English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 230 (42 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
halt U راحت باش کردن
halted U راحت باش کردن
halts U راحت باش کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
ease U اسودگی راحت کردن
eased U اسودگی راحت کردن
eases U اسودگی راحت کردن
easing U اسودگی راحت کردن
relax U تمدد اعصاب کردن راحت کردن
relaxes U تمدد اعصاب کردن راحت کردن
relaxing U تمدد اعصاب کردن راحت کردن
relieve U راحت کردن
relieves U راحت کردن
relieving U راحت کردن
lighten U سبکبار کردن راحت کردن
lightened U سبکبار کردن راحت کردن
lightening U سبکبار کردن راحت کردن
lightens U سبکبار کردن راحت کردن
alight U راحت کردن تخفیف دادن
alighted U راحت کردن تخفیف دادن
alighting U راحت کردن تخفیف دادن
alights U راحت کردن تخفیف دادن
directories U روش لیست کردن کاربران و منابع متصل به شبکه به روش ساده و با دستیابی راحت تا کاربر بتواند کاربر دیگر را با نام و با آدرس پیچیده شبکه آدرس دهی کند
directory U روش لیست کردن کاربران و منابع متصل به شبکه به روش ساده و با دستیابی راحت تا کاربر بتواند کاربر دیگر را با نام و با آدرس پیچیده شبکه آدرس دهی کند
fall up U در جا راحت باش کردن
set at ease U راحت کردن
to set at ease U راحت کردن
to lie down U راحت کردن
to send to glory U راحت کردن
to take one's rest U راحت کردن
To set someones mind at ease. U خیال کسی را راحت کردن
Other Matches
cosy U راحت
tranquility U راحت
comforting U راحت
comforts U راحت
home like U راحت
homelike U راحت
coziest U راحت
cuddly U راحت
cosiest U راحت
cosey U راحت
cosies U راحت
cosier U راحت
comfort U راحت
comforted U راحت
cozier U راحت
cozies U راحت
convenient U راحت
beforehand U راحت
eases U راحت
cushiest U راحت
cushier U راحت
tranquillity U راحت
cozy U راحت
eased U راحت
snug U راحت
cushy U راحت
comfortable U راحت
easing U راحت
placid U راحت
cosiness U راحت
ease U راحت
stand easy U در جا راحت باش
aforehand U اماده راحت
break U راحت باش
bed of roses U وضع راحت
well U راحت بسیارخوب
commodiously U بطور راحت
wells U راحت بسیارخوب
show up <idiom> U راحت دیدن
indolence U راحت طلبی
parade rest U راحت باش
easy circumstances U زندگی راحت
accomodating U راحت موافق
breaks U راحت باش
couthie U راحت ومطبوع
snug U راحت واسوده
rest U راحت باش
lay on your oars U راحت باش
sportswear U لباس راحت
to be at ease U راحت نبودن
straightest U راحت مرتب
straighter U راحت مرتب
straight U راحت مرتب
Relax! U راحت باش!
easy chairs U صندلی راحت
easy chair U صندلی راحت
light handed U اسان راحت
rests U راحت باش
cozily U بطور راحت
snugly U بطور دنج یا راحت
I'm uneasy about it. U من باهاش راحت نیستم.
humane killer U تپانچه راحت کشی
leave alone <idiom> U راحت گذاشتن (شخصی)
well lodged U دارای منزل راحت
easy <adj.> U راحت [آسان گیر]
easygoing <adj.> U راحت [آسان گیر]
easy-going <adj.> U راحت [آسان گیر]
Please make yourself comfortable. U لطفا" راحت باشید
With an easy mind (conscience). U با خیال (وجدان ) راحت
relaxed <adj.> U راحت [آسان گیر]
You neednt worry . Dont bother your head. U خیالت راحت باشد
jettison U از شر چیزی راحت شدن
accommodatingly U بطور موافق راحت
jettisons U از شر چیزی راحت شدن
cuddled U در بستر راحت غنودن
cuddle U در بستر راحت غنودن
jettisoned U از شر چیزی راحت شدن
to take one's ease U راحت شدن یا بودن
stand easy U در جا راحت باش بایستید
jettisoning U از شر چیزی راحت شدن
dismass U به راحت باش رفتن
cuddling U در بستر راحت غنودن
cuddles U در بستر راحت غنودن
loping U چهارنعل طبیعی و راحت اسب
lope U چهارنعل طبیعی و راحت اسب
lopes U چهارنعل طبیعی و راحت اسب
easement U راحت شدن از درد منزل
to sleep sound U خواب راحت یاسنگین رفتن
cosily U بطور راحت بطورگرم ونرم
fall up U درجا راحت باش بر هم زدن صف
coil up U تجمع ستون در راحت باش
homey U راحت واسوده خانه دار
out of one's hair <idiom> U ازشر کسی راحت شدن
loped U چهارنعل طبیعی و راحت اسب
end in itself <idiom> U مکان کافی برای راحت بودن
Dont stand on ceremony. U تشریفات را بگذار کنار ( راحت باش )
I feel relieved because of that issue! U خیال من را از این بابت راحت کردی!
to sleep like a baby <idiom> U مثل نوزاد راحت و بی دغدغه خوابیدن
pipe down U راحت باش دادن ساکت شدن
lethal chamber U اطاق ویژه برای راحت کشتن جانوران
on easy street <idiom> U پول کافی برای زندگی راحت داشتن
burke U بطوراهسته وغیر مستقیم از شرکسی راحت شدن
This car can hold 6 persons comefortably. U دراین اتوموبیل راحت 6 نفر راجامی گیرند
She is comfortably off. U ازنظرمالی راحت است ( تأمین مالی دارد )
give someone enough rope and they will hang themself <idiom> U به کسی طناب بدی تا راحت خودش دار بزند
no joy without a U نوش بانیش است راحت محض میسرنشودنیست به صامی
flagging U قرار دادن یک نشانگر در یک موضوع تا بعداگ راحت پیدا شود
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home . U اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
The hotel was home from home . U هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
visualization U تبدیل اعداد یا داده به صورت گرافیکی که راحت تر قابل فهم باشد
When we get this project off the ground we can relax. U وقتی این پروژه پا بگیرد و با موفقیت شروع شود، دیگر خیالمان راحت است.
users U زبان برنامه نویسی سطح بالا که بیان راحت برخی مشکلات و توابع را فراهم میکند
user U زبان برنامه نویسی سطح بالا که بیان راحت برخی مشکلات و توابع را فراهم میکند
Gezellig <adj.> U دنج دلپذیر راحت. اشاره ضمنی به زمانی که با عزیزان بعد از چند وقت دوری میگذرانید.
manager U نرم افزار انتهایی مط لوب برای کاربر که امکان دستیابی راحت به دستورات سیستم عامل میدهد
managers U نرم افزار انتهایی مط لوب برای کاربر که امکان دستیابی راحت به دستورات سیستم عامل میدهد
suitcase U نشانهای که حاوی نوشتار صفحه نمایش است و امکان نصب راحت نوشتارها روی سیستم را می دهند
suitcases U نشانهای که حاوی نوشتار صفحه نمایش است و امکان نصب راحت نوشتارها روی سیستم را می دهند
conveniency U راحت- اسایش- راه دست-اسوده- وسیله اسایش یاراحت- مستراح
MMI U سخت افزار و نرم افزار طراحی شده برای اینکه کاربر راحت تر با ماشین ارتباط داشته باشد
tracings U تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
tracing U تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com