English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
debatable ground U زمین یامرزمورد دعوا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
night brawler U شب دعوا کن
strife U دعوا
dustup U دعوا
quarrel U دعوا ستیزه
discord U دعوا نزاع
quarreled U دعوا ستیزه
contests U رقابت دعوا
contesting U رقابت دعوا
contested U رقابت دعوا
quiteclaim U ترک دعوا
he has nostomach for the fight U سر دعوا ندارد
squeal U دعوا نزاع
squealed U دعوا نزاع
squeals U دعوا نزاع
contest U رقابت دعوا
champerty U شرکت در دعوا
actions U اقامهء دعوا
quarrelled U دعوا ستیزه
action U اقامهء دعوا
quarrels U دعوا ستیزه
imparlance U تعویق دعوا
To be itching fo r a fight . To be on the war path. U سر دعوا داشتن
bust-up U دعوا-مشاجره
dust-ups U جنگ و دعوا
dust-up U جنگ و دعوا
callet U دعوا و غوغا
wrangler U دعوا کننده
disclamation U ترک دعوا
quarreling U دعوا ستیزه
cat-and-dog <adj.> U پر جنگ و دعوا
quarrelling U دعوا ستیزه
kick up a row U دعوا راه انداختن
nonjoinder U عدم ورود در دعوا
to quarrel with somebody <idiom> U با کسی دعوا کردن
brabble U مشاجره کردن دعوا
to instigate an argument U تحریک به دعوا کردن
rival U طرف مقابل دعوا
rivaled U طرف مقابل دعوا
rivaling U طرف مقابل دعوا
rivalling U طرف مقابل دعوا
to instigate an argument U دعوا راه انداختن
rivalled U طرف مقابل دعوا
rivals U طرف مقابل دعوا
disclaim U ترک دعوا کردن نسبت به
disclaiming U ترک دعوا کردن نسبت به
disclaims U ترک دعوا کردن نسبت به
To settle upon a price during a dispute. <proverb> U میان دعوا نرخ طى کردن .
jars U دعوا و نزاع طنین انداختن
cut both ways <idiom> U به هردوطرف دعوا رسیدگی کردن
jarred U دعوا و نزاع طنین انداختن
jar U دعوا و نزاع طنین انداختن
disclaimed U ترک دعوا کردن نسبت به
to live like cat and dog U دائما با هم جنگ و دعوا داشتن [زن و شوهر]
They fight like cat and dog . U باهم مثل سگ وگربه دعوا می کنند
to stir [things] up U دعوا راه انداختن [اصطلاح روزمره]
have a bone to pick U بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
the nature of the case U ماهیت دعوا یا موضوع خوش خویی
clowning U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowned U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clown U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
ground return U انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
touch judge U هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
hercules U نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
inductive earthing U زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
geotaxis U گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
pancake U در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
pancakes U در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
center field U قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
regulus U نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
frost heave U برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
In a quarrel they do not distribute sweetmeat. <proverb> U توى دعوا یلوا پخش نمى کنند.
nap of the earth U از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
off side U سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
honest john U نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
geognosy U زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
to break up U از هم جدا شدن [پوسته زمین] [زمین شناسی]
tellurian U ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
perelotok U زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
sergeant U گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
rolling terrain U زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
styx U نوعی موشک زمین به زمین دریایی
sergeants U گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
interplead U پیش از اقامه دعوا بر کسی باهم دعوای حقوقی را خاتمه دادن
covenant runing with land U شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
no man's land U زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
contour flying U پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
redstone U موشک زمین به زمین رداستون
lacrosse U نوعی موشک زمین به زمین
pervious ground U زمین تراوا زمین نفوذپذیر
pershing U موشک زمین به زمین پرشینگ
biosphere U قسمت قابل زندگی کره زمین که عبارتست از جوو اب و خاک کره زمین
contour flight U پرواز سینه مال از روی عوارض زمین پرواز در مسیرعوارض زمین
talik U زمین غیر یخ زده در مناطق یخ زده یا در روی لایه منجمد زمین
little john U موشک هانست جان کوچک نوعی موشک زمین به زمین توپخانه
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
compass rose U دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
critical point U نقطه مهم و برجسته زمین نقاط حیاتی و مهم زمین
permafrost U لایه یخ زده دایمی زمین پوسته یا لایه منجمد زمین
topography U نگارش عوارض زمین نشان دادن عوارض زمین
geomagnetism U نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
hydrographer U نقشه کش ابهای روی زمین کسیکه عالم به تشریح ابهای روی زمین است
surface to surface missile U موشک زمین به زمین
ground resolution U قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
everglade U قطعه زمین باتلاقی علفزار زمین باتلاقی
He had a nast fall. U بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
oppugn U مبارزه کردن با دعوا کردن
surface to surface U موشک زمین به زمین یا سطح به سطح
earth's attraction U جاذبه زمین قوه جاذبه زمین
surface-to-surface U موشک زمین به زمین یا سطح به سطح
surface missile U موشک زمین به زمین موشک سطح به سطح موشک سطحی
this earthly round U زمین
terrain U زمین
rooter U زمین کن
floored U کف زمین
soils U زمین
tellus U زمین
floors U کف زمین
norland U زمین
floor U کف زمین
cinder tracks U زمین دو
grazes U زمین
cinder track U زمین دو
graze U زمین
grass roots U کف زمین
land n U زمین
globe U زمین
lackland U بی زمین
grazed U زمین
acre U زمین
acres U زمین
land U زمین
soiling U زمین
soil U زمین
earthing U زمین
ground U : زمین
domains U زمین
domain U زمین
ground U کف زمین
ground U زمین
earth U زمین
aerospace U جو زمین
ground surface U کف زمین
real estate U زمین
ground line U خط زمین
geodetically U زمین
extra terrestrial U زمین
floor U کف زمین
fielded U زمین
globes U زمین
field U زمین
fields U زمین
ground [British] [floor] U کف زمین
earths U زمین
borderlands U زمین سرحدی
earth excavating U حفاری زمین
laird U صاحب زمین
lairds U صاحب زمین
earth science U زمین شناسی
bog U زمین باطلاقی
bogs U زمین باطلاقی
earth socket پریز زمین
earth terminal U ترمینال زمین
speculation U زمین خواری
borderland U زمین سرحدی
pronely U روبه زمین
punner U زمین کوب
punner U زمین سفت کن
earthing U اتصال زمین
earth's crust U پوسته زمین
earth's axis U محور زمین
earth's attraction U ربایش زمین
public domain U زمین خالصه
public d. U زمین خالصه
end U زمین حریف
uplands U زمین کوهستانی
protective earthing U زمین محافظ
profile line U نیمرخ زمین
predial or prae U وابسته به زمین
earth electrode U الکترد زمین
plat U تکه زمین
planned chart U کروکی زمین
crust U پوسته زمین
crusts U پوسته زمین
physical characteristics U خصوصیات زمین
parterre U در طول زمین
difficult terrain U زمین دو عارضه
permeable ground U تراوا زمین
permeable ground U زمین تراوا
glebe U زمین وقف
glebe U زمین خاک
pervious ground U تراوا زمین
playing area U محدوده زمین
parcelling U تفکیک زمین
earth current U برق زمین
earth crust U پوسته زمین
geosphere U زمین سپهر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com