی
impotence U ناتوانی
insufficience U ناتوانی
incapacitation U ناتوانی
enfeeblement U ناتوانی
insufficiency U ناتوانی
disablement U ناتوانی
asthenia U ناتوانی
inability U ناتوانی
faintness U ناتوانی
prosternation U ناتوانی
disabilities U ناتوانی
disability U ناتوانی
flivver U ناتوانی
weather bound U ممنوع ازحرکت بواسطه بدی هوا منتظرهوای خوب
perceptual handicap U ناتوانی ذهنی
impotence U ناتوانی جنسی
intolerance U تعصب ناتوانی
acatamathesia U ناتوانی ادراکی
debility U ضعف و ناتوانی
intolerancy U تعصب ناتوانی
asemasia U ناتوانی نمادی
reading disability U ناتوانی در خواندن
acalculia U ناتوانی در حساب
market failure U ناتوانی بازار
anaphia U ناتوانی بساوشی
asemia U ناتوانی نمادی
amusia U ناتوانی موسیقایی
mondayish U بیحال در روز دوشنبه بواسطه بیکاری یکشنبه خسته از کار
muff U ناتوانی در گرفتن توپ
muffed U ناتوانی در گرفتن توپ
insolvency U ناتوانی درپرداخت دین
nervous breakdown U ناتوانی روانی [پزشکی]
feebly U از روی ضعف و ناتوانی
undersexed U دارای ناتوانی جنسی
impotently U از روی ضعف و ناتوانی
acraturesis U ناتوانی در دفع ادرار
scatter arm U ناتوانی در پرتاب یا پاس
muffs U ناتوانی در گرفتن توپ
muffing U ناتوانی در گرفتن توپ
decrepitude U حالت ضعف و ناتوانی فرتوتی
blows U ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ با دو ضربه
blow U ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ با دو ضربه
pick a cherry U ناتوانی در انداختن تمام میلههای اسان بولینگ
don't give up the day job <idiom> U [در مورد کاری خبره نبودن و ناتوانی انجام آن با مهارت]
blows U ناتوانی بعلت فشار مسابقه اتومبیلرانی یا نقص فنی
blow U ناتوانی بعلت فشار مسابقه اتومبیلرانی یا نقص فنی
counts U حساب امتیازهای یک ضربه بیلیارد ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ
count U حساب امتیازهای یک ضربه بیلیارد ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ
counted U حساب امتیازهای یک ضربه بیلیارد ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ
counting U حساب امتیازهای یک ضربه بیلیارد ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ
mismatch U ناتوانی سیستم مکش توربین گاز برای تامین جریان هوای مورد نیاز موتور به هنگام دور زدن یا سایر حالات اشفته
locked in U ناتوانی موج سوار در خروج از موج
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
transliterate U عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com