Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
concurring opinion
U
رای موافق مشروط
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
qualified
U
مشروط
provided
U
مشروط
subjects
U
مشروط
subjecting
U
مشروط
subjected
U
مشروط
contingent
U
مشروط
subject
U
مشروط
contingents
U
مشروط
conditional
U
مشروط
person in whose favor a condition is mad
U
مشروط له
pending
U
مشروط
limited
U
مشروط
eventual
U
مشروط
provisional
U
مشروط
conditioned
U
مشروط
conditional order
U
سفارش مشروط
parole
U
ازادی مشروط
paroled
U
ازادی مشروط
qualified endorsement
U
فهرنویسی مشروط
subject to being unsold
U
مشروط براینکه
pleas
U
وعده مشروط
plea
U
وعده مشروط
paroles
U
ازادی مشروط
claused bill og exchange
U
بارنامه مشروط
foul bill of lading
U
بارنامه مشروط
estate at will
U
اجاره مشروط
conditional discharge
U
ازادی مشروط
conditional probability
U
احتمال مشروط
paroling
U
ازادی مشروط
dirty bill od lading
U
بارنامه مشروط
conditional contract
U
عقد مشروط
absolute
U
غیر مشروط
absolutes
U
غیر مشروط
conditional confession
U
اقرار مشروط
provided
U
مشروط به انکه
indispensable
<adj.>
U
غیر مشروط
unalienable
<adj.>
U
غیر مشروط
conditionally
U
بطور مشروط
contingents
U
تصادفی مشروط
contingent
U
تصادفی مشروط
inevitable
<adj.>
U
غیر مشروط
on probation
U
در آزادی مشروط
probation
U
ازادی مشروط
providing
U
مشروط بر اینکه
absolute
<adj.>
U
غیر مشروط
inalienable
<adj.>
U
غیر مشروط
probationers
U
عفو مشروط
provisional
U
شرطی مشروط
probationer
U
عفو مشروط
condition
U
مشروط کردن
unalterable
<adj.>
U
غیر مشروط
unconditional
U
غیر مشروط
restrictive indorsement
U
فهر نویسی مشروط
sub modo
U
مشروط یا مضیق یا مقید
conditional race
U
مسابقه مشروط با ارابه
probatory
U
دال بر اثبات مشروط
probationary period
U
دوره ازادی مشروط
on approval
U
مشروط به رضایت خریدار
extra good time
U
معافی مشروط از زندان
probative
U
دال بر اثبات مشروط
deferred dividened
U
سودی که پرداخت ان مشروط به شرطی باشد
Payment on delivery of goods.
U
پرداخت هنگام ( مشروط به ) تحویل کالا
goods on approval
U
تحویل کالا به شرط قبولی کالاهای مشروط
consentient
U
موافق
agreeably to
U
موافق
attune
U
موافق
concordant
U
موافق
consilient
U
موافق
accordant
U
موافق
according
U
موافق
attuned
U
موافق
textually
U
موافق نص
prosodial
U
موافق
prosodiacal
U
موافق
non concurrent
U
نا موافق
in suit with
U
موافق با
in suit with
U
موافق
in keeping
U
موافق
consentaneous
U
موافق
congruous
U
موافق
compossible
<adj.>
U
موافق
sympathisers
U
موافق
respondents
U
موافق
respondent
U
موافق
sympathetic
U
موافق
congruent
U
موافق
incompatible
U
نا موافق
sympathizers
U
موافق
compatible
<adj.>
U
موافق
pro
U
له موافق
pro-
U
له موافق
amicable
U
موافق
sympathizer
U
موافق
agreed
U
موافق
compliant
U
موافق
fair tide
U
جریان اب موافق
disagree
U
موافق نبودن
fair wind
U
باد موافق
fellow countryman
U
موافق کردن
friendly
U
مهربان موافق
fellow countryman
U
موافق شدن
disagreed
U
موافق نبودن
go along
U
موافق بودن
quarter wind
U
باد موافق
palatably
U
موافق ذائقه
string along
U
موافق بودن
non placer
U
موافق نیستم
to go along
U
موافق بودن
prorenata
U
نسبت موافق
to my satisfaction
U
موافق دلخواه من
disagrees
U
موافق نبودن
disagreeing
U
موافق نبودن
see eye to eye
<idiom>
U
موافق بودن
placet
U
رای موافق
in accordance with
U
مطابق موافق
prorenata
U
شخص موافق
adapt
U
موافق بودن
after ones own heart
U
موافق دلخواه
agonist muscle
U
عضله موافق
yea
U
رای موافق
harmoniously
U
بطور موافق
favourable
U
موافق مطلوب
shaken
U
موافق شیوه
accomodating
U
راحت موافق
satisfactorily
U
موافق دلخواه
truly
U
موافق باحقایق
after one's will
U
موافق میل
at will
U
موافق میل
consistently
U
بطور موافق
friendlier
U
مهربان موافق
friendlies
U
مهربان موافق
compatibly
U
بطور موافق
friendliest
U
مهربان موافق
rationally
U
موافق عقل
precarious
U
عاریهای بسته بمیل دیگری مشروط بشرایط معینی مشکوک
quite the thing
U
موافق سبک روز
to bring in to line
U
وفق دادن موافق
to a toa praposal
U
باپیشنهادی موافق بودن
physically
U
موافق علم فیزیک
in tune
<idiom>
U
با یکدیگر موافق بودن
to agree on something
U
موافق بودن با چیزی
no deal
<idiom>
U
موافق نبودن ،رد کردن
genetically
U
موافق علم پیدایش
harmonious
U
موزون سازگار موافق
no cigar
<idiom>
U
موافق نبودن ،رد کردن
geometrically
U
موافق علم هندسه
naturalistic
U
موافق با اصول طبیعی
scientifically
U
موافق اصول علمی
accommodatingly
U
بطور موافق راحت
crony
U
رفیق موافق هم اطاق
cronies
U
رفیق موافق هم اطاق
comkpliant
U
موافق اجابت کننده
genealogically
U
موافق شجره نامه
geodetically
U
موافق قاعده پیمایش
harmonises
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonised
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
she always had her way
U
همیشه موافق میل اوعمل می شد
in obdience to
U
برای اطاعت از موافق امر
gastronomically
U
موافق علم خوب خوردن
to put over a play
U
موافق بدادن نمایشی شدن
fall in
U
مطابقت کردن موافق شدن
harmonize
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
adapting
U
وفق دادن موافق بودن
agrees
U
موافقت کردن موافق بودن
agreeing
U
موافقت کردن موافق بودن
physiognomically
U
موافق علم قیافه شناسی
harmonising
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
pros and cons
U
موافق و مخالف طرفداران و منتقدان
agree
U
موافقت کردن موافق بودن
harmonizing
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonizes
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
bandae jireugi
U
ضربه دست موافق ایستادن
harmonized
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
adapts
U
وفق دادن موافق بودن
concurrent
U
دریک وقت واقع شونده موافق
I agree with you completely.
U
من کاملا با نظر شما موافق هستم.
live up to one's principles
U
موافق مرام خود رفتار کردن
keep up with the times
U
موافق اوضاع و اداب روزرفتار کردن
pragmatize
U
موافق دلائل عقلی تعبیر کردن
irish bull
U
بیان بظاهر موافق و درحقیقت مخالف
To view something approvingly ( favourably ) .
U
چیزی را با نظر موافق ( مساعد ) نگریستن
physico theology
U
حکمت الهی موافق اصول طبیعی
propitiously
U
بطور مساعد یا موافق خجسته وار
union shop
U
مغازه یاکارگاهی که اعضای خارج از اتحادیه کارگری رامیپذیرد مشروط باینکه بعداعضو شوند
arguing
U
بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
accordantly
U
بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
argue
U
بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
argues
U
بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
homosexuals
U
دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
argued
U
بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
homosexual
U
دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
The pros and cons ( of something ) .
U
جنبه های موافق ومخالف ( مثبت ومنفی )
deposition
U
درCL مشروط بر ان است که اولا" به قید التزام به راستگویی و ثانیا" در حضورمامور رسمی تنظیم شود
depositions
U
درCL مشروط بر ان است که اولا" به قید التزام به راستگویی و ثانیا" در حضورمامور رسمی تنظیم شود
ticket of leave
U
سند ازادی مشروط زندانی محکوم به حبس ابد که ازطرف وزارت کشور صادر میشود
chronologize
U
بترتیب زمان قراردادن موافق تاریخ مرتب کردن
pack
U
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packs
U
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packages
U
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
package
U
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com