Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
prosper
U
رونق یافتن موفق شدن
prospered
U
رونق یافتن موفق شدن
prospering
U
رونق یافتن موفق شدن
prospers
U
رونق یافتن موفق شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
thriving
U
رونق یافتن کامیاب شدن
thrive
U
رونق یافتن کامیاب شدن
thrived
U
رونق یافتن کامیاب شدن
thrives
U
رونق یافتن کامیاب شدن
recovery
U
رونق
booms
U
رونق
lustreer
U
رونق
up-and-coming
U
رو به رونق
boom
U
رونق
prosperity
U
رونق
upswing
U
رونق
boomed
U
رونق
booming
U
رونق
recoveries
U
رونق
animator
U
رونق دهنده
booming
U
رونق شدید
economic prosperity
U
رونق اقتصادی
animators
U
رونق دهنده
economic prosprity
U
رونق اقتصادی
boom
U
رونق شدید
juice up
U
رونق دادن به
boom
U
رونق گرفتن
boomed
U
رونق گرفتن
upswing
U
رونق گرفتن
revival
U
اغاز رونق
boomed
U
رونق شدید
recovery phase
U
مرحله رونق
bullish market
U
بازار رو به رونق
business prosperty
U
رونق سوداگری
booms
U
رونق گرفتن
booms
U
رونق شدید
booming
U
رونق گرفتن
quick recovery
U
رونق سریع
revivals
U
اغاز رونق
business prosperty
U
رونق کسب و کار
golden age
U
دوران رونق و رفاه
golden ages
U
دوران رونق و رفاه
propagated
U
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagating
U
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagates
U
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagate
U
گشترش یافتن یا نشر یافتن
revivification
U
تجدید حیات رونق تازه
he prospered in his business
U
در کار خود کامیاب شد کارش رونق گرفت
trial and error
<idiom>
U
یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
lucrative
U
موفق
successful
<adj.>
U
موفق
prosperous
U
موفق
successful
U
موفق
throve
U
موفق شد
upbeat
U
موفق
wow
U
موفق شدن
sure-fire
U
حتما موفق
to make a shift
U
موفق شدن
have it made
<idiom>
U
موفق بودن
wowing
U
موفق شدن
go over well
<idiom>
U
موفق بودن
arriving
U
موفق شدن
I made good my escape .
U
موفق به فرار شد
wowed
U
موفق شدن
to pull through
U
موفق شدن
to go wrong
U
موفق نشدن
attaining
U
موفق شدن
arrives
U
موفق شدن
arrived
U
موفق شدن
attain
U
موفق شدن
wows
U
موفق شدن
hot hand
U
پرتاب موفق
attained
U
موفق شدن
to fall through
U
موفق نشدن
arrive
U
موفق شدن
fall short (of one's expectations)
<idiom>
U
موفق نشدن
fay
U
موفق شدن
to come through
U
موفق شدن
attains
U
موفق شدن
come off
<idiom>
U
موفق شدن
make a hit
<idiom>
U
موفق شدن
carry the day
<idiom>
U
برنده یا موفق شدن
manage to do it
U
موفق بانجام ان شدن
two-way
U
موفق در حمله و دفاع
converted
U
پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
converting
U
پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
I have no doubt that you wI'll succeed.
U
تردیدی ندارم که موفق می شوید
converts
U
پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
convert
U
پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
hits
U
جستجوی موفق در پایگاه داده
to collapse
U
موفق نشدن
[مذاکره یا فرضیه]
succeeds
U
موفق شدن نتیجه بخشیدن
succeeded
U
موفق شدن نتیجه بخشیدن
put across
U
باحقه بازی موفق شدن
succeed
U
موفق شدن نتیجه بخشیدن
hit and miss
U
گاهی موفق وگاهی مغلوب
to go places
U
موفق شدن
[در زندگی یا شغل]
to come up in the world
U
موفق شدن
[در زندگی یا شغل]
nojoy
U
موفقیتی نیست موفق نشدم
to f. in the pan
U
باوجودجوشش وکوشش موفق نشدن
god speed you
U
کامیاب شوید موفق باشید
turn the trick
<idiom>
U
درکاری که میخواست موفق شدن
I could never make her understand .
U
هرگز موفق نشدم به او بفهمانم
connects
U
ضربه موفق در پایگاه دوم
hitting
U
جستجوی موفق در پایگاه داده
hit
U
جستجوی موفق در پایگاه داده
to get sight of a person
U
موفق بدیدن کسی شدن
connect
U
ضربه موفق در پایگاه دوم
get to first base
<idiom>
U
موفق بودن ،شروع خوبی راداشتند
smash hit
<idiom>
U
نمایش ،بازی یا فیلم خیلی موفق
Supposing we do not succeedd, then waht?
U
حالا آمدیم و موفق نشدیم بعدچی؟
i managed to do it
U
موفق شدم که ان کار را انجام دهم
to get any ones speech
U
موفق بشنیدن نطق کسی شدن
throw up one's hands
<idiom>
U
توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
make the grade
<idiom>
U
منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
deliver the goods
<idiom>
U
موفق درانجام کاری که خوب انتظار میرود
to be a dead duck
U
امکان موفق شدن را نداشتن
[چیزی یا کسی]
He'll never get anywhere.
U
او
[مرد]
هیچوقت موفق نمی شود.
[در زندگیش یا کارش]
You wI'll fail unless you work harder .
U
موفق نخواهی شد مگه اینکه تلاش بیشتری بکنی
he has a rushing business
U
کارش خوب گرفته است کارش خیلی رونق دارد
fails
U
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fail
U
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
to score with a girl
<idiom>
U
موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری
[اصطلاح روزمره]
failed
U
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
he was p in his business
U
خوب بود کارش رونق گرفته بود
He'll never amount to anything.
<idiom>
U
او
[مرد]
هیچوقت موفق نمی شود.
[در زندگیش یا کارش]
[اصطلاح روزمره]
It appears questionable whether he will manage to do that.
U
بحث برانگیز به نظر می رسد که آیا او موفق به انجام این کار بشود.
miss
U
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
missed
U
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
misses
U
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
to strike oil
U
کامیاب شدن موفق شدن
finds
U
یافتن
discovering
U
یافتن
find
U
یافتن
discover
U
یافتن
detect
U
یافتن
detected
U
یافتن
detecting
U
یافتن
discovered
U
یافتن
discovers
U
یافتن
detects
U
یافتن
conquering
U
پیروزی یافتن بر
transcending
U
برتری یافتن
transcends
U
برتری یافتن
lessens
U
تقلیل یافتن
attaining
U
دست یافتن
conquer
U
پیروزی یافتن بر
pull through
<idiom>
U
بهبود یافتن
attain
U
دست یافتن
attained
U
دست یافتن
prefers
U
ترجیح یافتن
specialization
U
تخصص یافتن
transcend
U
برتری یافتن
transcended
U
برتری یافتن
lessen
U
تقلیل یافتن
centralization
U
مرکزیت یافتن
centralisation
U
مرکزیت یافتن
conquers
U
پیروزی یافتن بر
lessened
U
تقلیل یافتن
recuperate
U
بهبودی یافتن
lessening
U
تقلیل یافتن
deploys
U
گسترش یافتن
take steps
<idiom>
U
آمادگی یافتن
preferring
U
ترجیح یافتن
prefer
U
ترجیح یافتن
accedes
U
راه یافتن
accedes
U
دست یافتن
acceded
U
راه یافتن
expand
U
بسط یافتن
expanding
U
بسط یافتن
expands
U
بسط یافتن
recuperating
U
بهبودی یافتن
acceded
U
دست یافتن
up and about
<idiom>
بهبود یافتن
recuperates
U
بهبودی یافتن
overpower
U
استیلا یافتن بر
accede
U
راه یافتن
overpowers
U
استیلا یافتن بر
alter
U
تغییر یافتن
altered
U
تغییر یافتن
altering
U
تغییر یافتن
alters
U
تغییر یافتن
overpowered
U
استیلا یافتن بر
acceding
U
راه یافتن
acceding
U
دست یافتن
accede
U
دست یافتن
attains
U
دست یافتن
recuperated
U
بهبودی یافتن
break out
U
شیوع یافتن
to get ones hand in
U
دست یافتن به
to get off
U
رهایی یافتن از
to get fame
U
شهرت یافتن
to gain the upper hand
U
غلبه یافتن
to gain in nealth
U
بهبودی یافتن
get out
U
رهایی یافتن
hold out
U
بسط یافتن
hunt out
U
با جستجو یافتن
immix
U
امیزش یافتن
to get rid of
U
رهایی یافتن از
to grow better
U
بهبودی یافتن
bunchout
U
برامدگی یافتن
center
U
تمرکز یافتن
circumfuse
U
گسترش یافتن
come off
U
وقوع یافتن
come round
U
شفا یافتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com