Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to change ones condition
U
عروسی کردن
get marriage
U
عروسی کردن
marry
U
عروسی کردن
wed
U
عروسی کردن با
to get married
U
عروسی کردن
marries
U
عروسی کردن
to chang one's condition
U
عروسی کردن
espouses
U
عروسی کردن نامزدکردن
espoused
U
عروسی کردن نامزدکردن
to pop the question
U
پیشنهاد عروسی کردن
remarries
U
دوباره عروسی کردن
espouse
U
عروسی کردن نامزدکردن
espousing
U
عروسی کردن نامزدکردن
remarry
U
دوباره عروسی کردن
remarried
U
دوباره عروسی کردن
consummates
U
انجام دادن عروسی کردن
consummate
U
انجام دادن عروسی کردن
consummating
U
انجام دادن عروسی کردن
consummated
U
انجام دادن عروسی کردن
inflames
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflaming
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflame
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
seized
U
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seizes
U
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seize
U
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
arrests
U
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest
U
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested
U
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
marrying
U
مزاوجت
surrenders
U
پس گرفتن و تبدیل کردن
surrendered
U
پس گرفتن و تبدیل کردن
circle
U
گرفتن احاطه کردن
surrender
U
پس گرفتن و تبدیل کردن
circling
U
گرفتن احاطه کردن
educe
U
گرفتن استخراج کردن
obtain
U
گرفتن یا دریافت کردن
circled
U
گرفتن احاطه کردن
bevel
U
پخ کردن لبه گرفتن
circles
U
گرفتن احاطه کردن
to smell out
U
گرفتن وپیدا کردن
strike root
U
ریشه کردن گرفتن
abalienate
U
منتقل کردن پس گرفتن
obtain
U
فراهم کردن گرفتن
fogs
U
تیره کردن مه گرفتن
hold
U
جا گرفتن تصرف کردن
obtains
U
گرفتن یا دریافت کردن
obtains
U
فراهم کردن گرفتن
engages
U
گرفتن استخدام کردن
engage
U
گرفتن استخدام کردن
obtained
U
گرفتن یا دریافت کردن
obtained
U
فراهم کردن گرفتن
holds
U
جا گرفتن تصرف کردن
fog
U
تیره کردن مه گرفتن
hunt down
U
دنبال کردن و گرفتن
embrace
U
در بر گرفتن بغل کردن
embraced
U
در بر گرفتن بغل کردن
embraces
U
در بر گرفتن بغل کردن
embracing
U
در بر گرفتن بغل کردن
to fill up
U
گرفتن تکمیل کردن
left handed marriage
U
عروسی با پست تر از خود عروسی با غیر هم کفو
fine
U
جریمه گرفتن از صاف کردن
mourn
U
ماتم گرفتن گریه کردن
mourns
U
ماتم گرفتن گریه کردن
employ
U
مشغول کردن بکار گرفتن
employed
U
مشغول کردن بکار گرفتن
mourned
U
ماتم گرفتن گریه کردن
employing
U
مشغول کردن بکار گرفتن
run down
<idiom>
U
انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
fined
U
جریمه گرفتن از صاف کردن
to go to school to
U
یاد گرفتن یا تقلید کردن از
jests
U
ببازی گرفتن شوخی کردن
to get to
U
شروع کردن دست گرفتن
finest
U
جریمه گرفتن از صاف کردن
jest
U
ببازی گرفتن شوخی کردن
resign
U
کناره گرفتن تفویض کردن
employs
U
مشغول کردن بکار گرفتن
overlie
U
قرار گرفتن خفه کردن
hugs
U
بغل کردن محکم گرفتن
hugging
U
بغل کردن محکم گرفتن
to set a
U
اندازه گرفتن باطل کردن
occupying
U
مشغول کردن به کار گرفتن
occupy
U
مشغول کردن به کار گرفتن
ingurgitate
U
فرا گرفتن زیاد پر کردن
wail
U
ناله کردن ماتم گرفتن
wailed
U
ناله کردن ماتم گرفتن
to release for a ransom
U
با گرفتن فدیه ازاد کردن
wailing
U
ناله کردن ماتم گرفتن
wails
U
ناله کردن ماتم گرفتن
occupies
U
مشغول کردن به کار گرفتن
borrows
U
وام گرفتن اقتباس کردن
borrow
U
وام گرفتن اقتباس کردن
embed
U
دور گرفتن جاسازی کردن
embeds
U
دور گرفتن جاسازی کردن
hugged
U
بغل کردن محکم گرفتن
resigns
U
کناره گرفتن تفویض کردن
hug
U
بغل کردن محکم گرفتن
stack up
U
جمع کردن اندازه گرفتن
rises
U
ترقی کردن سرچشمه گرفتن
rise
U
ترقی کردن سرچشمه گرفتن
to run over
U
مرور کردن زیر گرفتن
to split the difference
U
میانه را گرفتن مصالحه کردن
conclude
U
نتیجه گرفتن استنتاج کردن
concludes
U
نتیجه گرفتن استنتاج کردن
borrowed
U
وام گرفتن اقتباس کردن
gather
U
نتیجه گرفتن استباط کردن
follow through
U
گرفتن زه پس از رها کردن تیر
take on
U
گرفتن کارگر هیاهو کردن
hold
U
دریافت کردن گرفتن توقف
passed
U
سبقت گرفتن از خطور کردن
secures
U
تصرف کردن گرفتن هدف
secure
U
تصرف کردن گرفتن هدف
gathered
U
نتیجه گرفتن استباط کردن
pass
U
سبقت گرفتن از خطور کردن
passes
U
سبقت گرفتن از خطور کردن
holds
U
دریافت کردن گرفتن توقف
frame
U
چارچوب گرفتن طرح کردن
bath
U
ابتنی کردن حمام گرفتن
bathed
U
ابتنی کردن حمام گرفتن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
wedding day
U
روز عروسی جشن سالیانه عروسی
overestimates
U
غلو کردن دست بالا گرفتن
track down a person
U
رد پای کسی را گرفتن و او رادستگیر کردن
To take an invevtory.
U
صورت برداری کردن ( موجودی گرفتن )
To pick up (to lose) the thread of conversation.
U
رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
fuss
U
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
overestimated
U
غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimate
U
غلو کردن دست بالا گرفتن
early weaning
U
از شیر گرفتن زودرس شیرسوز کردن
fussing
U
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fusses
U
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
titrate
U
عیارچیزی را معین کردن عیار گرفتن
fussed
U
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
overestimating
U
غلو کردن دست بالا گرفتن
slurring
U
مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slurred
U
مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
get
U
حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
slurs
U
مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slur
U
مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
gets
U
حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
takle
U
به قلاب اویزان کردن با چنگک گرفتن
to mediate a result
U
وسیله گرفتن نتیجهای فراهم کردن
boot
U
خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
getting
U
حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
brother in low
U
برادر شوهر شوهر خواهر باجناغ
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
emplace
U
جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
to bolt somebody out
U
[با قفل کردن]
جلوی راه کسی را گرفتن
appose
U
موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
throttled
U
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
environ
U
دورزدن دورکسی یا چیزی را گرفتن محاصره کردن
throttle
U
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
questions
U
موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
questioned
U
موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
question
U
موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
throttling
U
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
throttles
U
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
float
U
ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
integrating
U
یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
floated
U
ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
integrate
U
یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
lionize
U
مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com