English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
wear down <idiom> U زوار شخصی ازخستگی در رفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bolection U زوار در
pilgrims U زوار
pilgrim U زوار
bolexion U زوار در
bourdon U عصای زوار
angel-bead U تسمه ی زوار نبش
ovolo U زوار تخم مرغی
enrichment U [هر تزئین شبیه زوار تخم مرغ]
f.drss U جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscriber U 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscribers U 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
palmer U زوار امکنه مقدسه که دو برگ خرما را صلیب وار به امکنه مقدسه حمل میکنند
pussyfoot U دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step U رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
you have no option but to go U چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
mouch U راه رفتن دولادولاراه رفتن
trot U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trots U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotting U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
some one U شخصی
one U شخصی
ones U شخصی
private U شخصی
privates U شخصی
personable U شخصی
personal U شخصی
personas U شخصی
civil U شخصی
civilian U شخصی
personae U شخصی
civilians U شخصی
informal U شخصی
persona U شخصی
self employed U کار شخصی
personal requirment U حوائج شخصی
personal right U حقوق شخصی
personal saving U پس انداز شخصی
private property U دارایی شخصی
personal service U ابلاغ شخصی
personal service U خدمت شخصی
personalty U دارایی شخصی
personalty U اموال شخصی
personal staff U ستاد شخصی
personalized form letter U فرم شخصی
paraphernalia U اموال شخصی زن
bomb scare U اطلاعتلفنیازوجودبمبدرمکانیتوسط شخصی
A private car. U اتوموبیل شخصی
hire out <idiom> U اجاره شخصی
on one's shoulders <idiom> U مسئولیت شخصی
under one's belt <idiom> U میل شخصی
whosoever U هر شخصی که باشد
separate estate U اموال شخصی زن
proenomen U نام شخصی
self will U اراده شخصی
self intrest U نفع شخصی
self interest U غرض شخصی
self interest U نفع شخصی
informal observations U مشاهدات شخصی
self-employed U کار شخصی
whoso U هر شخصی که باشد
personal requirment U احتیاجات شخصی
passanger car U اتومبیل شخصی
particular good U عین شخصی
individual foul U خطای شخصی
idols of the cave U اوهام شخصی
idiograph U نشان شخصی
ibm personal computer U IBکامپیوتر شخصی
ea state in severalty U ملک شخصی
by end U غرض شخصی
backcourt foul U خطای شخصی
oomph U چاذبه شخصی
self-interest U نفع شخصی
somebody U یک شخص شخصی
personal pronoun U ضمیر شخصی
personal computers U کامپیوتر شخصی
personal computer U کامپیوتر شخصی
personal pronouns U ضمائر شخصی
personal action U دعوی شخصی
personal affairs U امور شخصی
personal computing U محاسبات شخصی
personal remarks U انتقادات شخصی
personal property U مایملک شخصی
personal property U اموال شخصی
personal ownership U مالکیت شخصی
personal outlays U هزینههای شخصی
private motive U غرض شخصی
personal motive U غرض شخصی
personal interest U نفع شخصی
personal influence U نفوذ شخصی
personal income U درامد شخصی
personal identity U هویت شخصی
personal exemptions U معافیتهای شخصی
personal error U خطای شخصی
personal constructs U سازههای شخصی
who U چه شخصی چه اشخاصی
under one's thumb <idiom> U زیرنظر شخصی
very own <adj.> U خصوصی [شخصی]
personal effects U لوازم شخصی
self-interested U در بند نفع شخصی
self interested U در بند نفع شخصی
author U شخصی که برنامه می نویسد
unbeknownst U خارج از معلومات شخصی
unbeknown U خارج از معلومات شخصی
mannerisms U اطوار واخلاق شخصی
mannerism U اطوار واخلاق شخصی
to hold in d. U درتصرف شخصی داشتن
in one's best interest U به صلاح خود شخصی
valor U ارزش شخصی واجتماعی
ibm personal computer xt U کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل XT
theatergoer U شخصی که مکرر به تئاترمیرود
pocket expenses U هزینه مختصر شخصی
individual income tax U مالیات بر درامد شخصی
personal income tax U مالیات بر درامد شخصی
individualization of punshment U شخصی کردن مجازاتها
personalize U جنبه شخصی دادن به
personal property U دارایی شخصی منقول
onother's money U پول شخصی دیگر
paraphernal U وابسته به دارایی شخصی زن
personal identification number U شماره شناسایی شخصی
private property U دارایی شخصی بلامعارض
privy seal U مهر شخصی پادشاه
self regard U حفظ منافع شخصی
self intrested U دربند نفع شخصی
bunched income U درامد خدمات شخصی
bye end U غرض شخصی قصدپنهان
duffle bag U کیسه لوازم شخصی
home use entry U اعلامیه مصرف شخصی
ibm personal computer at U کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل AT
ibm personal computer system/ U کامپیوتر ای بی ام سیستم شخصی 2
personal chattels U دارایی شخصی منقول
pinned U شماره شناسایی شخصی
in one's hair <idiom> U عصبانی کردن شخصی
valour U ارزش شخصی واجتماعی
mend one's ways <idiom> U اثبات عادت شخصی
With my own capital . U با سرمایه شخصی خودم
pinning U شماره شناسایی شخصی
fill (someone) in <idiom> U جزئیات را به شخصی گفتن
leave alone <idiom> U راحت گذاشتن (شخصی)
owned U شخصی مال خودم
owning U شخصی مال خودم
owns U شخصی مال خودم
put in one's two cents <idiom> U به شخصی نظریه دادن
play (someone) for something <idiom> U به بازی گرفتن شخصی
own U شخصی مال خودم
pin U شماره شناسایی شخصی
toe the line <idiom> U انجام وفایف شخصی
turn (someone) on <idiom> U به هیجان آوردن شخصی
parades U سان رفتن رژه رفتن محل سان
paraded U سان رفتن رژه رفتن محل سان
parading U سان رفتن رژه رفتن محل سان
parade U سان رفتن رژه رفتن محل سان
pin down <idiom> U اجبار شخصی دربیان واقعیت
stentor U شخصی که صدای بلندی دارد
pull the rug out from under <idiom> U بهم ریختن نقشه شخصی
self revelation U افشاء افکار واحساسات شخصی
ibm pc compatible computer U کامپیوتر شخصی سازگار باای بی ام
caller U شخصی که تقاضای تماس دارد
let (someone) have it <idiom> U شخصی را به سختی صدمه زدن
senders U شخصی که پیام ارسال میکند
sender U شخصی که پیام ارسال میکند
callers U شخصی که تقاضای تماس دارد
commercial type vehicle U خودروی تجارتی خودروهای شخصی
commercial water movement U حمل و نقل با کشتیهای شخصی
disposable income U درامد شخصی پس از مالیات و بیمه
analyst U شخصی مسئلهای را بررسی میکند
put one's own house in order <idiom> U سروسامان دادن کار شخصی
names U کلمه فراخوانی شخصی یا چیزی
lightplane U هواپیمای شخصی کوچک وسبک
lowerclassman U شخصی که از طبقه پایین است
take to the cleaners <idiom> U همه پولهای شخصی رابردن
message U اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
personal information manager U برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
messages U اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
personal disposable income U درامد قابل تصرف شخصی
personal computing U استفاده ازیک کامپیوتر شخصی
take for <idiom> U اشتباه شخصی برای چیزی
operator U شخصی که با کامپیوتر کار میکند
name U کلمه فراخوانی شخصی یا چیزی
consulting U شخصی که نصیحات تخصصی میدهد
pim U برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
square peg in a round hole <idiom> U شخصی که مناسب کاری نباشد
stand up and be counted <idiom> U گفتن نظر شخصی درجمع
operators U شخصی که با کامپیوتر کار میکند
copy for private use U نسخه برای استفاده شخصی
pc 00 U IBریزکامپیوتر سازگار باکامپیوتر شخصی XT
get a grip of oneself <idiom> U کنترل کردن احساسات شخصی
crackpot <idiom> U شخصی خنثی وبی اهمیت
chattel U مال منقول دارایی شخصی
tandy model 000hl U IBکامپیوتر شخصی سازگار باریزکامپیوتر XT
chew out (someone) <idiom> U به شدت سرزنش کردن (شخصی)
talk shop <idiom> U درموردکار شخصی صحبت کردن
musical chairs <idiom> U هر روز شخصی را سریککار گذاشتن
accessor U شخصی که به داده دسترسی دارد
lifeguard U نجات غریق محافظ شخصی
analysts U شخصی مسئلهای را بررسی میکند
fair-weather friend <idiom> U شخصی که تنها دوست است
To have selfish motives . to have an axe to grind. U غرض شخصی ( خصوصی ) داشتن
lifeguards U نجات غریق محافظ شخصی
close to home <idiom> U به احساسات شخصی نزدیک شدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com