English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 141 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
saturation state U رژیم اشباع
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
regimes U رژیم
rTgimes U رژیم
operating condition U رژیم
operating conditions U رژیم
regime U رژیم
diets U رژیم گرفتن
dieted U رژیم گرفتن
diets U رژیم غذایی
ratings U رژیم اسمی
rating U رژیم اسمی
dieting U رژیم غذایی
dieting U رژیم گرفتن
diet U رژیم گرفتن
diet U رژیم غذایی
dieted U رژیم غذایی
food program U رژیم تغذیه
residual current state U رژیم جریان مانده
dietetic U وابسته به رژیم غذایی
capitalism U رژیم سرمایه داری
space charge limited current state U رژیم بار پیرامونی
sovietization U انطباق با رژیم شوروی
royalism U طرفداری از رژیم سلطنتی
dietary U مربوط به رژیم غذایی
I'm on a diet. من رژیم غذایی دارم.
monarchy U سلطنت مطلقه رژیم سلطنتی
monarchies U سلطنت مطلقه رژیم سلطنتی
sovietize U مطابق رژیم شوروی کردن
dietetics U فن پرهیز یا رژیم غذایی مبحث اغذیه
stagnation thesis U تز انحطاط و ورشکستگی رژیم سرمایه داری
totalitarianism U رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
totalism U رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
opportunism U به سرعت بر حسب اوضاع سیاسی یا تغییر رژیم وزمامدار
impregnation U اشباع
concentrations U اشباع
saturation U اشباع
concentration U اشباع
saturated U اشباع
satiation U اشباع
suffusion U اشباع
satiable U قابل اشباع
unsaturated U اشباع نشده
magnetic saturation U اشباع اهن
voltage saturation U اشباع ولتاژی
saturator U اشباع کننده
degree of saturation U درجه اشباع
subsaturated U نزدیک به اشباع
color saturation U اشباع رنگ
saturable U اشباع شدنی
subsaturation U شبه اشباع
temperature saturation U اشباع دمایی
unsaturate U اشباع نشده
plate saturation U اشباع اند
current saturation U اشباع اند
voltage saturation U اشباع اند
saturation factor U ضریب اشباع
filament saturation U اشباع افروزه
satiable U اشباع شدنی
pervasivenness U قوه اشباع
saturant U اشباع شده
saturated zone U منطقه اشباع
zine of saturation U منطقه اشباع
saturation capacity U گنجایش اشباع
neural satiation U اشباع عصبی
magnetic saturation U اشباع مغناطیسی
saturation current U جریان اشباع
ingraft U اشباع کردن
overfull employment U اشباع اشتغال
impregnant U اشباع شده
filament saturation U اشباع دمایی
anode saturation U اشباع اند
satiating U اشباع شدن
satiates U اشباع شدن
satiated U اشباع شدن
satiate U اشباع شدن
saturating U اشباع کردن
imbue U اشباع کردن
saturates U اشباع شدن
saturates U اشباع کردن
imbued U اشباع کردن
imbues U اشباع کردن
imbuing U اشباع کردن
saturate U اشباع کردن
imbibed U اشباع کردن
imbibes U اشباع کردن
imbibing U اشباع کردن
steepest U اشباع کردن
waterlogged U ازاب اشباع
saturate U اشباع شدن
saturating U اشباع شدن
saturated U اشباع شده
imbibe U اشباع کردن
sodden U اشباع شده
steep U اشباع کردن
suffusing U پوشاندن اشباع کردن
subsaturated U نیمه اشباع شده
chalk-line U [ریسمان اشباع شده با گچ]
chroma U درجه اشباع رنگ
pervasiveness U قوه سرایت یا اشباع
suffuse U پوشاندن اشباع کردن
suffuses U پوشاندن اشباع کردن
unsaturated fat U چربی اشباع نشده
suffused U پوشاندن اشباع کردن
unsaturate U ترکیب اشباع نشده
unsaturated U ترکیب اشباع نشده
under szturated rock U سنگ زیر اشباع
indoctrinated U اغشتن اشباع کردن
indoctrinates U اغشتن اشباع کردن
indoctrinating U اغشتن اشباع کردن
collector saturation voltage U ولتاژ اشباع کلکتور
saturated fat U چربی اشباع شده
indoctrinate U اغشتن اشباع کردن
saturated transistor U ترانزیستور اشباع شده
saturated soil paste U خمیر خاک اشباع
saturated fats U چربی اشباع شده
saturated air U هوای اشباع شده
saturant U بحد اشباع رسیده
ethylene U هیدرو کربن اشباع نشده
soaks U بوسیله مایع اشباع شدن
polyunsaturated U دارای حلقههای اشباع نشده
soak U بوسیله مایع اشباع شدن
poly unsaturated fat U پلی چربی اشباع نشده
acetylene U هیدروکربور اشباع نشدهای بفرمول 2H2C
inundate U زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
geraniol U الکل اشباع شده مایع و معطر
inundated U زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundates U زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundating U زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
oilite bushing U بوش مخصوصی از جنس برنز اشباع شده با روغن
condensation shock U چگالش ناگهانی هوای فوق اشباع در حین عبور از حالت شوک
reynold's number U این عددنشاندهنده رژیم جریان است یعنی اگر این عدد کمتراز 032باشد جریان متلاطم میباشد
age hardening U سخت گردانی همبسته ها به وسیله تشکیل محلول جامد فوق اشباع و رسوب مقادیراضافی در اثر گذشت زمان
zero air voids unit weight U وزن ذرات موجود در خاک درواحد حجم خاک اشباع شده
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
chroma U اندازه رنگ کم رنگ و اشباع
imbrue U مرطوب کردن اشباع کردن
impregnating U لقاح کردن اشباع کردن
impregnates U لقاح کردن اشباع کردن
impregnate U لقاح کردن اشباع کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com