Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
cloture
U
رای به کفایت مذاکرات دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
previous question
U
موضوع کفایت یا عدم کفایت مذاکرات
cloture
U
کفایت مذاکرات
closure
U
رای کفایت مذاکرات
closures
U
رای کفایت مذاکرات
closure
U
رای کفایت مذاکرات عمل محصور شدن
closures
U
رای کفایت مذاکرات عمل محصور شدن
do
U
انجام دادن کفایت کردن
collective bargaining
U
مذاکرات دسته جمعی مذاکرات بین موسسات متشکل از کارگران و کارفرمایان برای بهبود کار
autarchy
U
کفایت
autarky
U
کفایت
adequacy
U
کفایت
competence
U
کفایت
incompetent
U
بی کفایت
commensurateness
U
کفایت
sufficiency
U
کفایت
inefficient
U
بی کفایت
commensuteness
U
کفایت
efficiency
U
کفایت
plenty
U
کفایت
competent
U
با کفایت
skill
U
کفایت
incapacious
U
بی کفایت
credential
U
کفایت
qualification
U
کفایت
expertise
U
کفایت
competence
U
کفایت
sufficienty
U
کفایت
lashongs
U
وفور کفایت
plentifully
U
بقدر کفایت
sufficed
U
کفایت کردن
suffices
U
کفایت کردن
be adequate
U
کفایت کردن
be enough
U
کفایت کردن
sufficiently
<adv.>
U
بقدر کفایت
sufficing
U
کفایت کردن
serve
U
کفایت کردن
last
[be enough]
U
کفایت کردن
sufficiently
U
بقدر کفایت
be sufficient
U
کفایت کردن
competence
U
کفایت سررشته
suffice
U
کفایت کردن
reach
U
کفایت کردن
suffice
U
کفایت کردن
incommensurateness
U
عدم کفایت
served
U
کفایت کردن
serves
U
کفایت کردن
adequately
[sufficiently]
<adv.>
U
بقدر کفایت
efficiently
U
از روی کفایت و لیاقت
insufficience
U
نابسندگی عدم کفایت
insufficiency
U
نابسندگی عدم کفایت
i have had sufficientfor
U
بقدر کفایت خوردم
pourparlers
U
مذاکرات
goings-on
U
مذاکرات
dealings
U
مذاکرات
here is bread in plenty
U
نان بقدر کفایت هست
slouched
U
ادم بی کاره وبی کفایت
slouches
U
ادم بی کاره وبی کفایت
to go round
U
برای همه کفایت کردن
slouching
U
ادم بی کاره وبی کفایت
demurrer
U
ایراد عدم کفایت ادله
slouch
U
ادم بی کاره وبی کفایت
incompetently
U
از روی بی لیاقتی یا عدم کفایت
it is plenty good enough
U
بقدر کفایت خوب است
minute
U
خلاصه مذاکرات
negotiations
U
معاوضه مذاکرات
minutes
U
خلاصه مذاکرات
hansard
U
مذاکرات رسمی
proceedings
U
شرح مذاکرات
transactions
U
شرح مذاکرات
transaction
U
خلاصه مذاکرات
peace negotiation
U
مذاکرات صلح
negotiation outcome
U
عاقبت مذاکرات
result of the negotiations
U
عاقبت مذاکرات
negotiation result
U
حاصل مذاکرات
negotiation outcome
U
حاصل مذاکرات
result of the negotiations
U
حاصل مذاکرات
negotiation result
U
نتیجه مذاکرات
negotiation outcome
U
نتیجه مذاکرات
result of the negotiations
U
نتیجه مذاکرات
negotiation result
U
عاقبت مذاکرات
peace negotiations
U
مذاکرات صلح
progress of negotiations
U
پیشرفت مذاکرات
negotiation result
U
پی آمد مذاکرات
preliminary negotiations
U
مذاکرات مقدماتی
proceed with deliberations
U
شروع مذاکرات
proceedings of the parliament
U
مذاکرات مجلس
break down of negotiation
U
تفکیک مذاکرات
negotiation outcome
U
پی آمد مذاکرات
result of the negotiations
U
پی آمد مذاکرات
failure of negotiations
U
شکست مذاکرات
negotiator
U
سرپرست مذاکرات
negotiation
U
معاوضه مذاکرات
leader of the negotiations
U
سرپرست مذاکرات
negotiation round
U
دور مذاکرات
round of negotiations
U
دور مذاکرات
record
U
صورت مذاکرات
process of negotiations
U
روند مذاکرات
chief negotiator
U
سرپرست مذاکرات
he is i. to do that
U
شایستگی یا کفایت کردن ان کار راندارد
proceeding
U
پیشرفت خلاصه مذاکرات
opening of negotiations
U
افتتاح مذاکرات
[معاملات]
debate
U
مذاکرات پارلمانی منازعه
debated
U
مذاکرات پارلمانی منازعه
course of dealing
U
دوره مذاکرات خرید
In the course of the discussions.
U
درطی مذاکرات ومباحثات
debating
U
مذاکرات پارلمانی منازعه
debates
U
مذاکرات پارلمانی منازعه
parliamentary discussions
U
گفتگوها یا مذاکرات مجلس
quorum
U
اکثریت لازم برای مذاکرات
The negotiations were successful ( inconclusive ) .
U
مذاکرات به نتیجه رسید ( نرسید )
tamper
U
مذاکرات پنهانی وزیر جلی داشتن
put the question
U
مذاکرات را کافی دانستن ورای گرفتن
collective bargaining
U
مذاکرات دسته جمعی کارمندان با کارفرما
count out of the house
U
مذاکرات را به علت فقدان حدنصاب قطع کردن
hansardize
U
متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
negotiations
U
تماس ها مذاکرات و تماسهای بین دولتها به عناوین مختلف
negotiation
U
تماس ها مذاکرات و تماسهای بین دولتها به عناوین مختلف
China has signalled
[its]
readiness to resume talks.
U
چین آمادگی
[خود را ]
برای از سرگیری مذاکرات نشان داد.
dificiency
U
نقصان درامد و عدم کفایت مبلغ پیش بینی شده جهت اجرای کار
These talks are crucial
[critical]
to the future of the peace process.
U
این مذاکرات برای آینده روند صلح بسیار مهم
[حیاتی]
هستند.
protocol
U
خلاصه مذاکرات معاهده و اتفاق نسخه اول و اصلی مقاوله نامه مقدماتی
protocols
U
خلاصه مذاکرات معاهده و اتفاق نسخه اول و اصلی مقاوله نامه مقدماتی
effectiveness clock
U
دایره کارامدی پدافند هوایی دایرهای که نتایج تجزیه وتحلیل میزان کفایت پدافندهوایی را نشان میدهد
verbal note
U
شود مورد استفاده قرار می گیرد و گاهی نیز برای ان که خلاصهای از مذاکرات شفاهی در دست باشد تنظیم می گردد
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
cartel ship
U
کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
consent
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferries
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to put any one up to something
U
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
example is better than precept
U
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to sue for damages
U
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
defines
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
shifts
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifted
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shift
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expands
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
formation
U
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
televise
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televising
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expand
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televised
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expanding
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
developments
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
to picture
U
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
development
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
adjudges
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudging
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdo
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudged
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
shifting
U
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
allowance
U
جیره دادن فوق العاده دادن
indemnify
U
غرامت دادن به تامین مالی دادن به
organization
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organisations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
advances
U
ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
organizations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
allowances
U
جیره دادن فوق العاده دادن
greaten
U
درشت نشان دادن اهمیت دادن
promulge
U
انتشار دادن بعموم اگهی دادن
square away
U
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
organization of the ground
U
سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
drag
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouses
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouse
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamic
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamically
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
triple option
U
بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
promote
U
ترفیع دادن درجه دادن
promotes
U
ترفیع دادن درجه دادن
promoted
U
ترفیع دادن درجه دادن
promoted
U
ترفیع دادن ترویج دادن
directs
U
دستور دادن دستورالعمل دادن
massage
U
ماساژ دادن تغییر دادن
direct
U
دستور دادن دستورالعمل دادن
directed
U
دستور دادن دستورالعمل دادن
individualizing
U
تمیز دادن تشخیص دادن
lends
U
عاریه دادن اجاره دادن
plating
U
اب دادن روکش فلز دادن
develops
U
بسط دادن پرورش دادن
lend
U
عاریه دادن اجاره دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com