English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to dislike somebody [something] U دوست نداشتن کسی [چیزی]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
dislike U دوست نداشتن
disliked U دوست نداشتن
dislikes U دوست نداشتن
disliking U دوست نداشتن
(can't) stand <idiom> U تحمل نکردن،دوست نداشتن
Other Matches
A friend in need is a friend indeed.. <proverb> U دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
I like to be friends with you. U من دوست دارم با تو دوست باشم.
want U نداشتن
wanted U نداشتن
lack U نداشتن
lacks U نداشتن
lackvt U نداشتن
lacked U نداشتن
I am [have] finished with you. U رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am done with you. U رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
sit out U شرکت نداشتن در
freedom from evil record U نداشتن پیشینه بد
to be at a loss for an answer U پاسخی نداشتن
errorless U نداشتن خطا
stone-broke <idiom> U آه دربساط نداشتن
to sit out U شرکت نداشتن در
powerlessly U با نداشتن نیرو
clean record U نداشتن پیشینه بد
To know no bounds. U حد وحصر نداشتن
to be in the wrong U حق نداشتن زورگفتن
disinterest U علاقه نداشتن
misses U نداشتن فاقدبودن
miss U نداشتن فاقدبودن
missed U نداشتن فاقدبودن
distrusting U سوء فن اعتماد نداشتن
distrusted U سوء فن اعتماد نداشتن
distrust U سوء فن اعتماد نداشتن
make no bones about something <idiom> U هیچ رازی نداشتن
To be between the devil and the deep blue sea. U راه پس وپیش نداشتن
out of favor with someone <idiom> U حسن نیت نداشتن
distrusts U سوء فن اعتماد نداشتن
out of step <idiom> U هم آهنگ وتوازن نداشتن
inefficiently U با نداشتن قابلیت بیفایده
not a leg to stand on <idiom> U مدرک کافی نداشتن
disconnection U قطع نداشتن رابطه
intestacy U نداشتن وصیت نامه
not have two pennies to rub together <idiom> U دیناری در بساط نداشتن
diffidently U با نداشتن اعتماد بخود
wanted U نیازمند بودن به نداشتن
want U نیازمند بودن به نداشتن
to make no doubt U مطمئن بودن شک نداشتن
to get the key of the street U جای شب ماندن نداشتن
to foel U حال درستی نداشتن
thriftessness U نداشتن عقل معاش
inapprehension U نداشتن بیم یا نگرانی
inertness U نداشتن زورجنبش یا ایستادگی
not have a penny to one's name <idiom> U آهی در بساط نداشتن
to paddle one's own canoe U کار بکسی نداشتن
to not feel hungry [to not like having anything] U اصلا اشتها نداشتن
forlackof shoes U بواسطه نداشتن یا نبودن کفش
out of tune <idiom> U باهم خوب وسازش نداشتن
lose U نداشتن چیزی دیگر پس از این
loses U نداشتن چیزی دیگر پس از این
to act independently of others U کاری به کار دیگران نداشتن
to play a poor game U ناشی بودن مهارت نداشتن
strapped for cash <idiom> U هیچ پولی دربساط نداشتن
not have a bean <idiom> U حتی یک شاهی هم پول نداشتن
Nothing to declare U همراه نداشتن کالاهای گمرکی
in the dark <idiom> U هیچ اطلاعی از چیزی نداشتن
to knock about U سرگردان بودن زندگی منظم نداشتن
caught short <idiom> U پول کافی برای پرداخت نداشتن
to have no prospects U هیچ چشم داشتی [امیدی ] نداشتن
You've got me there! <idiom> U من رو گیر انداختی. [نداشتن جوابی برای سوالی]
Beats me! <idiom> U من رو گیر انداختی. [نداشتن جوابی برای سوالی]
to be a dead duck U امکان موفق شدن را نداشتن [چیزی یا کسی]
have half a mind <idiom> U احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
You've got me stumped. <idiom> U من رو گیر انداختی. [نداشتن جوابی برای سوالی]
byes U صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
walkovers U برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
walkover U برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
bye U صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
bozo U دوست
philoginous U زن دوست
philogynist U زن دوست
hydrophilic compound U اب دوست
dienophile U دی ان دوست
unfriended U بی دوست
hydrophilic U اب دوست
leal U دوست
ally U دوست
buddies U دوست
allying U دوست
schoolmate U دوست
buddy U دوست
formalist U دوست
friend U دوست
friends U دوست
chums U دوست
friendless U بی دوست
heart-to-heart U دوست
heart-to-hearts U دوست
heart to heart U دوست
schoolmates U دوست
amicable U دوست
chum U دوست
boyfriends U دوست پسر
psychrophilic U سرما دوست
solomon U صلح دوست
sweet tooth U شیرینی دوست
saprophytic U پوده دوست
pornerastic U جنده دوست
ornithophilous U مرغ دوست
oxyphil U اسید دوست
patiot U میهن دوست
phiadelphian U نوع دوست
phihellenic U یونانی دوست
oxyphile U اسید دوست
philanthrope U بشر دوست
philhellene U دوست یونان
philobiblic U کتاب دوست
philhellenic U دوست یونان
philotechnic U صنعت دوست
philotechnic U صناعت دوست
I need my e U من دوست دارم
nucleophile U هسته دوست
unlovely U دوست نداشتنی
take kindly to <idiom> U دوست داشتن
pen pals U دوست مکاتبهای
pen pals U دوست قلمی
pen pal U دوست مکاتبهای
to make a friend of U دوست شدن با
his friend's murder U قتل دوست او
xenophile U بیگانه دوست
zoophilic U حیوان دوست
zoophilous U حیوان دوست
careerist U حرفه دوست
careerists U حرفه دوست
family man U زن و بچه دوست
family men U زن و بچه دوست
girlfriend U دوست دختر
girlfriends U دوست دختر
pen pal U دوست قلمی
hand and glove U دوست همراز
francophil U فرانسه دوست
social U گروه دوست
lovely U دوست داشتنی
electrophile U الکترون دوست
dislikeable U دوست نداشتنی
dendrophilous U درخت دوست
peaceable U صلح دوست
culturist U فرهگ دوست
warlike U جنگ دوست
francophile U فرانسه دوست
friendly state U کشور دوست
hand and glove U دوست یک دل ویکزبان
sporting U بازی دوست
halophilous U نمک دوست
hail fellow U دوست صمیمی
loveliest U دوست داشتنی
germanophil U المان دوست
gallophile U فرانسه دوست
like U دوست داشتن
liked U دوست داشتن
affect U دوست داشتن
humanitarian U بشر دوست
philanthropist U بشر دوست
expressionism U حالت دوست
cobber U دوست صمیمی
amativeness U دوست داشتن
likeable U دوست داشتنی
patriot U وطن دوست
acidophile U اسید دوست
patriots U وطن دوست
likes U دوست داشتن
patriotic U میهن دوست
anglophile U انگلیسی دوست
boyfriend U دوست پسر
philanthropists U بشر دوست
expressionist U حالت دوست
chessist U شطرنج دوست
cater cousin U دوست صمیمی
loyalists U دولت دوست
loyalist U دولت دوست
social U جمعیت دوست
likable U دوست داشتنی
bibliophil U کتاب دوست
acidophile U ترشی دوست
hand in glove U دوست یک دل ویکزبان
heliophilous U افتاب دوست
lovable U دوست داشتنی
intimado U دوست صمیمی
fraternising U دوست بودن
fraternize U دوست بودن
fraternized U دوست بودن
fraternizes U دوست بودن
isophilic U همجنس دوست
loveable U دوست داشتنی
fraternizing U دوست بودن
kissing kind U باهم دوست
lipophilic U چربی دوست
liquorish U نوشابه دوست
negrophil U سیاه دوست
negrophil U زنگی دوست
necrophilous U لاشه دوست
myrmecophilous U مورجه دوست
friend U دوست کردن
friends U دوست کردن
fraternised U دوست بودن
fraternises U دوست بودن
lithophilous U سنگ دوست
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com