English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
yaw U دوران هواپیما حول محورقائم
yawed U دوران هواپیما حول محورقائم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
coordinated turn U دورزدن هواپیما بطوریکه کنترلهای مربوط به دوران حول هر سه محور مورداستفاده قرار گرفته و مانع سر خوردن هواپیما به داخل یا خارج پیچ میشوند
disturbing moment U گشتاوری که در جهت دوران هواپیما حول یک محور بر ان اثر میکند
pitch control U کنترل دوران هواپیما حول محور عرضی در هواپیماهای عمود پروازو در سرعت نسبی کم یا صفر
business cycle U دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
Safavid period U دوران صفویه [اوج دوران شکوفایی فرش ایران که دیگر هرگز تکرار نشد. ایجاد کارگاه های بزرگ قالبافی اصفهان و کاشان تحولی شگرف به دنبال داشت و شاهکارهای آن هنوز در موزه های جهان جلوه گری می کند.]
approach end U نقطه شروع تقرب هواپیما ابتدای محوطه دویدن هواپیما
landing gear U چرخ هواپیما که هنگام نشستن هواپیما وزن انراتحمل میکند
altitude sickness U حال به هم خوردگی در اثرارتفاع هواپیما مرض ناشی از زیاد شدن ارتفاع هواپیما
touchdown U تماس هواپیما با زمین سینه مال رفتن هواپیما
touchdowns U تماس هواپیما با زمین سینه مال رفتن هواپیما
barometric leveling U تراز کردن هواپیما از نظرفشار جو تعادل بارومتری هواپیما
aircraft scrambling U دستور پرواز هواپیما ازوضعیت اماده باش زمینی صدور فرمان درگیری هواپیما با هدف
plane director U نفر هدایت کننده هواپیما هادی هواپیما
air mileage indicator U کیلومتر شمار هواپیما مسافت سنج هواپیما
aft U قسمت انتهایی هواپیما بطرف عقب هواپیما
aircraft arresting barrier U وسیله بازدارنده هواپیما ازحرکت مهار هواپیما
spoiler U صفحه دراز و باریک روی سطح بالایی هواپیما که برای کاستن سرعت یا اوج گرفتن هواپیما بلند میشود
space charter U اختصاص جا در هواپیما رزرو کردن جا در هواپیما
screwpropeller U پروانه هواپیما ملخ کشتی یا هواپیما
moment U ممان وزن بار هواپیما نیروی گریز ازمرکز وزن اشیاء داخل هواپیما
moments U ممان وزن بار هواپیما نیروی گریز ازمرکز وزن اشیاء داخل هواپیما
holding point U نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
arresting gear U دستگاه کم کننده سرعت هواپیما در روی باند دستگاه مهار هواپیما
azimuth indicator U شاخص سمتی هواپیما وسیله نشان دهنده زاویه سمتی هواپیما
roll in point U نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
transition altitude U ارتفاع استاندارد هواپیما ارتفاع هواپیما طبق جداول فنی پرواز
apron U محوطه اسفالت مقابل اشیانه هواپیما محوطه بارگیری هواپیما
aprons U محوطه اسفالت مقابل اشیانه هواپیما محوطه بارگیری هواپیما
aircraft cross servicing U سرویسهای متقابله دستگاههای هواپیما سرویس جنبی دستگاههای هواپیما
troop space U جای انفرادی در هواپیما یاکشتی محوطه لازم برای تامین جا برای حمل پرسنل وبارهای انفرادی انها درکشتی یا هواپیما
goldie U علامت درگیر شدن سیستم کنترل پرواز خودکار و پرتاب بمب خودکار هواپیما با هدف و انتظار هواپیما برای دریافت فرمان کنترل از زمین
clear way U محوطه بالاکشیدن هواپیما محوطه کندن هواپیما از زمین
altitude height U سطح مبنای اندازه گیری ارتفاع هواپیما ارتفاع هواپیما از سطح مبنا
command speed U سرعت تعیین شده هواپیما سرعت پیش بینی شده برای هواپیما
go around mode U روش کنترل مخصوص کندن هواپیما از زمین روش کنترل صعود هواپیما
apparent altitude U ارتفاع فاهری هواپیما ارتفاع عملی هواپیما
flight control U دستگاه کنترل پرواز هواپیما کنترل هواپیما
aircraft block speed U سرعت خالص هواپیما سرعت هواپیما از نظرتئوریکی
gyrations U دوران
gyration U دوران
swimming U دوران
cycles U دوران
cycle U دوران
period U دوران
rotation U دوران
periods U دوران
cycled U دوران
eras U دوران
era U دوران
circulation U دوران
circulations U دوران
vertigo U دوران
point of no return U نقطه حداکثر شعاع عمل هواپیما اخرین حد شعاع عمل هواپیما
lucid interval U دوران افاقه
angle of rotation U زاویه دوران
revolutions U چرخش دوران
revolutions U دوران شورش
rotation U چرخش دوران
paleozoic U دوران اول
fulcrum U نقطه دوران
revolution U دوران شورش
aftertime U دوران پیری
climacteric U دوران یائسگی زن
circulations U دوران خون
wartime U دوران جنگ
distance between centers U طول دوران
circulation U دوران خون
axis of rotation U محور دوران
revolution U چرخش دوران
plane of rotation U سطح دوران
off season U در دوران کسادی
off season U در دوران کم کاری
rotated U دوران کردن
peacetime U دوران صلح
race U دوران مسیر
rotate U دوران کردن
space age U دوران کیهان
races U دوران مسیر
the whirligig of fashion U دوران دایمی مد
lives U دوران زندگی
rotates U دوران کردن
qyaternary U دوران چهارم
rotation about a line U دوران دور یک خط
dizzy U دچار دوران سر
sense of rotation U جهت دوران
stound U دوران درد
till in old [great] age U تا در دوران سالمندی
wifehood U دوران زوجیت
life U دوران زندگی
raced U دوران مسیر
revolution U دور دوران کامل
seasoned U دوران چاشنی زدن
revolutions U دور دوران کامل
rotation U دوران گردش بدور
circulatory U مربوط یه دوران خون
season U دوران چاشنی زدن
seasons U دوران چاشنی زدن
rotation around [about] a point U دوران دور نقطه ای
rotation about a point U دوران دور یک نقطه
rotational U دوران گردش بدور
golden age U دوران رونق و رفاه
golden ages U دوران رونق و رفاه
jumped-up U تازه به دوران رسیده
off season U وابسته به این دوران
spinning U چرخش [گردش] [دوران ]
obligated tour U دوران مشمولیت وفیفه
geocentric U دوران زمین مرکزی
geriatrician U امراض دوران پیریgyrfalcon
geriatrist U امراض دوران پیری
azoic U دوران ماقبل تاریخ
iceman U یخی بستر دوران یخ
instantaneous center of rotation U مرکز دوران لحظهای
vertiginous U سرگیجهای دوران کننده
The whirligig of time revolves. U دوران دایمی زمان می چرخد.
whirling U چرخش یا دوران جریان سیال
whirls U چرخش یا دوران جریان سیال
retrograde U دوران در خلاف جهت معمول
unemployment benefit U کمک دریافتی در دوران بیکاری
whirl U چرخش یا دوران جریان سیال
Early Christian architecture U سبک معماری دوران مسیحیت
protectorates U دوران حکومت کرامول درانگلستان
protectorate U دوران حکومت کرامول درانگلستان
gyrate U چرخ زدن دوران داشتن
rotation about ... U دوران دور ... [محوری یا جایی]
gyrated U چرخ زدن دوران داشتن
gyrates U چرخ زدن دوران داشتن
gyrating U چرخ زدن دوران داشتن
whirligig of something U دوران دایمی [اصطلاح مجازی]
anthropic U مربوط به دوران پیدایش انسان
Difficult times lie ahead. U دوران سختی درپیش است
Victoriana U وابسته به دوران ملکه ویکتوریا
peripheral course U دوران پیش دانشگاهی نظامی
mesozoic era U دوران دوم زمین شناسی
age earnings profile U برنامه درامد در دوران زندگی
long run period U دوران محاسبه بلند مدت
whirled U چرخش یا دوران جریان سیال
We are living in the age of mass communication. U ما در دوران ارتباطات جمعی زندگی می کنیم.
Pre-Raphaelites U هر نقاش ایتالیایی پیش از دوران رافائل
lying in U دوران استراحت ونقاهت بعداز زایمان
lathe center U مرکز یا محور دوران ماشین تراش
roll U دوران حول محور طولی غلطش
rolled U دوران حول محور طولی غلطش
hallstatt U وابسته به دوران قبل از عصراهن اروپا
It reminds me of my schooldays . U مرا بیاد دوران مدرسه می اندازد
paleocene U قسمتی از دوران سوم زمین شناسی
twisting U دوران حول محور افقی پیچش
paleontology U مبحث زیست شناسی دوران قدیم
vorticity U میزان برداری دوران موضعی سیال
Pre-Raphaelite U هر نقاش ایتالیایی پیش از دوران رافائل
twist U دوران حول محور افقی پیچش
twists U دوران حول محور افقی پیچش
rolls U دوران حول محور طولی غلطش
periods U منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
period U منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
Edwardian U معماری دوران ادوارد اول و دوم وسوم
quadrangle U حیاط یافضای بزرگ که دوران ساختمان باشد
dog days U چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
quadrangles U حیاط یافضای بزرگ که دوران ساختمان باشد
Edwardian U ادبیات و هنر و مد لباس دوران ادوارد هفتم
banks U دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
bank U دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
ramp U سکوی هواپیما سکوی در جا زدن هواپیما
ramps U سکوی هواپیما سکوی در جا زدن هواپیما
golden ages U دوران طلایی که در آن بشر شاد و سعادتمند و معصوم بود
paleontologist U ویژه گر زیست شناسی دوران قدیم یا کهنه سنگی
golden age U دوران طلایی که در آن بشر شاد و سعادتمند و معصوم بود
rhythm method U روش تنظیم خانواده از راه شناخت دوران باروری زن
ornithopter U هواپیمایی که در ان بالهاحول محوری نوسان میکنندولی دوران نمیکنند
mastodon U پستانداری شبیه فیل که در دوران الیگوسن وپلیستوسن میزیسته
pinned U میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد
pinning U میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد
shamanism U پیروی از عقاید جادوگران وکاهنان دوران اولیه تمدن بشر
autumns U برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
autumn U برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
pin U میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد
hunger cloth U پرده روی صلیب ومجسمه ها [دوران پرهیز وروزه کاتولیک ها]
wheel mode U ماهواره یا بخشی از ان که اغلب با سرعت کم بمنظورپایدارسازی وضعیت دوران میکند
inertia welding U جوشکاری توسط دوران سریع و فشار بین سطوح تماس
rotor incidence U زاویه بین سطوح عمود برمحور دوران و باد نسبی
lenten veil U پرده روی صلیب ومجسمه ها [دوران پرهیز وروزه کاتولیک ها]
pitch speed U حاصل ضرب گام هندسی متوسط و تعداد دوران درواحد زمان
altitude azimuth U عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
probation officers U ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
probation officer U ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
dendrochronology U دوران شناسی و مطالعه قدمت محیط از روی حلقههای متشکله در چوب درختان
sabbatical year U در دوران یهودیان باستان سال هفتم که طی آن زمین را آیش می کردند و بدهکاران را می بخشیدند
azimuth guidance U هدایت هواپیما از نظر سمتی هدایت سمتی هواپیما
new deal U روش سیاسی جدیدی که از دوران روزولت اعمال ان از طرف دولت ایالات متحده امریکا شروع شد
air transportable sonar U سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
vortex line U خطی که جهت ان در هر نقطه بر بردار دوران منطبق وخطوط مماس براین خط باجهت موضعی جریان موازی میباشند
wheel satellite U ماهوارهای که بصورت دایرهای ساخته شده و معمولابرای پایداری وضعیت یا واردساختن گرانش ساختگی به سرنشینان دوران میکند
gyro U برای نشان دادن یا اندازه گیری حرکت زاویهای پایه خودحول یک یا دو محور عمود برمحور دوران بهره میگیرد
constant speed propeller U ملخی که سیستم کنترل ان دارای یک گاورنر و یک فیدبک بوده و گام ملخ را به منظورثابت نگه داشتن سرعت دوران تنظیم میکند
low cycle fatigue U خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
rate integration gyro U ژایرویی با یک درجه ازادی که محور خروجی ان با مایع چسبناکی به محور دوران متصل شده
combustion starter U مکانیزمی که در ان احتراق یک سوخت ترکیب سوخت و هواانرژی لازم برای شروع دوران موتور را تامین میکند
coriolis effect U پاسخهای فیزیولوژیکی شخصی که داخل یک محفظه در حال دوران در هر جهت بجز جهت موازی با محورهادرحال حرکت است
one aircraft was shot down U یک هواپیما
planes U هواپیما
airplane U هواپیما
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com