English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
ripe beauty U زیبایی زنی که رشد کرده است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
scarf joint U جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burger U تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burgers U تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak U گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess. U دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
beauties U زیبایی
good looks U زیبایی
pulchritude U زیبایی
trimness U زیبایی
sheen U زیبایی
kalon U زیبایی
concinnity U زیبایی
beauty U زیبایی
inelegance U نا زیبایی
elegance U زیبایی وقار
aesthetes U زیبایی گرا
aesthete U زیبایی گرا
salon U سالن زیبایی
salons U سالن زیبایی
beauty salon U سالن زیبایی
aesthetically U زیبایی شناختی
grace U زیبایی خوبی
prettiness U زیبایی عاریتی
constructivism U ضد زیبایی شناسی
graced U زیبایی خوبی
aesthetics U زیبایی شناسی
graces U زیبایی خوبی
glee U زیبایی کامیابی
aesthetic U وابسته به زیبایی
aesthetic U زیبایی شناختی
aesthetically U وابسته به زیبایی
there is no style about her U سرووضعش زیبایی
esthetician U زیبایی شناس
aestheticism U زیبایی گرایی
gracing U زیبایی خوبی
esthetics U زیبایی شناسی
picturesqueness U زیبایی روشنی
beauty spot U خال زیبایی
beauty spots U خال زیبایی
aesthetician U زیبایی شناس
esthete U زیبایی گرا
esthetic U زیبایی شناختی
aphrodite U الههء عشق و زیبایی
body-building U ورزش زیبایی اندام
unprompted U دارای زیبایی طبیعی
venus U الهه عشق و زیبایی
body building U ورزش زیبایی اندام
a beauty and an elegance beyond [ without] compare U زیبایی و ظرافتی بی مقایسه
aesthetics U زیبایی گرایی مبحث
saloon U سالن زیبایی رستوران
saloons U سالن زیبایی رستوران
she was a model of besuty U نمونه زیبایی بود
seeming U فاهر نما زیبایی
illness faded her beauty U ناخوشی زیبایی اوراکاست
psyche U شاهزاده زیبایی که " کوپید"
plastic surgery U جراحی ترمیمی و زیبایی
queen of love U زهره نام الهه زیبایی
Is there a beauty salon in the hotel? U آیا سالن زیبایی در هتل هست؟
The jewels were laid out beautifully. U جواهرات رابطرز زیبایی چیده بودند
passe U دوره زیبایی و عنفوان جوانی را گذرانده
adonic U جوان زیبایی که معشوق ونوس بود
menad U حوری زیبایی که ملازم دیونیسوس بوده
aestheticism U زیبایی پرستی علاقمندی به هنرهای زیبا
maenad U حوری زیبایی که ملازم دیونیسوس بوده
fucus U رنگی که برای زیبایی پوست بکار میرود
Industrial Aesthetic U [سیستم زیبایی شناختی ساختمان های صنعتی]
adonis U جوان زیبایی که مورد علاقه افرودیت بود
pinup girl U دختر زیبایی که عکسهایش به دیوار اویخته شود
grace note U نتی که به اهنگ برای زیبایی اصلی اضافه میگردد
City Beautiful U [جنبش طراحان، محوطه سازان آمریکایی در دفاع از زیبایی شهرها]
wampum U صدف براق و زیبایی که سرخ پوستان امریکایی بجای پول مصرف میکردند
best gold U تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
Japonaiserie U [از بعد از نیمه قرن نوزدهم میلادی طراحی ژاپنی متاثر از فرهنگ غرب بویژه در صنایع دستی و زیبایی شناسی بوجود آمد.]
to pink out leather U چرم را برای زیبایی سوراخ سوراخ کردن
unconsciously U غش کرده
gelid U یخ کرده
off the trail U پی گم کرده
puffy <adj.> U پف کرده
infusions U دم کرده
tumid <adj.> U پف کرده
infusion U دم کرده
i am 0 rials out of pocket U کرده ام
bouffant U پف کرده
bloat U پف کرده
turgid <adj.> U پف کرده
beastby U کرده
puffed out <adj.> U پف کرده
puffed <adj.> U پف کرده
souffle U پف کرده
souffles U پف کرده
soufflTs U پف کرده
unconscious U غش کرده
puff pastry U پف کرده
in flower U شکوفه کرده
strained U صاف کرده
hidden U پنهان کرده
shot U اصابت کرده
getting U کسب کرده
gets U کسب کرده
get U کسب کرده
shots U اصابت کرده
puffy <adj.> U ورم کرده
nodular U ورم کرده
grown U رشد کرده
sawn U اره کرده
overage U کم رشد کرده
beheld U مشاهده کرده
mistaken U اشتباه کرده
turgid <adj.> U ورم کرده
sweated U عرق کرده
rooted U ریشه کرده
puffed <adj.> U ورم کرده
clarified U صاف کرده
off the track U ازخط پی گم کرده
puffed <adj.> U باد کرده
let it be done U کرده شود
puffed out <adj.> U آماس کرده
ghee U کره اب کرده
puffy <adj.> U آماس کرده
fucate U رنگ کرده
fubsy U قوز کرده
fretty U اماس کرده
fecit U درست کرده
farthingale U دامن پف کرده
deep rooted U ریشه کرده
farcie U دلمه کرده
farci U دلمه کرده
unruffled U ارام کرده
tumid <adj.> U آماس کرده
distent U ورم کرده
turgid <adj.> U آماس کرده
ghi U کره اب کرده
puffed <adj.> U آماس کرده
puffed out <adj.> U باد کرده
tumid <adj.> U باد کرده
it is very easily done U کرده میشود
inwrought U از تو کار کرده
intumescent U اماس کرده
intumescent U باد کرده
baggily U بطورباد کرده
bendon U نیت کرده
turgid <adj.> U باد کرده
billowy U باد کرده
pulled U خشک کرده
blubbery U ورم کرده
iced ppa U خنک کرده
he is worn with travel U سفراوراخسته کرده
enrooted U ریشه کرده
wedded U ازدواج کرده
tumid U اماس کرده
tumid <adj.> U ورم کرده
painted U رنگ کرده
decorated U زینت کرده
knotted U ازدحام کرده
puffy <adj.> U باد کرده
restrained U لگام کرده
carpeted U فرش کرده
inveterate U ریشه کرده
I have a flat [tire] . U من پنچر کرده ام.
deep-rooted U ریشه کرده
indrawn U جذب کرده
tumescent U ورم کرده
full grown U رشدکامل کرده
full-grown U رشدکامل کرده
tinned U قوطی کرده
airless U گرفته یا دم کرده
blown U ورم کرده
warm infusion U چیز دم کرده
began U شروع کرده
bunged up U باد کرده
fried U سرخ کرده
ventricular U باد کرده
they have done their work U را کرده اند
swollen U ورم کرده
iced U خنک کرده
self taught U تحصیل کرده
purified U پاک کرده
refined U تمیز کرده
picked U پاک کرده
chose U انتخاب کرده
fled U فرار کرده
whey U شیرچرخ کرده
protuberant U باد کرده
puffed out <adj.> U ورم کرده
swollen U اماس کرده
grown-up U رشد کرده
grown-ups U رشد کرده
risen U طلوع کرده
smoothfaced U صاف کرده
begotten U تولید کرده
worked [been successful] <past-p.> U کار کرده
educated U تحصیل کرده
testate U وصیت کرده
you are mistaken U اشتباه کرده اید
The door is jammed. در گیر کرده است.
Now you are picking on me. U حالادیگر به من بند کرده ای
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head . U خودش را گه کرده است
I have lost my wallet . U کیف پولم را گه کرده ام
saute U در روغن سرخ کرده
fresco a wall U دیوار سفید کرده را
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com