English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
backing up the wrong tree <idiom> U [دنبال چیزی در جای اشتباهی گشتن]
follow through U چیزی را تا اخر دنبال کردن بانجام رسانی
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to search for anything U پی چیزی گشتن
to look for anything U چیزی گشتن
grope U در تاریکی پی چیزی گشتن
groped U در تاریکی پی چیزی گشتن
gropes U در تاریکی پی چیزی گشتن
grabble U با دست پی چیزی گشتن
orbs U بدور چیزی گشتن
to grope for anything U درتاریکی پی چیزی گشتن
scrounge around <idiom> U درپی چیزی گشتن
groping U در تاریکی پی چیزی گشتن
orb U بدور چیزی گشتن
to grabble for anything U چهاردست وپاشدن وپی چیزی گشتن
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
pound the pavement <idiom> U دنبال کار گشتن
look (someone) up <idiom> U به دنبال کسی گشتن
ask for trouble <idiom> U دنبال دردسر گشتن
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
look (something) up <idiom> U به دنبال کلمهای (دردیکشنری)گشتن
to always look for things to find fault with U همیشه دنبال یک ایرادی گشتن
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
to search [for] [someone] U دنبال [کسی] گشتن [ برای مثال پلیس]
rectified U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it <idiom> U به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectifies U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
to hang over anything U سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
establishes U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to pass by any thing U از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
controlling U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
control U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
appreciates U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rates U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciating U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to regard somebody [something] as something U کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
rate U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
to mind somebody [something] U اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
fixes U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
changes U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
fence [around / between something] U نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
changing U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
fence [around / between something] U حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
changed U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to wish for something U ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
screw up <idiom> U زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . U درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
recognition U 1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
to blame somebody for something U کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی [اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن] [جرم یا گناه]
resists U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
inserts U قرار دادن چیزی در چیزی
insert U قرار دادن چیزی در چیزی
inserting U قرار دادن چیزی در چیزی
require U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
required U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
to paint something [with something] U چیزی را [با چیزی] رنگ زدن
resist U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisted U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisting U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
requiring U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
requires U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
to lean something against something U چیزی را به چیزی تکیه دادن
to get ahold of somebody [something] [American English] <idiom> U کسی [چیزی ] را گرفتن [دستش به کسی یا چیزی رسیدن] [اصطلاح روزمره]
(a) case in point <idiom> U مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند
assignation [of something] [to something] U واگذاری [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U واگذاری [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] U انتساب [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U انتساب [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U ارجاع [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] U ارجاع [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] U تعیین [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U تعیین [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] U برگماشت [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U برگماشت [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] U گمارش [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U گمارش [به چیزی] [از چیزی]
to reason out something U چیزی را حل کردن
to work out something U چیزی را حل کردن
make something do U با چیزی تا کردن
fills U پر کردن چیزی
fill U پر کردن چیزی
deduct U کم کردن چیزی از کل
to throw something overboard U چیزی را ول کردن
to cut something U چیزی را کم کردن
deducted U کم کردن چیزی از کل
make do with something U با چیزی تا کردن
to cut back [on] something U چیزی را کم کردن
defrosting U یخ چیزی را اب کردن
defrosted U یخ چیزی را اب کردن
defrost U یخ چیزی را اب کردن
to smell at something U چیزی را بو کردن
defrosts U یخ چیزی را اب کردن
deducting U کم کردن چیزی از کل
to cut down [on] something U چیزی را کم کردن
deducts U کم کردن چیزی از کل
phased U معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
something like 00 rials U سد ریال چیزی کم چیزی بالا در حدود سد ریال
stuck on <idiom> U دیوانه چیزی شدن ،عاشق چیزی شدن
phases U معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
phase U معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
cleans U تمیز کردن چیزی
to avoid something U دوری کردن از [چیزی]
to r. at something U از چیزی ناله کردن
lay hands upon something U چیزی راتایید کردن
cleanest U تمیز کردن چیزی
to ensure something U تامین کردن [چیزی]
to take apart something U چیزی را از هم باز کردن
to take apart something U چیزی را از هم جدا کردن
hunger [for something] U هوس [چیزی را] کردن
clean U تمیز کردن چیزی
To devour something . U چیزی را یک لقمه کردن
cleaned U تمیز کردن چیزی
craving [for something] U هوس [چیزی را] کردن
fill up U کاملاگ پر کردن چیزی
to reason out something U چیزی رامعین کردن
to obtain something U کسب کردن چیزی
palletize U چیزی را حمل کردن
to obtain something U فراهم کردن چیزی
to ensure something U مراقبت کردن در [چیزی]
to make something clear U چیزی را روشن کردن
to sweeten something U چیزی را شیرین کردن
to work out something U حل چیزی را پیدا کردن
To give the meaning of something . to interpret something . U چیزی را معنی کردن
to ensure something U تضمین کردن [چیزی]
to take exception to anything U به چیزی اعتراض کردن
evaluate U چیزی رامعین کردن
to mull over something U بازاندیشی کردن چیزی
to think over something U بازاندیشی کردن چیزی
evaluated U چیزی رامعین کردن
to make something U چیزی را درست کردن
demystified U سر چیزی را برطرف کردن
unmasks U چیزی رااشکار کردن
unmasking U چیزی رااشکار کردن
unmasked U چیزی رااشکار کردن
hurtling U با چیزی تصادف کردن
replace U چیزی را تعویض کردن
hurtles U با چیزی تصادف کردن
hurtled U با چیزی تصادف کردن
to strain after anything در پی چیزی تقلا کردن
hurtle U با چیزی تصادف کردن
replaced U چیزی را تعویض کردن
unmask U چیزی رااشکار کردن
replaces U چیزی را تعویض کردن
replacing U چیزی را تعویض کردن
demystifies U سر چیزی را برطرف کردن
evaluates U چیزی رامعین کردن
demystify U سر چیزی را برطرف کردن
to refuse somebody something U چیزی را از کسی رد کردن
to deny somebody something U چیزی را از کسی رد کردن
to lay stress on something U چیزی راتاکید کردن
preparations U آماده کردن چیزی
preparation U آماده کردن چیزی
meanest U مشخص کردن چیزی
meaner U مشخص کردن چیزی
mean U مشخص کردن چیزی
To spit at someone (something). U بکسی (چیزی ) تف کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com