English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (22 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
affront روبرو دشنام دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
mistreats U دشنام دادن
mistreating U دشنام دادن
mistreat U دشنام دادن
call someone names U دشنام دادن
mistreated U دشنام دادن
curses come home to roost U دشنام بخود دشنام دهنده برمیگرد د
beshrew U دشنام دادن هتاکی کردن
insult U فحش دادن دشنام دادن
insulted U فحش دادن دشنام دادن
misname U بنام اشتباهی صدا کردن دشنام دادن
curses U دشنام
curse U دشنام
foul language U دشنام
cursing U دشنام
bad language U دشنام
abusers U دشنام دهنده
abuser U دشنام دهنده
abusive U فریب دشنام
affrontive U دشنام امیز
reviling U فحش دشنام
affronter U دشنام دهنده هتاک
insult U دشنام توهین کردن
insulted U دشنام توهین کردن
adverse U روبرو
afront U روبرو
vis-a-vis U روبرو
opposite U روبرو
opposites U روبرو
vis a vis U روبرو
frontal U روبرو
head on U روبرو
head-on U روبرو
on the opposite side U در طرف روبرو
opposites U روبرو معکوس
full view U نمای روبرو
the house over the way U خانه روبرو
facing pages U صفحات روبرو
opposite U وارونه از روبرو
opposite U روبرو معکوس
head wind U باد روبرو
opposites U وارونه از روبرو
up against <idiom> U روبرو شدن با
opposed U روبرو مواجه
confront U روبرو شدن با
confronted U روبرو شدن با
confronting U روبرو شدن با
apposed engine U موتور روبرو
confronts U روبرو شدن با
stand up to U روبرو شدن با
vis a vis U شخص روبرو درمقابل
encountered U روبرو شدن بادشمن
front U فرمان سر روبرو جلو
horizontally opposed engine U موتور تخت روبرو
encountering U روبرو شدن بادشمن
encounter U روبرو شدن بادشمن
encounters U روبرو شدن بادشمن
vis-a-vis U شخص روبرو درمقابل
acounter U روبرو شدن بادشمن
opposed piston engine U موتور سیلندر روبرو
diagonally U ازگوشهای بگوشه روبرو
to stand up to one's opponent U با حریف روبرو شدن
fronting U فرمان سر روبرو جلو
to face the music U دلیرانه با چیزی روبرو شدن
opposability U امادگی برای روبرو گذاشتن
opposed piston engine U موتور پیستون روبرو متقابل
We are confronting a difficult problem. U با مسأله مشکلی روبرو هستیم
stand up to someone <idiom> U شجاعت روبرو شدن را داشتن
volte-face U چرخش بمنظور روبرو شدن باحریف
volte face U چرخش بمنظور روبرو شدن باحریف
rencounter U با خصومت روبرو شدن مقابله کردن
rencontre U با خصومت روبرو شدن مقابله کردن
to face a serious problem for the country U روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
there is a fire opposites U در خانه روبرو اتش سوزی رخ داده است
to raise big problems for the country U روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
to take the bull by the horns U دلیرانه با سختی روبرو شدن با شاخ گاوی درافتادن
punch U در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد
punched U در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد
punches U در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد
Back to the drawing board <idiom> U [زمانی که کاری با شکست روبرو میشود و دوباره باید از اول شروع کرد]
abusively U بطور ناصحیح بطور دشنام
left slide U حرکت موج سوار روی موج بسمت چپ روبرو ساحل
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
end on U سینه به سینه شدن با دشمن روبرو شدن با دشمن یاچیزی
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to sue for damages U عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televised U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televising U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televises U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
formation U سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televise U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifting U حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
adjudging U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
development U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
developments U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
adjudges U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudged U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
organizations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
greaten U درشت نشان دادن اهمیت دادن
allowance U جیره دادن فوق العاده دادن
organization of the ground U سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
allowances U جیره دادن فوق العاده دادن
organisations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
indemnify U غرامت دادن به تامین مالی دادن به
promulge U انتشار دادن بعموم اگهی دادن
square away U سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
advances U ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
organization U سازمان دادن ارایش دادن موضع
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouses U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouse U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamic U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamically U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
triple option U بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
develop U بسط دادن پرورش دادن
purging U غرامت دادن جریمه دادن
circulate U انتشار دادن رواج دادن
direct U دستور دادن دستورالعمل دادن
incise U چاک دادن شکاف دادن
directed U دستور دادن دستورالعمل دادن
incised U چاک دادن شکاف دادن
directs U دستور دادن دستورالعمل دادن
plating U اب دادن روکش فلز دادن
incises U چاک دادن شکاف دادن
develops U بسط دادن پرورش دادن
assigns U نسبت دادن تخصیص دادن
circulated U انتشار دادن رواج دادن
massage U ماساژ دادن تغییر دادن
pronounces U حکم دادن فتوی دادن
pronounce U حکم دادن فتوی دادن
judging U حکم دادن تشخیص دادن
judges U حکم دادن تشخیص دادن
judged U حکم دادن تشخیص دادن
judge U حکم دادن تشخیص دادن
lends U عاریه دادن اجاره دادن
lend U عاریه دادن اجاره دادن
massaging U ماساژ دادن تغییر دادن
massages U ماساژ دادن تغییر دادن
massaged U ماساژ دادن تغییر دادن
circulates U انتشار دادن رواج دادن
houses U منزل دادن پناه دادن
housed U منزل دادن پناه دادن
promoted U ترفیع دادن ترویج دادن
illustrating U شرح دادن نشان دادن
mitigated U تخفیف دادن تسکین دادن
mitigates U تخفیف دادن تسکین دادن
illustrates U شرح دادن نشان دادن
promotes U ترفیع دادن درجه دادن
illustrate U شرح دادن نشان دادن
garnishing U زینت دادن لعاب دادن
promotes U ترفیع دادن ترویج دادن
promoting U ترفیع دادن درجه دادن
promoting U ترفیع دادن ترویج دادن
promoted U ترفیع دادن درجه دادن
promote U ترفیع دادن ترویج دادن
prefer U ترجیح دادن برتری دادن
assigning U نسبت دادن تخصیص دادن
house U منزل دادن پناه دادن
preferring U ترجیح دادن برتری دادن
prefers U ترجیح دادن برتری دادن
assigned U نسبت دادن تخصیص دادن
assign U نسبت دادن تخصیص دادن
promote U ترفیع دادن درجه دادن
mitigate U تخفیف دادن تسکین دادن
slashes U چاک دادن شکاف دادن
loan U قرض دادن عاریه دادن
organizes U سازمان دادن ارایش دادن
irritated U خراش دادن سوزش دادن
pottion U بهره دادن از جهاز دادن به
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com