English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
inactive time U زمان غیرفعال
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
out of circulation <idiom> U غیرفعال
inactive U غیرفعال
passive element U جزء غیرفعال
inactive window U پنجره غیرفعال
parasitic element U جزء غیرفعال
passive play U بازی غیرفعال
passive absorption U جذب غیرفعال
silent U مشی غیرفعال
move list U فهرست بازیگران غیرفعال
nonoperating strength U جمعی غیرفعال در یکان
inactive status U وضعیت غیرفعال اتشبارغیرفعال
cut out switch U مدار یا زیردستگاه ناکنش ورساز یا غیرفعال کننده
maskable U سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیشود غیرفعال میشود
line haul U زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache memory U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
microchips U مداری ه تمام قط عات فعال و غیرفعال آن روی یک قطعه نیمه هادی قرار دارند با روشهای حکاکی و فرآیندهای شیمیایی
microchip U مداری ه تمام قط عات فعال و غیرفعال آن روی یک قطعه نیمه هادی قرار دارند با روشهای حکاکی و فرآیندهای شیمیایی
integrated circuit U مداری که همه قط عات فعال و غیرفعال آن روی یک نیمه هادی کوچک قرار دارند به وسیله روشهای حکاکی و شیمیایی
realtime U زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuit U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time U یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
hidden momentum of population growth U نیروی محرکه پنهان رشدجمعیت فرایندی پویا ولی غیرفعال ازافزایش جمعیت که حتی پس ازکاهش نرخهای زاد و ولد ادامه مییابد
access time U کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM U فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
presenting U زمان حاضر زمان حال
presents U زمان حاضر زمان حال
seek time U زمان جستجو زمان طلب
arrivals U زمان حضور زمان رسیدن
present U زمان حاضر زمان حال
arrival U زمان حضور زمان رسیدن
presented U زمان حاضر زمان حال
response time U زمان جواب زمان پاسخگویی
read time U زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
idle balance U مانده راکد مانده غیرفعال
tour of duty U زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
wait condition U 1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
wait state U 1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
timed U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule U جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
times U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible U وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation U پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time U خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution U 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time U مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle U زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period U زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequencies U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits U زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
short cycle annealing U سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
early time U زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
cryptoperiod U زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
tenses U زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing U زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest U زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser U زمان فعل تصریف زمان فعل
tense U زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed U زمان فعل تصریف زمان فعل
angular velocity sight U زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
station time U زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
term U زمان
timed U زمان
stroke U زمان
coinstantaneous U هم زمان
cotemporaneous U هم زمان
cycle time U زمان
clocks U زمان ها
termed U زمان
clock U زمان
ticker [colloquial] [watch] U زمان
times U زمان
strokes U زمان
stroking U زمان
time-piece U زمان
stroked U زمان
timepiece U زمان
terming U زمان
whene'er U هر زمان
periods U زمان
zeitgeist U زمان
simultaneously U در یک زمان
contemporaneous U هم زمان
period U زمان
yet U تا ان زمان
time consuming U زمان بر
time-consuming U زمان بر
tempo U زمان
tempos U زمان
time of blowing U زمان دم
thitherto U تا ان زمان
thence U از ان زمان
dates U زمان
date U زمان
synchrone U هم زمان
synchronous U هم زمان
time U زمان
away U از ان زمان
tea-time U زمان چای
man and boy U از زمان بچگی
nonsynchronous U ناهم زمان
makeup time U زمان جبران
local time U زمان محلی
maintenance period U زمان تعمیرات
time lag U زمان تاخیر
turnaround time U زمان برگشت
multiplication time U زمان ضرب
time lags U زمان مرده
time lags U زمان تاخیر
miscellaneous time U زمان متفرقه
mean time U زمان متوسط
universal time U زمان عام
turnaround time U زمان گردش
maximum duration U زمان حداکثر
time lag U زمان مرده
non productive time U زمان مرده
whenever U هر زمان که هرگاه
transit time U زمان عبور
transition time U زمان تحول
prescription U مرور زمان
time span U دوره زمان
prescriptions U مرور زمان
transition time U زمان انتقال
period U دوره زمان
time period U دوره زمان
production time U زمان ساخت
transit time U زمان گذار
reaction time U زمان واکنش
present tense U زمان حال
time span U فاصله زمان
period U فاصله زمان
timing U زمان گیری
timing U زمان بندی
timing U زمان احتراق
timing U زمان سنجی
time period U فاصله زمان
period/stretch/lapse of time U فاصله زمان
production time U زمان تولید
preterit U زمان ماضی
period of concentration U زمان تمرکز
peace time U در زمان صلح
peace time U زمان صلح
real time U زمان حقیقی
passtime U زمان گذارستون
whoopee U زمان خوشی
past tense U زمان گذشته
yesterday U زمان گذشته
scheduling U زمان بندی
orthogenesis U جبر زمان
at another time U در زمان دیگری
preparation time U زمان تهیه
cycle time U زمان سیکل
period/stretch/lapse of time U دوره زمان
microcycle U واحد زمان
lapse U گذشت زمان
lapses U گذشت زمان
lapsing U گذشت زمان
physiological time U زمان فیزیولوژیکی
in the length of time <adv.> U در طول زمان
turn around time U زمان برگشت
decay time U زمان اضمحلال
lapse of time U مرور زمان
ephemeris time U زمان نجومی
ephemeris time U زمان تقویمی
equilibrium time U زمان تعادل
kill time U زمان کشندگی
execution time U زمان اجرا
expected time U زمان تحمل
exposure time U زمان نوردهی
exposure time U زمان پرتوگیری
exposure time U زمان پرتودهی
lapse time U زمان کاهش
effective time U زمان موثر
delay allowance U زمان تقسیم
delay time U زمان تاخیر
latency U زمان بیکاری
development time U زمان توسعه
dilation of time U انبساط زمان
dilation of time U اتساع زمان
distribution time U زمان توزیع
down time U زمان بیکاری
down time U زمان توقف
down time U زمان تلف
dwell idling time U زمان هرزگردی
intravital U در زمان زندگی
f. tense U زمان اینده
fire time U زمان انفجار
kill time U زمان خطر
idle time U زمان بی باری
word time U زمان کلمه
in process of time U بمرور زمان
incidentals time U زمان ضمنی
incidentals time U زمان اتفاقی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com