Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
stop out
U
دیر به خانه آمدن
[شب]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
get off
<idiom>
U
پایین آمدن یا بیرون آمدن از (اتوبوس ،قطار)
The climate of Europe desnt suit me.
U
حال آمدن ( بهوش آمدن )
lady help
U
زنی که بابانوی خانه هم صحبت است واورادرکارهای خانه یاری میکن
pigenhole
U
کاغذ دان جعبه مخصوص نامه ها خانه خانه کردن
knife boy
U
خانه شاگردی که کارش پاک کردن کاردهای سفره است خانه شاگرد
it is but a step to my house
U
تا خانه ما گامی بیش نیست یک قدم است تا خانه ما
mansion house
U
خانه بزرگ خانه رسمی شهردار لندن
honeycombs
U
ارایش شش گوش خانه خانه کردن
toft
U
عرصه خانه ومتعلقات ان خانه رعیتی
tricotine
U
پارچه زبر لباسی خانه خانه
our neighbour door
U
کسیکه خانه اش پهلوی خانه ماست
homebody
U
ادم خانه نشین یا علاقمند به خانه
hound's tooth check
U
طرح خانه خانه مورب پارچه
houndstooth check
U
طرح خانه خانه مورب پارچه
honeycomb
U
ارایش شش گوش خانه خانه کردن
Honey comb design
U
طرح خانه زنبوری
[یا بندی لوزی که بطور تکراری کل متن فرش را در بر گرفته و داخل خانه ها با اشکال و گل های مختلف تزپین شده است.]
cellular
U
لانه زنبوری خانه خانه
weigh house
U
قپاندار خانه ترازودار خانه
bagnio
U
فاحشه خانه جنده خانه
garde manger
U
سرد خانه اشپز خانه
cells
U
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
cell
U
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
i do not know your house
U
خانه شما را بلد نیستم نمیدانم خانه شما کجاست
formula
U
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formulae
U
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formulas
U
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
range
U
یک خانه یا تعدادی خانه
ranged
U
یک خانه یا تعدادی خانه
ranges
U
یک خانه یا تعدادی خانه
honey comb
U
خانه خانه کردن
lapse
U
به سر آمدن
To be overpowered.
U
از پا در آمدن
To stretch . to be elastic .
U
کش آمدن
the house is in my possession
U
خانه در تصرف من است خانه در دست من است
to be valid
U
به شمار آمدن
to turn out badly
U
بد از آب در آمدن
[داستانی]
to go wrong
U
بد از آب در آمدن
[داستانی]
To overpower. To overcome . To vanquish. To win.
U
غالب آمدن
To be on (come to )the booil.
U
جوش آمدن
to proceed
U
پیش آمدن
to come to a boil
U
به جوش آمدن
up
<adv.>
U
به بالا
[آمدن]
to water
[of eyes]
U
اشک آمدن
To back down .
U
کوتاه آمدن
to shoot one's mouth off
<idiom>
U
لاف آمدن
come on strong
<idiom>
U
فائق آمدن
show-off
<idiom>
U
قپی آمدن
to get back on one's feet
U
به حال آمدن
To come into existence .
U
بوجود آمدن
precede
U
پیش از چیزی آمدن
to unfold
U
از آب در آمدن
[اصطلاح مجازی]
to become conscious
U
به هوش آمدن
[پس از غش یا بیهوشی]
precedes
U
پیش از چیزی آمدن
to come round
[around]
<idiom>
U
به هوش آمدن
[پس از غش یا بیهوشی]
to come to
<idiom>
U
به هوش آمدن
[پس از غش یا بیهوشی]
to come to oneself
<idiom>
U
به هوش آمدن
[پس از غش یا بیهوشی]
to come dressed in your wedding finery
U
با لباس عروسی آمدن
to rain cats and dogs
سنگ ازآسمان آمدن
bite the bullet
<idiom>
U
فائق آمدن بر مشکلات
born with a silver spoon in one's mouth
<idiom>
U
باثروت به دنیا آمدن
call for someone
<idiom>
U
آمدن وبردن کسی
get over something
<idiom>
U
فائق آمدن برمشکلات
run over
<idiom>
U
فائق آمدن برچیزی
sweep off one's feet
<idiom>
U
بر احساسات فائق آمدن
To lodge a complaint .
U
درمقام شکایت بر آمدن
To be punctual . To be on time .
U
سر وقت آمدن ( بودن )
To get the better of someone . To defeat someone .
U
بر کسی غالب آمدن
belly flop
U
با شکم فرود آمدن
belly flops
U
با شکم فرود آمدن
resurfaced
U
دوباره به سطح آمدن
resurfaces
U
دوباره به سطح آمدن
With the onset of summer.
U
.با آمدن (فرارسیدن )تابستان
To stop being intransigent.
U
از خر شیطان پایین آمدن
resurface
U
دوباره به سطح آمدن
To stop being adamant (unyielding).
U
از خر شیطان پائین آمدن
to look well
U
تندرست به نظر آمدن
to approach something
U
نزدیک آمدن به چیزی
to near something
U
نزدیک آمدن به چیزی
To come out of oness shell.
U
از جلد ( لاک ) خود در آمدن
to come around
[American E]
U
[دوباره]
به هوش آمدن
[پزشکی]
to come round
[British E]
U
[دوباره]
به هوش آمدن
[پزشکی]
to keep ones he above water
O
از زیر بدهی بیرون آمدن
to come straight to the point
<idiom>
U
مستقیما
[رک ]
به نکته اصلی آمدن
dime a dozen
<idiom>
U
آسان بدست آمدن ،عادی
to regain consciousness
U
[دوباره]
به هوش آمدن
[پزشکی]
to recover consciousness
U
[دوباره]
به هوش آمدن
[پزشکی]
To be born with a silver spoon in ones mouth .
U
درناز ونعمت بدنیا آمدن
To switch on the old charm. To act coquettishly . To be coy
قر و غمزه آمدن
[دلربائی کردن]
to be into somebody
[something]
<idiom>
U
از کسی
[چیزی]
خوششان آمدن
to dislike somebody
[something]
U
بدش آمدن از کسی
[چیزی]
to go up to somebody
[something]
U
نزدیک آمدن به کسی
[چیزی]
to go towards
[British E]
/ toward
[American E]
somebody
U
نزدیک آمدن به کسی
[چیزی]
to approach somebody
[something]
U
نزدیک آمدن به کسی
[چیزی]
to hatch out
[egg]
U
بیرون آمدن جوجه
[از تخم]
to look at
U
نگاه کردن به
[نگریستن به]
[به نظر آمدن]
To dismount from a horse(bicycle).
U
از اسب ( دوچرخه وغیره ) پایین آمدن
To make eyes.
U
چشم و ابرو آمدن (نازو غمزه ).
waltz off with
<idiom>
U
فائق آمدن ،براحتی برنده شدن
To have design on someone . To malign someone .
U
برای کسی مایه آمدن ( گرفتن )
Out of frying pan into the fire.
<proverb>
U
از ماهیتابه در آمدن وبه آتش در افتادن .
To climb down.
U
پایین آمدن ( از کوه ،نردبان وغیره )
to look like a million dollars
[bucks]
[American E]
<idiom>
U
واقعا محشر به نظر آمدن
[اصطلاح روزمره]
His coming here was quite accidental.
U
آمدن اوبه اینجا کاملا" اتفاقی بود
de minimis exception
U
به خاطر جزئی بودن استثنا به حساب آمدن
to look
[feel]
like a million dollars
U
بسیار زیبا
[به نظر آمدن]
بودن
[اصطلاح روزمره]
tide (someone) over
<idiom>
U
کمک به کسی برای فائق آمدن برشرایط مشکل
To alight from a bus(tarin,car).
U
پایین آمدن (پیاده شدن از اتوبوس .قطار و اتو مبیل )
warp tension
U
کشش نخ های تار
[میزان کشیدگی نخ های چله در دار که یکنواختی آن در بوجود آمدن فرشی یکنواخت و صاف امری ضروری است.]
homes
U
خانه
lar
U
خانه
materfamilias
U
زن خانه
lares
U
خانه
houseless
U
بی خانه
i was under his roof
U
در خانه
checkered
U
خانه خانه
home
U
خانه
unsheltered
<adj.>
U
بی خانه
her house
U
خانه ان زن
her house
U
خانه اش
furnace house
U
خانه
dwelling
U
خانه
socket
خانه
sockets
U
خانه
pieds-a-terre
U
خانه
within doors
U
در خانه
houseroom
U
جا در خانه
alveolate
U
خانه خانه
housed
U
خانه
tersellated
U
خانه خانه
cellulated
U
خانه خانه
dwellings
U
خانه
pied-a-terre
U
خانه
quarterage
U
خانه
cloisonne
U
خانه خانه
houses
U
خانه
room
U
خانه
house
U
خانه
door to door
U
خانه به خانه
rooms
U
خانه
housing
U
خانه ها
door-to-door
U
خانه به خانه
pigeon-hole
U
خانه
honeycombs
U
خانه خانه
roommates
U
هم خانه
roommate
U
هم خانه
honeycomb
U
خانه خانه
domicile
U
خانه
pigeon hole
U
خانه
double-fronted
U
خانه دو در
cells
U
خانه
pigeon-holes
U
خانه
cellular
U
خانه خانه
shacks
U
خانه
lodges
U
خانه
cell
U
خانه
lodged
U
خانه
shack
U
خانه
lodge
U
خانه
domiciles
U
خانه
orphan asylum
U
یتیم خانه
opposite to the house
U
روبروی خانه
orphon a
U
یتیم خانه
pinacotheca
U
نگار خانه
pigeonhole
U
خانه قفسه
pesthouse
U
خسته خانه
checker
U
خانه شطرنج
panel house
U
جنده خانه
pest house
U
خسته خانه
photographer's studio
U
عکاس خانه
ranch house
U
خانه یک اشکوبه
summer house
U
خانه تابستانی
steading
U
خانه رعیتی
steading
U
خانه با متعلقات
spinsterhood
U
خانه ماندگی
spense
U
ابدار خانه
spence
U
ابدار خانه
secretariate
U
دبیر خانه
safe house
U
خانه امن
robe de chambre
U
لباس خانه
colombarium
U
کبوتر خانه
pumping ststion
U
تلمبه خانه
stay at home
U
خانه نشین
pumping station
U
تلمبه خانه
pump house
U
تلمبه خانه
poor house
U
مسکین خانه
poor house
U
گدا خانه
opposite the house
U
مقابل خانه
bastle
U
خانه مستحکم
bastel
U
خانه مستحکم
almshouse
U
یتیم خانه
kibitka
U
خانه تاتار
keep in
U
در خانه ماندن
keep house
U
در خانه ماندن
insectary
U
حشره خانه
insectarium
U
حشره خانه
i wrote home
U
برای خانه
husbandman
U
سرپرست خانه
hub or hub by
U
خانه دار
housewifery
U
خانه دار
housewifely
U
خانه دار
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com