Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
substandard
U
زیر معیار یا مقیاس معمول یا قانونی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
gauges
U
مقیاس معیار
gauged
U
مقیاس معیار
gauge
U
مقیاس معیار
negligence
U
اهمال تفریط معیار ان در CL رفتارو دقتی است که یک فرد بافهم و شعور عادی در امورخود معمول می دارد
nominal scale
U
شاخص مقیاس اسمی مقیاس غیر واقعی مقیاس تقریبی
ppi gauge
U
معیار سنجش استاندارد بار معیار سنجش ابعاد استانداردبستههای پستی
barleycorn
U
مقیاس وزنی برابر 8460/0 گرم مقیاس طولی برابر5/8میلیمتر
rood
U
مقیاس سطحی معادل یک چهارم جریب مقیاس طولی که درانگلستان 7 الی 8 یارد است
scitovsky double criterion
U
معیار دوگانه سیتووسکی معیار مضاعف سیتووسکی
to lay down a rule
U
قانونی را درست کردن قانونی را وضع نمودن
centigrade temperature scale
U
مقیاس دمای سانتی گراد مقیاس دمای سلیسوس
scale factor
U
ضریب مقیاس نقشهای ضریب تبدیل مقیاس نقشه
small-scale
U
طبلک کوچک مقیاس نقشه مقیاس کوچک
small scale
U
طبلک کوچک مقیاس نقشه مقیاس کوچک
automatic release date
U
تاریخ انقضای عمر قانونی وسایل سررسید عمر قانونی
legitimated
U
عذر قانونی قانونی
legitimating
U
عذر قانونی قانونی
legitimates
U
عذر قانونی قانونی
legitimate
U
عذر قانونی قانونی
gauges
U
معیار
benchmarks
U
معیار
gauge
U
معیار
tests
U
معیار
benchmark
U
معیار
criterion
U
معیار
touchstones
U
معیار
received
U
معیار
sample
U
معیار
canonical
U
معیار
sampled
U
معیار
touchstone
U
معیار
paragons
U
معیار
paragon
U
معیار
yardsticks
U
معیار
yardstick
U
معیار
standard
U
معیار
gauged
U
معیار
norms
U
معیار
standards
U
معیار
norm
U
معیار
rate of dosage
U
معیار
tested
U
معیار
test
U
معیار
dimensions
U
معیار
dimension
U
معیار
usage
U
معمول
in
U
معمول
in vogue
U
معمول
in-
U
معمول
going
U
معمول
usages
U
معمول
usual
U
معمول
standard stimulus
U
محرک معیار
g
U
نمونه معیار
sigma score
U
نمره معیار
standard deviation
U
انحراف معیار
standard score
U
نمره معیار
sigma
U
انحراف معیار
pareto criterion
U
معیار پاراتو
standardization
U
معیار گیری
standards of living
U
معیار زندگی
STD
U
مخفف معیار
criterion of degeneracy
U
معیار تبهگنی
gray code
U
معیار GREY
STDs
U
مخفف معیار
standard error
U
خطای معیار
standard
U
یکسان معیار
standards
U
یکسان معیار
standard of living
U
معیار زندگی
system standard
U
معیار سیستم
authorized stoppage
U
برداشت قانونی از حقوق افرادکسورات قانونی از حقوق
as usual
U
مطابق معمول
in character
<idiom>
U
مثل معمول
slow down
<idiom>
U
از حد معمول آرامتر
out of the common
U
غیر معمول
usual conditions
U
شرایط معمول
vogue
U
رسم معمول
practice
U
معمول به عادت
undersized
U
کوچکتر از معمول
out of the ordinary
U
غیر معمول
off the map
U
غیر معمول
it is usual with him
U
معمول اوست
to set in
U
معمول شدن
as usual
<idiom>
U
طبق معمول
by usage
U
یا معمول سابق
enchorial
U
معمول متعارفی
fashionably
U
مطابق معمول
normal
U
هنجار معمول
to be in f.
U
معمول بودن
usu
U
مخفف معمول
consuetudinary
U
عادی معمول
eccentrically
U
بطورغیر معمول
off season
U
ارزان تر از معمول
To overstep the mark. To go too far.
U
از حد معمول گذراندن
After the usual courtesies.
U
پس از تعارفات معمول
standard error of estimate
U
خطای معیار براورد
sigmagram
U
نگاره نمرات معیار
wire gauge
U
معیار ضخامت سیم
sed
U
خطای معیار تفاوت
Greenwich Mean Time
U
معیار ساعت گرینویچ
standard error of difference
U
خطای معیار تفاوت
air quality criterion
U
معیار کیفیت هوا
sm
U
خطای معیار میانگین
criterion
U
معیار نشان قطعی
standard error of mean
U
خطای معیار میانگین
introductions
U
معمول سازی ابداع
introduction
U
معمول سازی ابداع
price current
U
صورت نرخهای معمول
gangling
U
بلند تراز حد معمول
oversleeping
U
بیش از حد معمول خوابیدن
overslept
U
بیش از حد معمول خوابیدن
habitualness
U
معمول بودن معتادیت
it is unusually large
U
ازاندازه معمول بزرگتراست
oversleeps
U
بیش از حد معمول خوابیدن
oversleep
U
بیش از حد معمول خوابیدن
it is our usual p to
U
معمول ما این است که
intercolonial
U
معمول در میان مستعمرات
institution
U
رسم معمول عرف
quite the thing
U
مطابق بارسم معمول
such dresses are the vogue
U
اینجورلباسهامتداول معمول است
standard progressive matrices test
U
ازمون ماتریسهای مدرج معیار
standard error of measurement
U
خطای معیار اندازه گیری
sd
U
انحراف معیار گروه نمونه
standardization
U
مطابق معیار خاص دراوردن
SE
U
خطای معیار اندازه گیری
print
U
معمولا با معیار نقط ه در اینچ
printed
U
معمولا با معیار نقط ه در اینچ
prints
U
معمولا با معیار نقط ه در اینچ
cupola practice
U
روش معمول کوره کوپل
international practice
U
طریقه معمول به بین المللی
retrograde
U
دوران در خلاف جهت معمول
fair wear and tear
U
خسارت در حد معمولی فرسودگی در حد معمول
semidouble
U
دارای گلبرگهای بیشتر از معمول
carat
U
معیار اندازه گیری کیفیت طلا
carats
U
معیار اندازه گیری کیفیت طلا
short
U
تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
executive length course
U
زمین گلف کوتاهتر و اسانتراز معمول
wide angle
U
دارای زاویه دید بیش از معمول
unorthodox
U
دارای عقیده ناصحیح یا غیر معمول
wide-angle
U
دارای زاویه دید بیش از معمول
shortest
U
تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
shorter
U
تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
executive course
U
زمین گلف کوتاهتر و اسانتراز معمول
transvaluate
U
سنجیدن ارزش برحسب معیار جدیدی نوسنجیدن
draft quality
U
معیار کیفی برای خروجی چاپ شده
standardized
U
مطابق نمونه و معیار عمومی تهیه شده
transvalue
U
سنجیدن ارزش برحسب معیار جدیدی نوسنجیدن
extra-
U
اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
wet year
U
سالی که میزان بارندگی از حد معمول سالیانه بیشتراست
extra
U
اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
extras
U
اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
dry year
U
سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است
standard item
U
اقلام نمونه یا استاندارد یامطابق معیار تعیین شده
fashionableness
U
توافق بارسم وایین معمول مطابقت باسبک روز
bow-pew
U
[نوعی نیمکت معمول در قرن هجدهم انگلیس و آمریکا]
characteristic
U
مقدار نمای یک عدد اعشاری که از حد معمول بزرگتر است
characteristically
U
مقدار نمای یک عدد اعشاری که از حد معمول بزرگتر است
gondolas
U
نوعی قایق که در کانالهای شهر ونیز ایتالیا معمول است
mancipation
U
یکجورایین انتقال یاواگذاری که درازادکردن بردگان وکودکان معمول بود
cylix
U
ابخوری پایه دار ودسته که درقدیم معمول بوده است
gondola
U
نوعی قایق که در کانالهای شهر ونیز ایتالیا معمول است
to bring somebody into line
U
زور کردن کسی که خودش را
[به دیگران]
وفق بدهد یا هم معیار بشود
production run
U
اجرای یک برنامه اصلاح شده که بطور معمول اهدافش راباتمام می رساند
The capacity of a battery is typically expressed in milliamp-hours.
U
ظرفیت باتری به طور معمول در میلی آمپر در ساعت بیان می شود.
Advanced Technology Attachment
U
حالت معمول از واسط SCSI که تحت نام IDE هم شناخته شده است
underdistance
U
روش تمرینی دونده درمسافتی کمتر از معمول مسابقه برای ازدیاد سرعت
criterion
U
مقیاس
z scale
U
مقیاس " زی "
measure
U
مقیاس
f scale
U
مقیاس اف
nominal scale
U
مقیاس
meters
U
مقیاس
metres
U
مقیاس
metre
U
مقیاس
t scale
U
مقیاس T
meter
U
مقیاس
indicator
U
مقیاس
full-size
U
بخ مقیاس یک به یک
full size
U
بخ مقیاس یک به یک
scaling
U
مقیاس
k scale
U
مقیاس ک
scale
U
مقیاس
refresher
U
حق الوکاله اضافی که هنگام جریان دعوی زمانیکه مدت دادرسی از حد معمول تجاوزکند به وکیل داده میشود
utilitarianism
U
بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است
standards
U
نورم مقیاس
architecht's scale
U
خط کش مقیاس مهندسی
scaling
U
مقیاس سازی
baume scale
U
مقیاس بومه
linear scale
U
مقیاس خطی
bar scale
U
مقیاس خطی
scaling
U
مقیاس کردن
age scale
U
مقیاس سنی
time scale
U
مقیاس زمانی
psychological scale
U
مقیاس روانی
time scales
U
مقیاس زمانی
precision scale
U
مقیاس دقیق
ratio schedule
U
مقیاس نسبتی
range indicator
U
مقیاس مسافت
point scale
U
مقیاس امتیازی
on a grand scale
<adv.>
U
در مقیاس بزرگ
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com