Perdic | رو ندادن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

✘ Close


Total search result: 77 (9 milliseconds)		ارسال یک معنی جدید
Menu	English	Persian	Menu
	to keep at arms length <idiom> U	رو ندادن

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words

	stop U	انجام ندادن عملی
	stopped U	انجام ندادن عملی
	stopping U	انجام ندادن عملی
	stops U	انجام ندادن عملی
	fail U	انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
	failed U	انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
	fails U	انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
	miscarries U	نتیجه ندادن عقیم ماندن
	miscarry U	نتیجه ندادن عقیم ماندن
	miscarrying U	نتیجه ندادن عقیم ماندن
	forbid U	اجازه ندادن
	forbids U	اجازه ندادن
	ignore U	تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
	ignored U	تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
	ignores U	تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
	ignoring U	تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
	conceal U	پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
	conceals U	پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
	failure U	انجام ندادن کاری که باید انجام شود
	failures U	انجام ندادن کاری که باید انجام شود
	retain U	از دست ندادن
	retained U	از دست ندادن
	retaining U	از دست ندادن
	retains U	از دست ندادن
	discontinue U	ادامه ندادن
	discontinued U	ادامه ندادن
	discontinues U	ادامه ندادن
	discontinuing U	ادامه ندادن
	underplay U	نقش خود رابخوبی انجام ندادن
	underplayed U	نقش خود رابخوبی انجام ندادن
	underplaying U	نقش خود رابخوبی انجام ندادن
	underplays U	نقش خود رابخوبی انجام ندادن
	underdog U	فرصت برد به حریف ندادن
	underdogs U	فرصت برد به حریف ندادن
	absconded U	دررفتن رونشان ندادن
	absconding U	دررفتن رونشان ندادن
	absconds U	دررفتن رونشان ندادن
	exclude U	راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
	excludes U	راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
	hang U	وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
	hangs U	وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
	blanking U	نشان ندادن یک کاراکتر یا ترک یک فضا در صفحه نمایش
	discounting match U	ادامه ندادن به مسابقه کشتی
	disoblige U	دل کسی راشکستن تقاضای کسی را انجام ندادن منت ننهادن بر
	lock out U	درتنگنا قراردادن یا بمحل کار راه ندادن
	playdown U	اهمیت ندادن
	to be ill towardsany thing U	روی مساعدنسبت بچیزی نشان ندادن
	to keep it up U	شل ندادن
	to let slid U	اهمیت ندادن به
	to make light of U	اهمیت ندادن
	to make noyhing of U	ناچیز شمردن اهمیت ندادن
	to set at d. U	اهمیت ندادن
	to shut out U	راه ندادن ازمدنظر راندن یادورکردن
	to stand in one's light U	جلو روشنائی کسی را گرفتن مجال ترقی بکسی ندادن
	to take time by the forelock U	را ازدست ندادن
	to w one's consent U	رضایت ندادن
	underact U	درست انجام ندادن
	buggered U	قطعا کاریرا انجام ندادن
	To play safe . Not to swallow the bait. Not to commit oneself . Not to rise to the bait. U	دم به تله ندادن
	chicken out <idiom> U	از ترس کاری را انجام ندادن
	cut (someone) off <idiom> U	اجازه گفتن چیزی به کسی ندادن
	hold-out <idiom> U	باموقعیت وفق ندادن
	let go <idiom> U	به حال خود گذاشتن ،هیچ کاری درمورد چیزی انجام ندادن
	will not hear of <idiom> U	رسیدگی ویا اجازه ندادن
	wink at <idiom> U	اجازه دخالت ندادن
	(not) move a muscle <idiom> U	حرکت ندادن حتی به مقدار اندک
	to refuse somebody entry [admission] U	اجازه ندادن ورود کسی [به کشوری]
	The best advice is, not to give any <idiom> U	بهترین اندرز ندادن آن است
	to put somebody in a backwater U	به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
	to put somebody on the back burner U	به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
	to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap U	به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
	to shunt somebody aside U	به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
	We don't do things by halves. U	کاری را ناقص انجام ندادن
	We don't do things by half-measures. U	کاری را ناقص انجام ندادن
	We don't do things halfway. U	کاری را ناقص انجام ندادن
	We don't do half-ass job [American E] [derogatory] U	کاری را ناقص انجام ندادن
Partial phrase not found.

Recent search history

Forum search

more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)

Contact | Terms | Privacy