English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
bank U رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
banks U رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
accumulate U رویهم انباشتن
pyramids U رویهم انباشتن
accumulates U رویهم انباشتن
pyramid U رویهم انباشتن
accumulating U رویهم انباشتن
bank U در بانک گذاشتن
banks U در بانک گذاشتن
deposits U به حساب بانک گذاشتن
to place money in the bank U پول در بانک گذاشتن
to pay in U بحساب بانک گذاشتن
deposit U به حساب بانک گذاشتن
overlapped U پوشاندن پوشش دو چیز رویهم افتادن رویهم
overlaps U پوشاندن پوشش دو چیز رویهم افتادن رویهم
overlap U پوشاندن پوشش دو چیز رویهم افتادن رویهم
splices U نیمه نیمه رویهم گذاشتن
spliced U نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splice U نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splicing U نیمه نیمه رویهم گذاشتن
reserve requirement U مقدار ودیعه مالی که هر بانک تجارتی در بانک مرکزی بایدداشته باشد
rediscount rate U نرخ بهره در مورد وامی که بانک تجارتی از بانک مرکزی می گیرد
giros U روشی جهت انتقال پول از یک بانک به بانک دیگر
giro U روشی جهت انتقال پول از یک بانک به بانک دیگر
I work in a bank, or more precisely at Melli Bank. U من در بانک کار میکنم یا دقیقتر بگویم در بانک ملی.
world bank U بانک جهانی یا بانک بین المللی تجدید ابادانی و توسعه که هدفش کمک به کشورهای عضو برای رشداقتصادی از طرق مختلفه میباشد
available cash U موجودی بانک بدون در نظرگرفتن چکهایی که در دست مشتریان است و هنوز به بانک ارائه نشده است
wholly U رویهم
obvolute U رویهم افتاده
overhand U رویهم برعکس
overalls U رویهم رفته
overtype mode U تایپ رویهم
lap wound armature U ارمیچر رویهم
overall U رویهم رفته
overlapped U رویهم افتادن
overlap U رویهم افتادن
laps U رویهم قراردادن
lap joint U اتصال رویهم
overlays U رویهم قراردادن
overlaying U رویهم قراردادن
lap seam U رویهم افتادگی
overlay U رویهم قراردادن
overlapping U رویهم افتاده
lap weld U جوش رویهم
overlaps U رویهم افتادن
laminate U رویهم قرار دادن
lapped seam welding U جوشکاری درزی رویهم
lapped U رویهم قرار دادن
lap winding U سیم پیچ رویهم
lap U زیرکار رویهم افتادگی
lap U رویهم قرار دادن
roll up U رویهم جمع شدن
lapped U زیرکار رویهم افتادگی
lay off <idiom> U به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
overlap of distillat curves U رویهم افتادگی منحنیهای تقطیر
equitant U رویهم قرار گرفتن برگها
lap joint riveting U پرچ کاری اتصال رویهم
girder bridge U پل چند تکه قابل نصب رویهم
lap joint U لبه رویهم افتاده ومتصل بهم
stuffing U انباشتن
agglomerate U انباشتن
hoarding U انباشتن
cumulation U انباشتن
cumulate U انباشتن
hoardings U انباشتن
stack U انباشتن
accumulates U انباشتن
accumulating U انباشتن
bulk U انباشتن
roll up U انباشتن
accumulate U انباشتن
accrue U انباشتن
accrues U انباشتن
accruing U انباشتن
stacks U انباشتن
stacked U انباشتن
hoard U انباشتن
stashed U انباشتن
stashes U انباشتن
stashing U انباشتن
stuffed U انباشتن
hills U انباشتن
hill U انباشتن
hoards U انباشتن
hoarded U انباشتن
stuff U انباشتن
stuffs U انباشتن
treasur up U انباشتن
stash U انباشتن
hotchpot U سرجمع کردن دارایی رویهم ریختن اموال
huddles U روی هم انباشتن
stack up U روی هم انباشتن
stowed U پریدن انباشتن
assembles U انباشتن گرداوردن
assembled U انباشتن گرداوردن
assemble U انباشتن گرداوردن
fill U انباشتن اکندن
fills U انباشتن اکندن
huddling U روی هم انباشتن
dump U رونوشت انباشتن
stuffs U چپاندن انباشتن
huddled U روی هم انباشتن
huddle U روی هم انباشتن
stows U پریدن انباشتن
stuff U چپاندن انباشتن
stow U پریدن انباشتن
stuffed U چپاندن انباشتن
stowing U پریدن انباشتن
run into <idiom> U اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lid U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lids U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
overstuff U با اشیا زیاد انباشتن
garnered U انبار کردن انباشتن
agglomerate U جمع کردن انباشتن
stacks U انباشتن پشته کردن
garners U انبار کردن انباشتن
stacked U انباشتن پشته کردن
garner U انبار کردن انباشتن
stack U انباشتن پشته کردن
ingather U انباشتن خرمن برداشتن
garnering U انبار کردن انباشتن
plenish U با اثاثه انباشتن تجهیز کردن
overstuff U بیش ازحد لزوم انباشتن
to store up something U انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
tusk tenon U زبانه یا گیرهای که دارای زبانههای کوچکتری باشدبطوری که رویهم بشکل پله یاتضاریس پلهای درایند
To leave behinde. U جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
checked U چک بانک
bank U بانک
banks U بانک
check U چک بانک
checks U چک بانک
data banks U بانک اطلاعاتی
development bank U بانک توسعه
bank rate U نرخ بانک
bankbook U کتابچه بانک
bankers U بانک دار
central bank U بانک مرکزی
data banks U بانک داده ها
data banks U بانک اطلاعات
data bank U بانک اطلاعاتی
data bank U بانک اطلاعات
bankroll U سرمایه بانک
merchant bank U بانک بازرگانی
bank bill U برات بانک
bank U بانک ضرابخانه
authorized bank U بانک مجاز
bank asset U دارائی بانک
banks U بانک ضرابخانه
national bank U بانک ملی
mortgage bank U بانک رهنی
monopoly bank U بانک انحصاری
memory bank U بانک حافظه
loan bank U بانک استقراضی
remitting bank U بانک واگذارنده
saving bank U بانک پس انداز
merchant banks U بانک بازرگانی
bank stock U سهام بانک
germplasm bank U بانک گونه ها
bank overdraft U بدهی به بانک
data bank U بانک داده ها
bank of deposit U بانک پس انداز
state bank U بانک دولتی
bank failures U ورشکستگی بانک
state bank U بانک استان
shroff U بانک دار
loan bank U بانک وامی
banker U بانک دار
clearing banks U بانک پس انداز
piggy bank <idiom> U بانک کوچک
world bank U بانک جهانی
clearing bank U بانک پس انداز
intermediary bank U بانک میانجی
bankbill U برات بانک
sidelap U بالههای جانبی هواپیما پوشش جانبی عکسها رویهم
to leave someone in the lurch U کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
bankable U قابل پذیرش در بانک
drawen on the national bank U عهده بانک ملی
export import bank U بانک صادرات واردات
confirming bank U بانک تائید کننده
deposit with the bank U در بانک ودیعه گذاردن
stakeholder U نگهدارنده بانک در قمار
federal reserve bank U بانک فدرال رزرو
issuing bank U بانک گشاینده اعتبار
presenting bank U بانک ارائه کننده
issuing bank U بانک صادر کننده
bankable U نقد شدنی در بانک
collecting bank U بانک وصول کننده
paying bank U بانک پرداخت کننده
bank of issue U بانک ناشر اسکناس
Where is the nearest bank? U نزدیکترین بانک کجاست؟
negotiating bank U بانک معامله کننده
croupier U کمک صاحب بانک
bank balance sheet U تراز نامه بانک
advising bank U بانک ابلاغ کننده
account U حساب داشتن در بانک
deposit in the bank U در بانک به ودیعه گذاردن
German Central Bank U بانک مرکزی آلمان
croupiers U کمک صاحب بانک
accepting bank U بانک قبولی نویس
accepting bank U بانک قبول کننده
approved bank U بانک تایید شده
Which bank do you bank with? U با کدام بانک کار می کنید؟
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com