Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 304 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
overload
U
زیاد پر کردن
overloaded
U
زیاد پر کردن
overloads
U
زیاد پر کردن
overstock
U
زیاد پر کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
surcharge
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
strain
U
کوشش زیاد کردن
strains
U
کوشش زیاد کردن
task
U
زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
tasks
U
زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
multiple
U
حاوی قط عات زیاد بودن یا عمل کردن به روشهای مختلف
frequent
U
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequented
U
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequenting
U
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequents
U
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
propagate
U
زیاد کردن پروردن
propagate
U
زیاد کردن
propagated
U
زیاد کردن پروردن
propagated
U
زیاد کردن
propagates
U
زیاد کردن پروردن
propagates
U
زیاد کردن
propagating
U
زیاد کردن پروردن
propagating
U
زیاد کردن
ransack
U
زیاد کاوش کردن
ransacked
U
زیاد کاوش کردن
ransacking
U
زیاد کاوش کردن
ransacks
U
زیاد کاوش کردن
add
زیاد کردن
add
U
زیاد کردن برد
adding
U
زیاد کردن برد
adds
U
زیاد کردن برد
overestimate
U
زیاد براورد کردن
overestimated
U
زیاد براورد کردن
overestimates
U
زیاد براورد کردن
overestimating
U
زیاد براورد کردن
oversimplification
U
زیاد ساده کردن
oversimplified
U
زیاد ساده کردن
oversimplifies
U
زیاد ساده کردن
oversimplify
U
زیاد ساده کردن
oversimplifying
U
زیاد ساده کردن
overrate
U
زیاد براورد کردن
overrate
U
بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrated
U
زیاد براورد کردن
overrated
U
بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrates
U
زیاد براورد کردن
overrates
U
بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrating
U
زیاد براورد کردن
overrating
U
بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
extort
U
اخاذی کردن زیاد ستاندن
extorted
U
اخاذی کردن زیاد ستاندن
extorting
U
اخاذی کردن زیاد ستاندن
extorts
U
اخاذی کردن زیاد ستاندن
enlarge
U
توسعه دادن زیاد بحث کردن
enlarged
U
توسعه دادن زیاد بحث کردن
enlarges
U
توسعه دادن زیاد بحث کردن
enlarging
U
توسعه دادن زیاد بحث کردن
overwork
U
کار زیاد کردن
overworked
U
کار زیاد کردن
overworking
U
کار زیاد کردن
overworks
U
کار زیاد کردن
decimate
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimated
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimates
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimating
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
heighten
U
زیاد کردن
heightened
U
زیاد کردن
heightening
U
زیاد کردن
heightens
U
زیاد کردن
slash
U
تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
slashed
U
تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
slashes
U
تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
inflate
U
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
inflates
U
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
inflating
U
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
overheat
U
زیاد گرم کردن
overheated
U
زیاد گرم کردن
overheats
U
زیاد گرم کردن
overstay
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstayed
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstaying
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstays
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overload
U
زیاد بار کردن اضافه بار
overload
U
زیاد بار کردن
overloaded
U
زیاد بار کردن اضافه بار
overloaded
U
زیاد بار کردن
overloads
U
زیاد بار کردن اضافه بار
overloads
U
زیاد بار کردن
raise
U
پروراندن زیاد کردن
raises
U
پروراندن زیاد کردن
gap
U
اختلاف زیاد شکافدار کردن
gaps
U
اختلاف زیاد شکافدار کردن
haunt
U
زیاد رفت وامد کردن در دیدارمکررکردن
haunts
U
زیاد رفت وامد کردن در دیدارمکررکردن
increase
U
زیاد کردن
increased
U
زیاد کردن
increases
U
زیاد کردن
overcharge
U
زیاد حساب کردن
overcharged
U
زیاد حساب کردن
overcharges
U
زیاد حساب کردن
overcharging
U
زیاد حساب کردن
call of more
U
حق تقاضای زیاد کردن مبیع
elevation of security
U
زیاد کردن تامین
expanded , capacity
U
زیاد کردن گنجایش
grnish
U
زیاد کردن
Other Matches
overbuild
U
زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
load call
U
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition
U
احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep.
U
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
overspend
U
زیاد خرج یا مصرف کردن افراط کردن
to run rup
U
زیاد کردن
intensification
U
زیاد کردن
overfreight
U
زیاد بار کردن
over refine
U
زیاد موشکافی کردن
over excite
U
زیاد تحریک کردن
overpress
U
زیاد پافشاری کردن در
to overstrain oneself
U
تقلای زیاد کردن
to overwork oneself
U
زیاد کار کردن
superheat
U
گرم کردن زیاد
to overexert
U
تقلای زیاد کردن
make much of
U
استفاده زیاد کردن از
give or take
<idiom>
U
از مقدار چیزی کم یا زیاد کردن
ingurgitate
U
فرا گرفتن زیاد پر کردن
to lavisheffort
U
زیاد تلاش یا کوشش کردن
overpress
U
زیاداصرار کردن در زیاد فشاراوردن بر
to bolt
U
با سرعت زیاد حرکت کردن
to rummage out
U
با جستجوی زیاد پیدا کردن
To live a long life .
U
عمر طولانی (زیاد ) کردن
overbear
U
مغلوب کردن زیاد میوه دادن
to overrun oneself
U
از دویدن زیاد خود را خسته کردن
overset
U
زینت دادن زیاد بار کردن
to overeach oneself
U
زیاد جلو افتادن و خودراخسته کردن
to hold somebody in great respect
U
کسی را زیاد محترم داشتن
[احترام زیاد گذاشتن به کسی]
to occupy much space
U
فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
overwind
U
بیش از اندازه کوک کردن زیاد پیچیدن
to dwell on
U
زیاد وقت صرف کردن روی کشیدن
lionize
U
مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
to work hard
U
سخت و با زحمت زیاد کار کردن
[اصطلاح روزمره]
overstock
U
زیاد ذخیره کردن موجودی بیش از حدلزوم داشتن
pick and choose
U
در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
to piss off the wrong people
<idiom>
U
آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
religionize
U
دینداری زیاد نشان دادن مذهبی یا مذهب دار کردن
shim
U
واشر نازکی از جنس فلز بادقت زیاد جهت پر کردن فاصله بین دو قطعه
keypad
U
مجموعه ده کلید با طرح . شامل شده در بیشتر صفحه کلیدها به صورت کلیدهای جداگانه برای وارد کردن حجم زیاد داده عددی
high speed
U
با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
intense
U
زیاد
vastly
U
زیاد
superabundant
U
زیاد
supererogatory
U
زیاد
much
U
زیاد
highly
U
زیاد
outrageously
U
زیاد
excessive
U
زیاد
very
U
زیاد
rife
U
زیاد
thick
U
زیاد
profoundly
U
زیاد
great
U
زیاد
great-
U
زیاد
greatest
U
زیاد
intensely
U
زیاد
glaring
U
زیاد
to a large extent
U
زیاد
thickest
U
زیاد
thicker
U
زیاد
high
U
زیاد
late
U
زیاد
quite a few
<idiom>
U
زیاد
populous
U
زیاد
many
U
زیاد
numerous
U
زیاد
overly
U
زیاد
swingeing
U
زیاد
too much
U
زیاد
extensive
U
زیاد
extortionary
U
زیاد
widest
U
زیاد
heartbreak
U
غم زیاد
highest
U
زیاد
highs
U
زیاد
copious
U
زیاد
profusely
U
زیاد
heavily
U
زیاد
greatly
U
زیاد
wide
U
زیاد
wider
U
زیاد
extortionate
U
زیاد
intensively
U
زیاد
mortally
U
زیاد
plethoric
U
زیاد
overmuch
U
زیاد
fulsome
U
زیاد
in quantities
U
زیاد
effusively
U
زیاد
squeamishness
U
زیاد
mickle
U
زیاد
no end of
U
زیاد
in excess
U
زیاد
mickle or muckle
U
زیاد
squeamishly
U
زیاد
not a lettle
U
زیاد
heart break
U
غم زیاد
plaguily
U
زیاد
immane
U
زیاد
widely
U
زیاد
muckle
U
زیاد
immoderate
U
زیاد
tremendously
U
زیاد
over and above
U
زیاد
too
U
زیاد
large adv
U
زیاد
ranksack
U
زیاد
hugely
U
زیاد
generous
U
زیاد
for all the world
U
بی کم و زیاد
egregiously
U
زیاد
downpour
U
بارندگی زیاد
downpours
U
بارندگی زیاد
long range
U
با برد زیاد
exquisite taste
U
سلیقه زیاد
extreme
U
خیلی زیاد
lots
U
خیلی زیاد
latifundia
U
املاک زیاد
jillion
U
مقدار زیاد
excessive love
U
دوستی زیاد
excessive eating
U
خوردن زیاد
left over
U
زیاد امده
large-scale
U
بمقدار زیاد
large scale
U
بمقدار زیاد
long precision
U
دقت زیاد
heavy
U
زیاد سخت
heaviest
U
زیاد سخت
heavies
U
زیاد سخت
heavier
U
زیاد سخت
desperation
U
نومیدی زیاد
macro
U
رشد زیاد
over anxiety
U
دل واپسی زیاد
over anxious
U
زیاد دل واپس
over blow
U
زیاد دمیدن
over confident
U
زیاد مطمئن
over estimate
U
زیاد براوردکردن
over issue
U
زیاد انتشاردادن
over ripe
U
زیاد رسیده
overblown steel
U
فولاد با دم زیاد
overburdensome
U
زیاد سنگین
overbusy
U
زیاد مشغول
overdrssed
U
زیاد اراسته
on a grand scale
<adv.>
U
به مقدار زیاد
magna cum laude
U
با امتیاز زیاد
mass bombing
U
بمباران زیاد
mass casualties
U
تلفات زیاد
escalating
U
زیاد شدن
eclat
U
سروصدا زیاد
mort
U
مقدار زیاد
much rain
U
باران زیاد
musk cat
U
گریه زیاد
my grief was intensified
U
غصه من زیاد
obstipation
U
یبوست زیاد
onding
U
بارندگی زیاد
overlabour
U
زیاد کارکردن
multiplying
U
زیاد شدن
high altitude
U
از ارتفاع زیاد
high altitude
U
ارتفاع زیاد
full tilt
U
باسرعت زیاد
high precison
U
دقت زیاد
high pressure
U
فشار زیاد
swarmed
U
دسته زیاد
swarms
U
دسته زیاد
approximation
U
شباهت زیاد
approximations
U
شباهت زیاد
high spin
U
چرخش زیاد
quaff
U
زیاد نوشیدن
quaffed
U
زیاد نوشیدن
quaffing
U
زیاد نوشیدن
furor
U
خشم زیاد
longing
U
ارزوی زیاد
longings
U
ارزوی زیاد
expanses
U
فضای زیاد
expanse
U
فضای زیاد
gain
U
زیاد شدن
gained
U
زیاد شدن
gains
U
زیاد شدن
h.f.
U
بسامد زیاد
glare
U
درخشندگی زیاد
glared
U
درخشندگی زیاد
glares
U
درخشندگی زیاد
cambers
U
افزایش زیاد
heavy poll
U
رایهای زیاد
camber
U
افزایش زیاد
oodles
U
خیلی زیاد
quaffs
U
زیاد نوشیدن
high vacuum
U
خلاء زیاد
in large
U
بمقیاس زیاد
terror
U
ترس زیاد
terrors
U
ترس زیاد
increaser
U
زیاد کننده
increscent
U
زیاد شونده
finicality
U
خودارایی زیاد
wide apart
U
زیاد از هم جدا
interminableness
U
درازی زیاد
extravagantly
U
با افراط زیاد
fervidness
U
گرمی زیاد
fervidity
U
گرمی زیاد
in large
U
بمقدار زیاد
floridly
U
با ارایش زیاد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com