Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
aftertime
U
دوران پیری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
geriatrics
U
رشتهای از علم طب که درباره امراض دوران پیری و افراد پیر بحث میکند مبحث امراض پیری
geriatrist
U
امراض دوران پیری
Other Matches
business cycle
U
دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
Safavid period
U
دوران صفویه
[اوج دوران شکوفایی فرش ایران که دیگر هرگز تکرار نشد. ایجاد کارگاه های بزرگ قالبافی اصفهان و کاشان تحولی شگرف به دنبال داشت و شاهکارهای آن هنوز در موزه های جهان جلوه گری می کند.]
ageing
U
پیری
senility
U
پیری
agedness
U
پیری
age
U
پیری
senescence
U
پیری
eld
U
پیری
ages
U
پیری
old age
U
پیری
senile weakness
U
پیری
second childhood
U
پیری
consenescence
U
پیری
get on in years
<idiom>
U
به سن پیری رسیدن
gerontic
U
وابسته به پیری
gerontology
U
پیری شناسی
the staff of old age
U
عصای پیری
dotage
U
ضعف پیری
geriatrics
U
پیری پزشکی
caducity
U
ضعف پیری
geriatric
U
مربوط به پیری
oldness
U
قدمت پیری
senility
U
اختلالهای پیری
senile
U
مربوط به پیری
senile
U
وابسته به پیری
senile dementia
U
زوال عقل پیری
senile psychosis
U
روان پریشی پیری
gerontologist
U
متخصص امراض پیری
gerontology
U
علم پیری شناسی
There is no fool like an old fool .
U
سر پیری ومعرکه گیری
gerontological
U
وابسته بامراض پیری
to d. in one's bed
U
دراثر پیری یا بیماری مردن
to provide for old age
U
برای پیری تهیه کردن
presenile dementia
U
زوال عقل پیش پیری
presenile psychosis
U
روان پریشی پیش پیری
he is well preserved
U
کمتر نشان پیری در او پیداست
green old age
U
پیری باتندرستی وزنده دلی
gerontic
U
پیرانه دارای ضعف پیری
to verge toward old age
U
پابسن گذاشتن به پیری نزدیک شدن
senile keratosis
U
کلفت شدگی پوست درنتیجه پیری
mark of mouth
U
نشان پیری در اسب که ازگودی دندانش پیدا است
dug out
U
نظامی پیری که هنگام جنگ به خدمت فراخوانده شود
gerontology
U
رشتهای ازعلوم که درباره پیری و مسایل مربوط به سالخوردگان بحث میکند
cycles
U
دوران
cycle
U
دوران
vertigo
U
دوران
rotation
U
دوران
cycled
U
دوران
eras
U
دوران
circulation
U
دوران
periods
U
دوران
gyration
U
دوران
gyrations
U
دوران
period
U
دوران
swimming
U
دوران
era
U
دوران
circulations
U
دوران
space age
U
دوران کیهان
peacetime
U
دوران صلح
paleozoic
U
دوران اول
off season
U
در دوران کسادی
angle of rotation
U
زاویه دوران
stound
U
دوران درد
sense of rotation
U
جهت دوران
distance between centers
U
طول دوران
climacteric
U
دوران یائسگی زن
rotation about a line
U
دوران دور یک خط
wifehood
U
دوران زوجیت
qyaternary
U
دوران چهارم
plane of rotation
U
سطح دوران
lucid interval
U
دوران افاقه
axis of rotation
U
محور دوران
off season
U
در دوران کم کاری
circulation
U
دوران خون
revolutions
U
چرخش دوران
revolutions
U
دوران شورش
dizzy
U
دچار دوران سر
race
U
دوران مسیر
revolution
U
دوران شورش
revolution
U
چرخش دوران
fulcrum
U
نقطه دوران
circulations
U
دوران خون
lives
U
دوران زندگی
life
U
دوران زندگی
raced
U
دوران مسیر
races
U
دوران مسیر
rotate
U
دوران کردن
rotated
U
دوران کردن
rotates
U
دوران کردن
wartime
U
دوران جنگ
till in old
[great]
age
U
تا در دوران سالمندی
rotation
U
چرخش دوران
the whirligig of fashion
U
دوران دایمی مد
rotational
U
دوران گردش بدور
off season
U
وابسته به این دوران
spinning
U
چرخش
[گردش]
[دوران ]
vertiginous
U
سرگیجهای دوران کننده
golden age
U
دوران رونق و رفاه
golden ages
U
دوران رونق و رفاه
jumped-up
U
تازه به دوران رسیده
rotation about a point
U
دوران دور یک نقطه
obligated tour
U
دوران مشمولیت وفیفه
instantaneous center of rotation
U
مرکز دوران لحظهای
iceman
U
یخی بستر دوران یخ
circulatory
U
مربوط یه دوران خون
revolutions
U
دور دوران کامل
revolution
U
دور دوران کامل
rotation around
[about]
a point
U
دوران دور نقطه ای
geriatrician
U
امراض دوران پیریgyrfalcon
seasons
U
دوران چاشنی زدن
rotation
U
دوران گردش بدور
geocentric
U
دوران زمین مرکزی
azoic
U
دوران ماقبل تاریخ
season
U
دوران چاشنی زدن
seasoned
U
دوران چاشنی زدن
anthropic
U
مربوط به دوران پیدایش انسان
age earnings profile
U
برنامه درامد در دوران زندگی
yawed
U
دوران هواپیما حول محورقائم
yaw
U
دوران هواپیما حول محورقائم
unemployment benefit
U
کمک دریافتی در دوران بیکاری
Difficult times lie ahead.
U
دوران سختی درپیش است
whirligig of something
U
دوران دایمی
[اصطلاح مجازی]
retrograde
U
دوران در خلاف جهت معمول
protectorate
U
دوران حکومت کرامول درانگلستان
gyrate
U
چرخ زدن دوران داشتن
gyrated
U
چرخ زدن دوران داشتن
gyrates
U
چرخ زدن دوران داشتن
gyrating
U
چرخ زدن دوران داشتن
whirl
U
چرخش یا دوران جریان سیال
whirled
U
چرخش یا دوران جریان سیال
whirling
U
چرخش یا دوران جریان سیال
Early Christian architecture
U
سبک معماری دوران مسیحیت
whirls
U
چرخش یا دوران جریان سیال
Victoriana
U
وابسته به دوران ملکه ویکتوریا
The whirligig of time revolves.
U
دوران دایمی زمان می چرخد.
rotation about ...
U
دوران دور ...
[محوری یا جایی]
protectorates
U
دوران حکومت کرامول درانگلستان
peripheral course
U
دوران پیش دانشگاهی نظامی
mesozoic era
U
دوران دوم زمین شناسی
long run period
U
دوران محاسبه بلند مدت
twists
U
دوران حول محور افقی پیچش
twisting
U
دوران حول محور افقی پیچش
paleontology
U
مبحث زیست شناسی دوران قدیم
lying in
U
دوران استراحت ونقاهت بعداز زایمان
rolls
U
دوران حول محور طولی غلطش
rolled
U
دوران حول محور طولی غلطش
roll
U
دوران حول محور طولی غلطش
lathe center
U
مرکز یا محور دوران ماشین تراش
twist
U
دوران حول محور افقی پیچش
We are living in the age of mass communication.
U
ما در دوران ارتباطات جمعی زندگی می کنیم.
hallstatt
U
وابسته به دوران قبل از عصراهن اروپا
It reminds me of my schooldays .
U
مرا بیاد دوران مدرسه می اندازد
vorticity
U
میزان برداری دوران موضعی سیال
Pre-Raphaelite
U
هر نقاش ایتالیایی پیش از دوران رافائل
period
U
منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
paleocene
U
قسمتی از دوران سوم زمین شناسی
Pre-Raphaelites
U
هر نقاش ایتالیایی پیش از دوران رافائل
periods
U
منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
banks
U
دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
Edwardian
U
معماری دوران ادوارد اول و دوم وسوم
bank
U
دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
dog days
U
چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
quadrangle
U
حیاط یافضای بزرگ که دوران ساختمان باشد
quadrangles
U
حیاط یافضای بزرگ که دوران ساختمان باشد
Edwardian
U
ادبیات و هنر و مد لباس دوران ادوارد هفتم
paleontologist
U
ویژه گر زیست شناسی دوران قدیم یا کهنه سنگی
mastodon
U
پستانداری شبیه فیل که در دوران الیگوسن وپلیستوسن میزیسته
golden age
U
دوران طلایی که در آن بشر شاد و سعادتمند و معصوم بود
ornithopter
U
هواپیمایی که در ان بالهاحول محوری نوسان میکنندولی دوران نمیکنند
golden ages
U
دوران طلایی که در آن بشر شاد و سعادتمند و معصوم بود
rhythm method
U
روش تنظیم خانواده از راه شناخت دوران باروری زن
wheel mode
U
ماهواره یا بخشی از ان که اغلب با سرعت کم بمنظورپایدارسازی وضعیت دوران میکند
inertia welding
U
جوشکاری توسط دوران سریع و فشار بین سطوح تماس
rotor incidence
U
زاویه بین سطوح عمود برمحور دوران و باد نسبی
hunger cloth
U
پرده روی صلیب ومجسمه ها
[دوران پرهیز وروزه کاتولیک ها]
lenten veil
U
پرده روی صلیب ومجسمه ها
[دوران پرهیز وروزه کاتولیک ها]
autumn
U
برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
pin
U
میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد
pinned
U
میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد
pinning
U
میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد
shamanism
U
پیروی از عقاید جادوگران وکاهنان دوران اولیه تمدن بشر
autumns
U
برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
disturbing moment
U
گشتاوری که در جهت دوران هواپیما حول یک محور بر ان اثر میکند
pitch speed
U
حاصل ضرب گام هندسی متوسط و تعداد دوران درواحد زمان
probation officer
U
ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
dendrochronology
U
دوران شناسی و مطالعه قدمت محیط از روی حلقههای متشکله در چوب درختان
sabbatical year
U
در دوران یهودیان باستان سال هفتم که طی آن زمین را آیش می کردند و بدهکاران را می بخشیدند
probation officers
U
ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
new deal
U
روش سیاسی جدیدی که از دوران روزولت اعمال ان از طرف دولت ایالات متحده امریکا شروع شد
pitch control
U
کنترل دوران هواپیما حول محور عرضی در هواپیماهای عمود پروازو در سرعت نسبی کم یا صفر
vortex line
U
خطی که جهت ان در هر نقطه بر بردار دوران منطبق وخطوط مماس براین خط باجهت موضعی جریان موازی میباشند
wheel satellite
U
ماهوارهای که بصورت دایرهای ساخته شده و معمولابرای پایداری وضعیت یا واردساختن گرانش ساختگی به سرنشینان دوران میکند
gyro
U
برای نشان دادن یا اندازه گیری حرکت زاویهای پایه خودحول یک یا دو محور عمود برمحور دوران بهره میگیرد
constant speed propeller
U
ملخی که سیستم کنترل ان دارای یک گاورنر و یک فیدبک بوده و گام ملخ را به منظورثابت نگه داشتن سرعت دوران تنظیم میکند
low cycle fatigue
U
خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
rate integration gyro
U
ژایرویی با یک درجه ازادی که محور خروجی ان با مایع چسبناکی به محور دوران متصل شده
combustion starter
U
مکانیزمی که در ان احتراق یک سوخت ترکیب سوخت و هواانرژی لازم برای شروع دوران موتور را تامین میکند
coriolis effect
U
پاسخهای فیزیولوژیکی شخصی که داخل یک محفظه در حال دوران در هر جهت بجز جهت موازی با محورهادرحال حرکت است
vane pump
U
خانواده وسیعی از پمپهای سیالات که در ان سطوح تخت در محفظههای خارج ازمرکز دور تا دور شفت گردنده دوران میکنند
coordinated turn
U
دورزدن هواپیما بطوریکه کنترلهای مربوط به دوران حول هر سه محور مورداستفاده قرار گرفته و مانع سر خوردن هواپیما به داخل یا خارج پیچ میشوند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com