English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 136 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
tabloid U روزنامه نیم قطع و مصور
tabloids U روزنامه نیم قطع و مصور
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
staffer U مخبر روزنامه سردبیر روزنامه
staffers U مخبر روزنامه سردبیر روزنامه
illustrated U مصور
painted U مصور
projection of a point U خط مصور
pictorial U مصور
imagery U نمایش مصور
grangerize U مصور کردن
graphic scale U مقیاس مصور
illustrative digram U دیاگرام مصور
inwrought U مخمر مصور
rebus U معمای مصور
graphic U مقیاس مصور
illustrates U مصور کردن اراستن
illustrating U مصور کردن اراستن
pastellist U مصور نقاشیهای مدادی
illustrate U مصور کردن اراستن
make a picture story test آزمون داستان سازی مصور
rebus U نشاندادن واژه ها بصورت مصور
cartoon U تصویر مضحک داستان مصور
cartoons U تصویر مضحک داستان مصور
peabody picture vocabulary test U ازمون واژگان مصور پی بادی
animalist U مصور حیوانات معتقد به حیوان صفتی انسان
journal U روزنامه
the daily paper U روزنامه
journals U روزنامه
newspaper U روزنامه
papering U روزنامه
newspapers U روزنامه
papers U روزنامه
papered U روزنامه
paper U روزنامه
paper boys U روزنامه رسان
daybook U دفتر روزنامه
gazetteer U روزنامه نویس
paper boys U روزنامه فروش
editor U سردبیر روزنامه
paper boy U روزنامه رسان
newspaper columns U ستونهای روزنامه
sportswriter U خبرنگارورزشی روزنامه
news vendor U روزنامه فروش
paper boy U روزنامه فروش
news agent U روزنامه فروش
logbook U روزنامه دریاپیمایی
local paper U روزنامه محلی
newsstand U روزنامه فروشی
official gazette U روزنامه رسمی
official jurnal U روزنامه رسمی
day book U دفتر روزنامه
cutting U برش روزنامه
newspaperman U روزنامه نگار
newsprint U طبع روزنامه
journalism U روزنامه نگاری
newspaperman U روزنامه فروش
publicists U روزنامه نگار
publicist U روزنامه نگار
journalists U روزنامه نگار
journalist U روزنامه نگار
newsmen U روزنامه فروش
newsman U روزنامه فروش
columns U ستون روزنامه
column U ستون روزنامه
newspapermen U روزنامه نگار
dailies U روزنامه یومیه
book of account U دفتر روزنامه
journals U دفتر روزنامه
daily news paper U روزنامه یومیه
daily U روزنامه یومیه
journal U دفتر روزنامه
journalistic U وابسته به روزنامه و روزنامهنگاری
unit journal U دفتر روزنامه یکان
trade journal U روزنامه یا مجله بازرگانی
name plates U نام و آرم روزنامه
a newspaper's political affiliation U وابستگی سیاسی روزنامه ها
newspapers U روزنامه نگاری کردن
journals U دفتر روزنامه یکان
commonly read paper U روزنامه کثیر الانتشار
editoress U مدیره روزنامه یامجله
gazette U مجله رسمی روزنامه
head line U عنوان سرصفحه روزنامه
headliner U نویسنده سرمقاله روزنامه
intelligence journal U دفتر روزنامه اطلاعات
news room U اطاق روزنامه خوانی
newsstand U دکه روزنامه فروشی
journal U دفتر روزنامه یکان
newspaper U روزنامه نگاری کردن
semi monthly U روزنامه یامجله دوهفتگی
news stand U جایگاه فروش روزنامه
news-stand U جایگاه فروش روزنامه
sales d. U دفتر فروش روزنامه
purchase journal U دفتر روزنامه خرید
news-stands U جایگاه فروش روزنامه
newsboy U پسر روزنامه فروش
newsprint U ماشین چاپ روزنامه
newspapermen U صاحب وگرداننده روزنامه
newspaperman U صاحب وگرداننده روزنامه
city article U گزارش مختصرمالی یاتجاری در روزنامه
he writes for the papers U برای روزنامه هامقاله مینویسد
feuilleton U پاورقی قسمت پایین روزنامه
editorial board U هئیت مدیره یا کارکنان روزنامه
newsstand U دکه یا کیوسک روزنامه فروشی
back issue U نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
back copy U نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
offprint U مقاله نقل شده از روزنامه یامجله
scrap U عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
scrapped U عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
balaam U موادکوتاه برای پرکردن جاهای خالی در روزنامه
scrapping U عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
shirt-tails U اطلاعاتی که در آخر مقالهی روزنامه افزوده میشو
shirt-tail U اطلاعاتی که در آخر مقالهی روزنامه افزوده میشو
scraps U عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
press campaingn or stunt U مبارزه سیاسی بوسیله مقاله نویسی در روزنامه ها
there is a rush for the papers U مردم را برای خرید روزنامه هجوم میکنند
an open letter U نامهای که بوسیله روزنامه به کسی عنوان شود
tear sheet U قطعه یا مقاله پاره شده ازمجله یا روزنامه
feuilleton U کتاب یامقالهای که بصورت پاورقی در روزنامه چاپ شود
personals U بندهایی از روزنامه که درباره اشخاص خصوصی نوشته میشود
itemizer U کسیکه مقالات کوچک برای روزنامه تهیه میکند
paragraphist U کسیکه مطلب کوتاه برای روزنامه تهیه میکند
advertorial U تبلیغ در مجله یا روزنامه که به شکل مقاله معمولی به نظر می رسد
orthographic U تصویر یا نقشه که در ان خطوط مصور برسطح تصویر یا نقشه عموداست
papering U ماده باریک برای ساخت کتاب یا روزنامه یا صفحات کاغذ کار روزمره
paper U ماده باریک برای ساخت کتاب یا روزنامه یا صفحات کاغذ کار روزمره
papered U ماده باریک برای ساخت کتاب یا روزنامه یا صفحات کاغذ کار روزمره
papers U ماده باریک برای ساخت کتاب یا روزنامه یا صفحات کاغذ کار روزمره
penny a liner U کسیکه مقالات ارزان برای روزنامه می فرستد و ازروی سطر شماری پول می گیرد
agony aunt U شخصیکهدر ستونیاز روزنامه مطلبمینویسد کهدر آن پاسخ مشکلات و نامههای خوانندگان طرح میشود
screamer U اگهی درشت وجالب توجه در روزنامه مطالب جالب توجه
personal column ستون فردی ستون خصوصی در روزنامه
diarists U روزنامه نگار وقایع نگار
diarist U روزنامه نگار وقایع نگار
subscribers U مشترک روزنامه وغیره مشترک
subscriber U مشترک روزنامه وغیره مشترک
journalize U در دفتر روزنامه وارد کردن در دفتر ثبت کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com