Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 141 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
yea
U
رای موافق
placet
U
رای موافق
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
pack
U
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packs
U
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
layer
U
بخشی که موافق قالب به کدها و تقاضا برای اتصال شروع /خاتمه است
layers
U
بخشی که موافق قالب به کدها و تقاضا برای اتصال شروع /خاتمه است
concurrent
U
دریک وقت واقع شونده موافق
compliant
U
موافق
favourable
U
موافق مطلوب
incompatible
U
نا موافق
argue
U
بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
argued
U
بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
argues
U
بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
arguing
U
بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
genetically
U
موافق علم پیدایش
compatible
<adj.>
U
موافق
harmonious
U
موزون سازگار موافق
consistently
U
بطور موافق
physically
U
موافق علم فیزیک
sympathisers
U
موافق
sympathizer
U
موافق
sympathizers
U
موافق
disagree
U
موافق نبودن
disagreed
U
موافق نبودن
disagreeing
U
موافق نبودن
disagrees
U
موافق نبودن
harmonised
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonises
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonising
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonize
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonized
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonizes
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonizing
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
agree
U
موافقت کردن موافق بودن
agreeing
U
موافقت کردن موافق بودن
agrees
U
موافقت کردن موافق بودن
adapting
U
وفق دادن موافق بودن
adapts
U
وفق دادن موافق بودن
package
U
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packaged
U
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packages
U
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
homosexual
U
دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
homosexuals
U
دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
congruent
U
موافق
cronies
U
رفیق موافق هم اطاق
crony
U
رفیق موافق هم اطاق
pro
U
له موافق
pro-
U
له موافق
amicable
U
موافق
friendlier
U
مهربان موافق
friendlies
U
مهربان موافق
friendliest
U
مهربان موافق
friendly
U
مهربان موافق
rationally
U
موافق عقل
respondent
U
موافق
respondents
U
موافق
truly
U
موافق باحقایق
scientifically
U
موافق اصول علمی
naturalistic
U
موافق با اصول طبیعی
according
U
موافق
sympathetic
U
موافق
harmoniously
U
بطور موافق
agreed
U
موافق
shaken
U
موافق شیوه
satisfactorily
U
موافق دلخواه
accommodatingly
U
بطور موافق راحت
accomodating
U
راحت موافق
accordant
U
موافق
consilient
U
موافق
accordantly
U
بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
after one's will
U
موافق میل
at will
U
موافق میل
after ones own heart
U
موافق دلخواه
agonist muscle
U
عضله موافق
agreeably to
U
موافق
attune
U
موافق
bandae jireugi
U
ضربه دست موافق ایستادن
chronologize
U
بترتیب زمان قراردادن موافق تاریخ مرتب کردن
comkpliant
U
موافق اجابت کننده
compatibly
U
بطور موافق
concordant
U
موافق
concurring opinion
U
رای موافق مشروط
congruous
U
موافق
consentaneous
U
موافق
consentient
U
موافق
fair tide
U
جریان اب موافق
fair wind
U
باد موافق
fall in
U
مطابقت کردن موافق شدن
fellow countryman
U
موافق کردن
fellow countryman
U
موافق شدن
gastronomically
U
موافق علم خوب خوردن
genealogically
U
موافق شجره نامه
geodetically
U
موافق قاعده پیمایش
geometrically
U
موافق علم هندسه
go along
U
موافق بودن
in accordance with
U
مطابق موافق
in keeping
U
موافق
in obdience to
U
برای اطاعت از موافق امر
in suit with
U
موافق
in suit with
U
موافق با
irish bull
U
بیان بظاهر موافق و درحقیقت مخالف
keep up with the times
U
موافق اوضاع و اداب روزرفتار کردن
Other Matches
non concurrent
U
نا موافق
prosodiacal
U
موافق
prosodial
U
موافق
textually
U
موافق نص
attuned
U
موافق
compossible
<adj.>
U
موافق
adapt
U
موافق بودن
non placer
U
موافق نیستم
palatably
U
موافق ذائقه
prorenata
U
شخص موافق
prorenata
U
نسبت موافق
quarter wind
U
باد موافق
see eye to eye
<idiom>
U
موافق بودن
to my satisfaction
U
موافق دلخواه من
to go along
U
موافق بودن
string along
U
موافق بودن
to a toa praposal
U
باپیشنهادی موافق بودن
in tune
<idiom>
U
با یکدیگر موافق بودن
to bring in to line
U
وفق دادن موافق
quite the thing
U
موافق سبک روز
no deal
<idiom>
U
موافق نبودن ،رد کردن
to agree on something
U
موافق بودن با چیزی
no cigar
<idiom>
U
موافق نبودن ،رد کردن
she always had her way
U
همیشه موافق میل اوعمل می شد
pros and cons
U
موافق و مخالف طرفداران و منتقدان
to put over a play
U
موافق بدادن نمایشی شدن
physiognomically
U
موافق علم قیافه شناسی
To view something approvingly ( favourably ) .
U
چیزی را با نظر موافق ( مساعد ) نگریستن
I agree with you completely.
U
من کاملا با نظر شما موافق هستم.
live up to one's principles
U
موافق مرام خود رفتار کردن
propitiously
U
بطور مساعد یا موافق خجسته وار
physico theology
U
حکمت الهی موافق اصول طبیعی
pragmatize
U
موافق دلائل عقلی تعبیر کردن
The pros and cons ( of something ) .
U
جنبه های موافق ومخالف ( مثبت ومنفی )
scholastically
U
موافق اصول اموزشگاهها مطابق منطق قدیمی ها طلبه وار
live up to
<idiom>
U
طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
phrenologically
U
ازروی علم براهین جمجمه موافق قواعد این علم
well assorted
U
جور دارای کالا یا اجناس جور موافق سازگار
to little up to one's principl
U
اصول و مرام خود را اجراکردن موافق مرام خودزیستن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com