English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (20 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
ballot U رای مخفی دادن
balloted U رای مخفی دادن
ballots U رای مخفی دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
hush U ارامش دادن مخفی نگاهداشتن
espial U جاسوسی عمل مخفی انجام دادن
spial U عمل مخفی انجام دادن
Other Matches
underground U مخفی شبکه مخفی جنگ غیر منظم
clandestine U مخفی
perdu or due U مخفی
undercover U مخفی
furtive U مخفی
slinky U مخفی
closet U مخفی
slinkier U مخفی
hush hush U مخفی
secrets U مخفی
closets U مخفی
hush-hush U مخفی
hid U مخفی
slinkiest U مخفی
hidden U مخفی
secret U مخفی
concealed U مخفی
closeting U مخفی
closeted U مخفی
covert U مخفی
submerges U مخفی کردن
obscured U مخفی کردن
occult U مخفی کردن
obscurer U مخفی کردن
submerging U مخفی کردن
obscures U مخفی کردن
hid U مخفی شده
obscurest U مخفی کردن
obscuring U مخفی کردن
covers U مخفی در بر گرفتن
coverings U مخفی در بر گرفتن
cover U مخفی در بر گرفتن
under U مخفی درزیر
under- U مخفی درزیر
submerged U مخفی کردن
submerge U مخفی کردن
hideaways U مخفی گاه
secret ballot U رای مخفی
codes U کدهای مخفی
hideaway U مخفی گاه
submergence U مخفی سازی
mole U مامور مخفی
defector in place U مامور مخفی
plainclothesman U پلیس مخفی
hidey-hole U مخفی گاه
hidy-hole U مخفی گاه
submers U مخفی کردن
blind U مخفی گاه
emissaries U مامور مخفی
bugs U میکروفن مخفی
stow U مخفی کردن
bugging U میکروفن مخفی
clandestinely U بطور مخفی
by ballot U با رای مخفی
bug U میکروفن مخفی
hidden U مخفی شده
emissary U مامور مخفی
stowaways U مسافر مخفی
stowaway U مسافر مخفی
hugger mugger U مخفی کردن
covert operations U عملیات مخفی
skeleton in one's closet <idiom> U رازهای مخفی
hidden codes U رمزهای مخفی
stowing U مخفی کردن
secret agent U مامور مخفی
secret agents U مامور مخفی
blinded U مخفی گاه
stowed U مخفی کردن
blinds U مخفی گاه
hidden file U فایل مخفی
conceals U مخفی کردن
conceal U مخفی کردن
hickok belt U مخفی کردن زه
stows U مخفی کردن
obscure U مخفی کردن
camouflaging U مخفی کردن پوشاندن
hides U مخفی نگاه داشتن
camouflage U مخفی کردن پوشاندن
camouflages U مخفی کردن پوشاندن
fig leaf U لاپوش مخفی کننده
fig leaves U لاپوش مخفی کننده
camouflaged U مخفی کردن پوشاندن
falsi crimen U مخفی کردن حقیقت
bugged U مجهز به میکروفن مخفی
hide U مخفی نگاه داشتن
cover U پوشش مخفی [جامعه شناسی]
blind U پوشش مخفی [جامعه شناسی]
huddling U مخفی کردن درهم ریختگی
covered approach U پیشروی پوشیده معابر مخفی
cover U مخفی گاه [جامعه شناسی]
blind U مخفی گاه [جامعه شناسی]
perdu U مخفی سرباز جان فشان
hickok belt U مخفی شدن پنهان کردن
perdue U مخفی سرباز جان فشان
huddles U مخفی کردن درهم ریختگی
conclearer of stolen goods U مخفی کننده اموال مسروقه
gestapo U گشتاپو سازمان پلیس مخفی
huddled U مخفی کردن درهم ریختگی
huddle U مخفی کردن درهم ریختگی
ambushes U مخفی گاه سربازان برای حمله
ambushed U مخفی گاه سربازان برای حمله
ambush U مخفی گاه سربازان برای حمله
ambushing U مخفی گاه سربازان برای حمله
disclose U یات چیزی که باید مخفی می ماند
disclosing U یات چیزی که باید مخفی می ماند
ballot U رای مخفی مجموع اراء نوشته
ballots U رای مخفی مجموع اراء نوشته
hit the dirt <idiom> U خیزرفتن به زمین ،درجایی مخفی شدن
discloses U یات چیزی که باید مخفی می ماند
covered position U محوطه تحت پوشش موضع مخفی
balloted U رای مخفی مجموع اراء نوشته
rear takedown with outside leg tackle U گارد مخفی که حریف با میانکوب ضربه میشود
apparatus U شعبه زیرزمینی و مخفی فعال دستگاه وسیله
He has been exposed as a traitor. U هویت مخفی او [مرد] بعنوان خائن افشا شد.
screen U ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
screened U ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
screening, screenings U ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
secret ballot U ورقه رای مخفی دارای اسامی چاپی کاندیداها
screens U ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
acid house party نوعی مهمانی که به صورت مخفی برگزار میشود و در آن موسیقی
culls U مخفی از فضای ذخیره سازی سه بعدی وکاهش زمان پردازش
culling U مخفی از فضای ذخیره سازی سه بعدی وکاهش زمان پردازش
culled U مخفی از فضای ذخیره سازی سه بعدی وکاهش زمان پردازش
cull U مخفی از فضای ذخیره سازی سه بعدی وکاهش زمان پردازش
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation. U پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
burned U کلمه رمز برای تعیین اینکه عامل مخفی اطلاعاتی در معرض کشف قرار گرفته یا قابلیت اعتمادبه او کم شده است
backstreet U فعالیتهای غیر رسمی و مخفی و اغلب غیر قانونی
conventicle U انجمن مخفی وغیر قانونی انجمن مذهبی
secret police U سازمان پلیس مخفی سازمان کاراگاهی
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to sue for damages U عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televises U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televised U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
formation U سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
adjudges U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudging U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
shifting U حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudged U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
development U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
developments U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
organisations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
advances U ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
indemnify U غرامت دادن به تامین مالی دادن به
allowance U جیره دادن فوق العاده دادن
square away U سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
organization of the ground U سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
organizations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
greaten U درشت نشان دادن اهمیت دادن
promulge U انتشار دادن بعموم اگهی دادن
allowances U جیره دادن فوق العاده دادن
organization U سازمان دادن ارایش دادن موضع
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouse U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamic U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamically U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouses U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
triple option U بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
circulate U انتشار دادن رواج دادن
pronounce U حکم دادن فتوی دادن
direct U دستور دادن دستورالعمل دادن
individualizing U تمیز دادن تشخیص دادن
circulates U انتشار دادن رواج دادن
promoting U ترفیع دادن ترویج دادن
directs U دستور دادن دستورالعمل دادن
give security for U تامین دادن ضامن دادن
pronounces U حکم دادن فتوی دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com