English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
let out <idiom> U روانه کردن یا مرخص شدن (ازکلاس)
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
collimator U وسیله روانه کردن توپ کولیماتور روانه کردن توپ
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
releases U مرخص کردن
dismisses U مرخص کردن
released U مرخص کردن
assoil U مرخص کردن
dismissing U مرخص کردن
sends U مرخص کردن
release U مرخص کردن
send U مرخص کردن
sending U مرخص کردن
let go U مرخص کردن
dismiss U مرخص کردن
discharges U مرخص کردن
discharge U مرخص کردن
dismissal of the armey U مرخص کردن از ارتش
relieving U مرخص کردن نگهبانها
to fall out U مرخص کردن [ارتش]
relieve U مرخص کردن نگهبانها
discharges U مرخص کردن پس دادن
to dismiss [American E] U مرخص کردن [ارتش]
discharge U مرخص کردن پس دادن
relieves U مرخص کردن نگهبانها
lay U روانه کردن
dispateh U روانه کردن
kick out <idiom> U روانه کردن
dismisses U روانه کردن
to pack off U روانه کردن
lays U روانه کردن
dismiss U روانه کردن
to send away U روانه کردن
orientation U روانه کردن
sends U روانه کردن
sending U روانه کردن
dismissing U روانه کردن
send away U روانه کردن
to give the mitten U روانه کردن
to give the sack U روانه کردن
to put a way childish U روانه کردن
pack off U روانه کردن
hale U روانه کردن
send U روانه کردن
licenses U پروانه دادن مرخص کردن
licences U پروانه دادن مرخص کردن
license U پروانه دادن مرخص کردن
furlough U مرخصی دادن به مرخص کردن
licence U پروانه دادن مرخص کردن
licensing U پروانه دادن مرخص کردن
dismissing U منفصل کردن یکان مرخص
dismisses U منفصل کردن یکان مرخص
dismiss U منفصل کردن یکان مرخص
to dismiss [remove] the board of managers U مرخص کردن [معاف کردن] هیئت مدیره
to send one to the right about کسی را روانه کردن
to send someone packing U کسیرا روانه کردن
dispatched U روانه کردن فرستادن
direct laying U روانه کردن مستقیم
reciprocal U روانه کردن متقابله
orientation U روانه کردن دستگاهها
laying U روانه کردن توپ
despatches U روانه کردن فرستادن
dispatch U روانه کردن فرستادن
despatching U روانه کردن فرستادن
despatched U روانه کردن فرستادن
dispatches U روانه کردن فرستادن
lincense or cence U مرخص کردن اجازه استفاده از چیزی
reciprocal laying U روانه کردن متقابله توپها
depart U روانه شدن حرکت کردن
orienting U روانه کردن تطبیق دادن
indirect fire U روانه کردن غیر مستقیم
departs U روانه شدن حرکت کردن
departing U روانه شدن حرکت کردن
get off U روانه کردن عقب رفتن از
orient U روانه کردن تطبیق دادن
orients U روانه کردن تطبیق دادن
relay U عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
relays U عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
relayed U عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
lays U روانه کردن لوله توپ یا تفنگ
layihg azimuth U گرای روانه کردن لوله توپ
lay U روانه کردن لوله توپ یا تفنگ
gun pointing data U عناصر مربوط به روانه کردن توپ
steering U روانه کردن راندن ناو یا هواپیما یاخودرو
send U ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
sends U ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
sending U ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
directing U اداره کردن روانه کردن وسایل
pip matching U روش بصری روانه کردن انتن رادار در ارتفاع و سمت
dismiss U مرخص کردن معاف کردن
dismissing U مرخص کردن معاف کردن
dismisses U مرخص کردن معاف کردن
launched U روانه کردن مامور کردن
launches U روانه کردن مامور کردن
launching U روانه کردن مامور کردن
launch U روانه کردن مامور کردن
discharge U مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharges U مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
direct fire U هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
dismass U مرخص
letter of recall U نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
dismass U بدو مرخص
dimissory U مرخص کننده
May I take my leave ? May I be excused ? U مرخص می فرمایید ؟
dismissive U وابسته به مرخص سازی
close station U افراد بدو مرخص
close station U خدمه بدو مرخص
the boys were excused U شاگردان مرخص شدند
streamed U روانه
streams U روانه
stream U روانه
information flow U روانه خبر
to get the mitten U روانه شدن
reshaping U روانه کاری
goes U روانه ساختن
flings U روانه ساختن
fling U روانه ساختن
stream routing U روند روانه
go U روانه ساختن
flinging U روانه ساختن
to get one's mittimus U روانه شدن
launghing U روانه سازی پرتاب
back sight method U روش نشانه روی متقابله روش روانه کردن متقابله
After his discharge from the army, he came to Tehran . پس از اینکه از خدمت ارتش مرخص شد آمد تهران.
Consider yourself dismissed. U حساب کنید که شما مرخص شده اید.
continuously pointed fire U اتش روانه شده مداوم
hook U روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
hooks U روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
outward bound U عازم بیرون روانه بیرون
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com