Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
groom
U
زیبا کردن داماد شدن
grooms
U
زیبا کردن داماد شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
tittivate
U
زیبا کردن
titivate
U
زیبا کردن
adorns
U
زیبا کردن
adorn
U
زیبا کردن
smarten
U
زیبا کردن
embellish
U
زیبا کردن پیراستن
embellished
U
زیبا کردن پیراستن
embellishes
U
زیبا کردن پیراستن
embellishing
U
زیبا کردن پیراستن
pretty to look at
[to watch]
U
زیبا
[خوشگل]
برای نگاه کردن
son inlaw
U
داماد
son-in-law
U
داماد
sons-in-law
U
داماد
brother in law
U
هم داماد
groom
U
داماد
brothers-in-law
U
هم داماد
bridegroom
U
داماد
bridegrooms
U
داماد
birdegroom
U
داماد
bride groom
U
داماد
son in law
U
داماد
brother-in-law
U
هم داماد
grooms
U
داماد
birdegroom
U
تازه داماد
bridesman
U
ساقدوش داماد
groomsman
U
ساقدوش داماد
best man
U
ساقدوش داماد
paranymph
U
دختر ملازم عروس به خانه داماد
picturesque
U
زیبا
scrumptious
U
زیبا
sightliness
U
زیبا
crumpet
U
زن زیبا
queen of love
U
زن زیبا
belle
U
زن زیبا
belles
U
زن زیبا
fairs
U
زیبا
fair
U
زیبا
fairer
U
زیبا
fairest
U
زیبا
dinky
U
زیبا
goodly
U
زیبا
cutest
U
زیبا
cuter
U
زیبا
cute
U
زیبا
pulchritudinous
U
زیبا
spiffy
U
زیبا
beautiful
U
زیبا
queen of hearts
U
زن زیبا
good looking
U
زیبا
good-looking
U
زیبا
well favored
U
زیبا
yummy
U
زیبا
inelegant
U
نا زیبا
crumpets
U
زن زیبا
stylish
U
زیبا
gainly
U
زیبا
eyeful
U
زیبا
chic
U
زیبا
beauteous
U
زیبا
elegant
U
زیبا
swell
U
زیبا
swelled
U
زیبا
swells
U
زیبا
bonny
U
زیبا
lapwings
U
مرغ زیبا
handsomely
U
بطور زیبا
beaux arts
U
هنرهای زیبا
nymph
U
زن بسیار زیبا
habiliment
U
لباس زیبا
peach
U
زن یادختر زیبا
knockout
<idiom>
U
خانم زیبا
deluxe
U
بسیار زیبا
peewits
U
مرغ زیبا
She looks nice.
U
او
[زن]
زیبا است.
peewit
U
مرغ زیبا
killdeer
U
مرغ زیبا
peaches
U
زن یادختر زیبا
lapwing
U
مرغ زیبا
corking
U
خیلی زیبا
She looks appealing.
U
او
[زن]
زیبا است.
nymphs
U
زن بسیار زیبا
beautification
U
زیبا سازی
smatt
U
زیبا باهوش
proper dress
U
جامه زیبا
well favoured
U
زیبا خوشگل
fine arts
U
هنرهای زیبا
beauties
U
زنان زیبا
graphic arts
U
هنرهای زیبا
to look good
U
زیبا بودن
beautifully
U
بطور زیبا
beauty
U
زنان زیبا
prettyish
U
نسبتا زیبا
china aster
U
گل رعنا زیبا
pewit
U
مرغ زیبا
to be good-looking
U
زیبا بودن
titivate
U
اراستن زیبا شدن
nymphet
U
دختر کوچک و زیبا
well lookirg
U
زیبا خوش منظر
virtuosity
U
استعدادهنرهای زیبا یا فنون
tittivate
U
اراستن زیبا شدن
queen of heaven
U
نام زن ژوپیطر زن زیبا
conservatoire
U
اموزشگاه هنرهای زیبا
dressed to the nines (teeth)
<idiom>
U
زیبا وبرازندهلباس پوشیدن
plumate
U
دارای پر وبال زیبا
pinup
U
تصویر دختر زیبا
aesthete
U
طرفدار صنایع زیبا
handsome
U
خوش قیافه زیبا
aesthetes
U
طرفدار صنایع زیبا
conservatory
U
هنرستان هنرهای زیبا
bonnily
U
بطرز زیبا ودلپذیر
venus
U
زن زیبا ستاره زهره
greenhouse
U
هنرستان هنرهای زیبا
conservatories
U
هنرستان هنرهای زیبا
trimly
U
بطور اراسته و زیبا
dilettanti
U
دوستدارتفننی صنایع زیبا
dilettante
U
دوستدارتفننی صنایع زیبا
dilettantes
U
دوستدارتفننی صنایع زیبا
the nine
U
نه تن الهه شعر و هنرهای زیبا
belles lettres
U
شعر و اثارادبی زیبا وهنری
shangri
U
شهر زیبا سرزمین دلخواه
specious
U
دارای فاهر زیبا وفریبنده
Ravishingly beautiful.
U
مثل پنجه آفتاب ( بسیار زیبا )
Ravishingly beautiful .
U
مثل ماه شب چهارده ( بی نهایت زیبا )
to look like a million dollars
[bucks]
[American E]
<idiom>
U
بسیار زیبا بودن
[اصطلاح روزمره]
aestheticism
U
زیبایی پرستی علاقمندی به هنرهای زیبا
belletrist
U
نویسنده شعر و اثارادبی زیبا ادیب
newlywed
U
تازه داماد تازه عروس
Frigi darium
U
[تزئینات زیبا و بزرگ در حمام های رومی]
to look
[feel]
like a million dollars
U
بسیار زیبا
[به نظر آمدن]
بودن
[اصطلاح روزمره]
dressage
U
حرکات زیبا و شیرین کاری اسبهای تربیت شده
cinerarium
U
[گلدان یا ظرف زیبا شبیه جعبه برای نگهداری خاکستر مردگان]
bimbo
U
زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه
[اصطلاح روزمره]
[ اصطلاح تحقیر آمیز]
painted woman
U
زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه
[اصطلاح روزمره]
[ اصطلاح تحقیر آمیز]
grunter
[Australian E]
U
زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه
[اصطلاح روزمره]
[ اصطلاح تحقیر آمیز]
tootsie
U
زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه
[اصطلاح روزمره]
[ اصطلاح تحقیر آمیز]
goer
U
زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه
[اصطلاح روزمره]
[ اصطلاح تحقیر آمیز]
chippy
U
زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه
[اصطلاح روزمره]
[ اصطلاح تحقیر آمیز]
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com