English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
maximum duration U زمان حداکثر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
power U حداکثر تلاش در کمترین زمان
powered U حداکثر تلاش در کمترین زمان
powering U حداکثر تلاش در کمترین زمان
powers U حداکثر تلاش در کمترین زمان
dive schedule U جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
prudent limit of endurance U حداکثر زمان پرواز مطمئن هواپیما از نظر سوخت
prudent limit of patrol U حداکثر زمان گشت مطمئن هواپیما از نظر سوخت
Other Matches
max min system U سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
line haul U زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
maximal aerobic power U بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
maximal oxygen uptake U حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal oxygen consumption U حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
capacity cost U هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
caches U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime U زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuits U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time U یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
access time U کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM U فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
arrival U زمان حضور زمان رسیدن
present U زمان حاضر زمان حال
arrivals U زمان حضور زمان رسیدن
presenting U زمان حاضر زمان حال
response time U زمان جواب زمان پاسخگویی
seek time U زمان جستجو زمان طلب
presents U زمان حاضر زمان حال
presented U زمان حاضر زمان حال
read time U زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty U زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
uttermost U حداکثر
peak U حداکثر
endurance U حداکثر
peaking U حداکثر
peaks U حداکثر
maximal U حداکثر
outsides U حداکثر
maximum U حداکثر
outside U حداکثر
timed U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible U وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation U پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time U خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
maximum load U بار حداکثر
peak demand U حداکثر تقاضا
peaking U حداکثر کاکل
maximum work U کار حداکثر
maximum speed U حداکثر سرعت
maximum thermometer U گرماسنج حداکثر
maximum value U مقدار حداکثر
peak load U حداکثر بار
maximum ratings U مقدار حداکثر
maximum slope U حداکثر شیب
maximum power demand U مصرف حداکثر
intensity maximum U حداکثر شدت
maximum performance U کارایی حداکثر
maximum current U جریان حداکثر
maximum profit U حداکثر سود
maximum prr ermissible U مجاز حداکثر
maximum performance U عملکرد حداکثر
maximum output U خروجی حداکثر
global maximum U حداکثر مطلق
maximum of intensity U حداکثر شدت
peaks U حداکثر کاکل
maximum price U حداکثر بها
peak load U بار حداکثر
wage ceiling U حداکثر دستمزد
optimum height U حداکثر ارتفاع
maximal U وابسته به حداکثر
maximum demand U بار حداکثر
price ceilings U حداکثر قیمت
maximum density U حداکثر تراکم
maximum detector U اشکارساز حداکثر
maximum efficiency U حداکثر کارائی
maximum efficiency U راندمان حداکثر
maximum energy U انرژی حداکثر
submaximal U زیر حداکثر
maximum deviation U انحراف حداکثر
maximum deflection U انحراف حداکثر
relative maximum U حداکثر نسبی
maximization U به حداکثر رسانیدن
maximum amplitude U دامنه حداکثر
maximum available powere U توان حداکثر
maximum capacity U فرفیت حداکثر
peak current U جریان حداکثر
payloads U حداکثر بار
payload U حداکثر بار
flat out U حداکثر سرعت
maximum frequency U فرکانس حداکثر
supercharge U خرج حداکثر
full bore U حداکثر تلاش
maximum limited stress U تنش حداکثر
high tides U حداکثر مد دریا
maximum moment U حداکثر لنگر
peak speed U حداکثر سرعت
flank speed U حداکثر سرعت
peak U حداکثر کاکل
high tide U حداکثر مد دریا
peak output U حداکثر تولید
peak voltage U ولتاژ حداکثر
maximum gain U تقویت حداکثر
full speed U حداکثر سرعت
execution U 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
maxvo U حداکثر توان هوازی
daily flood peak U حداکثر سیل روزانه
maxvo U حداکثر اکسیژن مصرفی
high run U حداکثر امتیاز در یک دوربیلیارد
utmost U منتهای کوشش حداکثر
profit maximization U به حداکثر رسانیدن سود
low tide U حداکثر جذر دریا
peak strenght U حداکثر استعداد مجاز
maximum take off weight U حداکثر وزن برخاستن
principle of miximum overlap U اصل حداکثر همپوشانی
sprint U با حداکثر سرعت دویدن
sprinted U با حداکثر سرعت دویدن
sprints U با حداکثر سرعت دویدن
traffic peak U حداکثر عبور و مرور
pron to U با حداکثر سرعت ممکن
maximum wavelength U طول موج حداکثر
ultimate bearing capacity U حداکثر فشار متحمل پی
maximum flexibility U خمش پذیری حداکثر
maximum gate trigger current U جریان احتراق حداکثر
maximum gate trigger voltage U ولتاژ احتراق حداکثر
flank speed U حداکثر سرعت قایق
maximum in power gain U تقویت قدرت حداکثر
utility maximization U به حداکثر رسانیدن مطلوبیت
maximum input frequency U فرکانس ورودی حداکثر
endurance time U سرعت حداکثر مداوم
maximum light transmission U انتقال نور حداکثر
maximum direction finding U جهت یابی حداکثر
maximum demand pointer U عقربه مصرف حداکثر
maximum demand meter U حداکثر مقدار سنج
ceiling prices U حداکثر قیمت قانونی
ceiling price U حداکثر قیمت قانونی
breaking load U حداکثر تحمل بار
high water U حداکثر ارتفاع اب مد دریا
angle of repose U حداکثر شیب استقرار
maximum allowable concentration U حداکثر غلظت مجاز
maximum and minimum thermometer U گرماسنج حداقل و حداکثر
maximum control current U جریان کنترل حداکثر
maximum scattering angle U زاویه پراکندگی حداکثر
closed height U حداکثر ارتفاع لیفتراک
maximum current rating U جریان نامی حداکثر
maximum liklihood method U روش حداکثر احتمال
maximum permissible load U بار مجاز حداکثر
utmost good faith U حداکثر حسن نیت
maximum permissible voltage U ولتاژ مجاز حداکثر
maximum power gain U تقویت توان حداکثر
maximum power operation U کار با توان حداکثر
marginal U حداکثر نزدیک به انتها
maximum probility detection U تعیین احتمال حداکثر
maximum ratings U مقدار نامی حداکثر
maximum sound pressure U فشار صوت حداکثر
maximum stock U حداکثر موجودی انبار
maximum temperature U درجه حرارت حداکثر
maximum output voltage U ولتاژ خروجی حداکثر
maximum operating voltage U ولتاژ کار حداکثر
at full blast <adv.> U در حداکثر قدرت یا شدت
full blast <adv.> U در حداکثر قدرت یا شدت
maximum reverse r.m.s. voltage U ولتاژ سد موثر حداکثر
maximum load U بار گذاری حداکثر
maximum modulating frequency U فرکانس حداکثر مدولاسیون
maximum landing weight U حداکثر وزن فرود
maximum natality U حداکثر زاد و ولد
extreme U حداکثر درمنتهی الیه
loom time U مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
ultimate compressive strength U حداکثر مقاومت دربرابر فشار
hard charge U بشدت و حداکثر سرعت راندن
wall up U رسیدن موج به حداکثر اوج
in the groove <idiom> U حداکثر کار را انجام دادن
hull speed U حداکثر سرعت نظری قایق
payload U حداکثر قابلیت حمل بار
payloads U حداکثر قابلیت حمل بار
maximum scale value U مقدار درجه بندی حداکثر
maximum r.m.s. on state current U جریان رفت موثر حداکثر
maximum power point current U جریان در نقطه توان حداکثر
maximum powerpoint voltage U ولتاژ در نقطه توان حداکثر
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something U حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
maximum range U حداکثر برد جنگ افزار
maximum recording attachment U دستگاه ضبط کننده حداکثر
maximum safe temperature U درجه حرارت مجاز حداکثر
maximum load rating U قابلیت بارگیری نامی حداکثر
maximum likelihood method U روش حداکثر درست نمایی
throughput U حداکثر فرفیت میزان محصول
maximum forward r.m.s. on state current U جریان رفت موثر حداکثر
deadweight tonnage U حداکثر تناژ وسیله نقلیه
capacity load U حداکثر فرفیت بارگیری ناو
extremum U حداکثر یا حداقل تابع ریاضی
ramp weight U حداکثر وزن ممکن هواپیما
great tropic range U حداکثر اختلاف جذر و مداستوایی
layer depth U که در ان سرعت صوت به حداکثر می رسد
plimsoll mark U خط شاخص حداکثر وزن بارکشتی
maximum surface temperature U درجه حرارت سطحی حداکثر
production cycle U زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
mean distance U فاصله حداکثر وحداقل سیاره از قمر
speed limit U حداکثر سرعت مجز در جاده ها وغیره
speed limits U حداکثر سرعت مجز در جاده ها وغیره
maximum current circuit breaker U کلید قطع کننده جریان حداکثر
transition level U سطح حداکثر انحراف درارتفاع پرواز
brush U به حداکثر سرعت رفتن اسب درمسابقه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com