Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
hoyden
U
روستایی بی تربیت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
well-bred
U
با تربیت تربیت شده
cottager
U
روستایی
churl
U
روستایی
villagers
U
روستایی
russetting
U
روستایی
russeting
U
روستایی
Ferme ornee
U
[روستایی]
clodhoppers
U
روستایی
cottagers
U
روستایی
tao
U
روستایی
agrestic
U
روستایی
rustic
U
روستایی
peasant
U
روستایی
peasants
U
روستایی
bucolic
U
روستایی
rural
U
روستایی
clodhopper
U
روستایی
hawbuck
U
روستایی کم رو
boors
U
روستایی
boor
U
روستایی
villager
U
روستایی
loblolly
U
روستایی
ruralist
U
روستایی
muzhik or moujik
U
روستایی
yokel
U
روستایی
yokels
U
روستایی
cottage industry
U
صنعت روستایی
russet
U
روستایی ضخیم
diamond-faced
U
روستایی سازی
villatic
U
روستایی دهاتی
cottage industries
U
صنعت روستایی
isolated electric plant
U
نیروگاه روستایی
hobnail
U
دهاتی روستایی
plough boy
U
جوانک روستایی
predial or prae
U
کشتی روستایی
gammer
U
پیر زن روستایی
puli
U
سگ روستایی مجارستانی
musette
U
یکجوررقص روستایی
rurality
U
زندگی روستایی
cottages
U
خانه روستایی
ruralize
U
روستایی شدن
cottage
U
خانه روستایی
municipal road
U
راه روستایی
swain
U
جوان روستایی
hawbuck
U
روستایی بیدست وپا
pastoralism
U
سبک شعر روستایی
country seat
U
خانهی بزرگ روستایی
country seats
U
خانهی بزرگ روستایی
peasntry
U
حالت یا خوی روستایی
cot
U
کلبه روستایی
[حقیر]
georgic
U
وابسته به کشاورزی روستایی
snowshed
U
پناهگاه روستایی در برابربرف
countrified
U
روستایی روستا صفت
ruralization
U
ایجاد زندگی روستایی
rustic manners
U
اطوار روستایی یا ناهنجار
bumpkins
U
روستایی نادان یا کودن
countryfied
U
روستایی روستا صفت
bumpkin
U
روستایی نادان یا کودن
vertical loom
U
دار روستایی
[قالی]
gaffers
U
پیر مرد روستایی
gaffer
U
پیر مرد روستایی
pastorale
U
شعرویاموسیقی روستایی داستان شبانی
idyll
U
چکامه درباره زندگی روستایی
idyll
U
شرح منظرهای اززندگانی روستایی
idyl
U
شرح منظرهای اززندگانی روستایی
idylls
U
چکامه درباره زندگی روستایی
idylls
U
شرح منظرهای اززندگانی روستایی
pastoralist
U
سازنده شعرهای روستایی چوپان
grange
U
خانه ییلاقی یا ساختمانهای روستایی
granges
U
خانه ییلاقی یا ساختمانهای روستایی
a rural backwater
U
محل روستایی عقب افتاده
idyl
U
چکامه درباره زندگی روستایی
cottar
U
روستایی اسکاتلندی که کلبه رعیتی دارد
cotter
U
روستایی اسکاتلندی که کلبه رعیتی دارد
vestal
U
روستایی وابسته به الهه کانون خانواده
jacquerie
U
شورش و قیام روستاییان طبقه روستایی
kern
U
پیاده سبک اسحله ایرلندی روستایی
cottier
U
روستایی ایرلندی که کلبهای اجاره کرده است
good breeding
U
تربیت
cultivation
U
تربیت
nurture
U
تربیت
mannerliness
U
تربیت
nurtured
U
تربیت
nurtures
U
تربیت
nurturing
U
تربیت
mannerless
U
بی تربیت
lowbred
U
بی تربیت
ill mannered
U
بی تربیت
gentry
U
تربیت
uncivil
U
بی تربیت
uncivilly
U
بی تربیت
half bred
U
بی تربیت
ill bred
U
بی تربیت
gentrice
U
تربیت
genteelness
U
تربیت
low bred
U
بی تربیت
churl
U
بی تربیت
gentlest
U
با تربیت
true bred
U
با تربیت
unmannerly
U
بی تربیت
grosses
U
بی تربیت
unpolished
U
بی تربیت
grossed
U
بی تربیت
grosser
U
بی تربیت
gentler
U
با تربیت
grossest
U
بی تربیت
grossing
U
بی تربیت
barbarous
U
بی تربیت
randy
U
بی تربیت
well bred
U
با تربیت
education
U
تربیت
pedagogy
U
تربیت
impolite
U
بی تربیت
gentle
U
با تربیت
gross
U
بی تربیت
caddish
U
بی تربیت
blowzed
U
بی تربیت
bearish
U
بی تربیت
upbringing
U
تربیت
manner
U
تربیت
ill-bred
U
بی تربیت
chuff
U
بی تربیت
steerage
U
اداره تربیت
teach
U
تربیت کردن
trainable
U
تربیت پذیر
undisiplined
U
تربیت نشده
reeducation
U
تربیت مجدد
give lessons
U
تربیت کردن
rudesby
U
ادم بی تربیت
train
[teach]
U
تربیت کردن
educate
U
تربیت کردن
to bring up
U
تربیت کردن
teacher training
U
تربیت معلم
instruct
U
تربیت کردن
educate
U
تربیت کردن
trained
U
تربیت کردن
rear
U
تربیت کردن
reared
U
تربیت کردن
rearing
U
تربیت کردن
rears
U
تربیت کردن
train
U
تربیت کردن
cultured
U
تربیت شده
genteel
U
تربیت شده
abetting
U
تربیت کردن
made
U
تربیت شده
educative
U
تربیت امیز
accomplished
U
تربیت شده
cads
U
ادم بی تربیت
educating
U
تربیت کردن
cad
U
ادم بی تربیت
education
U
تعلیم و تربیت
boor
U
ادم بی تربیت
boors
U
ادم بی تربیت
trains
U
تربیت کردن
abetted
U
تربیت کردن
an a woman
U
زن تربیت شده
schools
U
تربیت اسب
schooling
U
تربیت اسب
genteely
U
از روی تربیت
fish culture
U
تربیت ماهی
school
U
تربیت اسب
abet
U
تربیت کردن
educates
U
تربیت کردن
abets
U
تربیت کردن
physical education
U
تربیت بدنی
carl
U
ادم بی تربیت
educationally
U
از راه تعلیم و تربیت
housebroken
U
حیوان تربیت شده
motor education
U
تعلیم و تربیت حرکتی
ineducable
U
غیر قابل تربیت
manege
U
محل تربیت اسب
underbred
U
نااصل زاده بی تربیت
computer based training
U
تربیت مبتنی بر کامپیوتر
zootechnical
U
وابسته به فن تربیت حیوانات
culture of bees
U
پرورش یا تربیت زنبور
correctional institution
U
کانون اصلاح و تربیت
aviculture
U
تربیت مرغ مرغداری
school
U
تادیب یا تربیت کردن
disciplinary
U
تادیبی وابسته به تربیت
schools
U
تادیب یا تربیت کردن
reclaim animal
U
حیوانات وحشی تربیت شده
ill bred
U
غیر متمدن بد تربیت شده
gentry
U
مردمان محترم و با تربیت اصالت
highbred
U
دارای تربیت یانجابت خانوادگی
carle
U
شخص پست ادم بی تربیت
civility
U
نجابت ورفتار خوب تربیت
pop goes the weasel
U
یکجور رقص روستایی که شیوه ان اینست که رقصنده از زیر دست انهامی گذرد
trainable mentally retarded
U
عقب مانده ذهنی تربیت پذیر
thorough paced
U
بهمه جور قدم تربیت شده
wcce
U
کنفرانس جهانی کامپیوترها در تعلیم و تربیت
zootechnics
U
روش تربیت ورام کردن جانوران
zootechny
U
روش تربیت و رام کردن جانوران
manege
U
مانژ میدان تربیت اسب یاسوارکاری
They have successfully managed the balancing act between retaining the rustic charm and modern conversion.
U
آنها با موفقیت توانستند تعادل بین افسون روستایی و تبدیل مدرن را ایجاد کنند.
espalier
U
چوب بندی برای تربیت نهال میوه
water dog
U
سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
the churach built him up
U
کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
falconry
U
تربیت و شکار با قوش وشاهین و باز و عقاب
espalir
U
چوب بندی جهت تربیت نهال میوه
zootechnician
U
کارشناس تربیت حیوانات ویژه گر اهلی کردن جانوران
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com