English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
he has no enterprise U دل ندارد که به کارهای مهم دست بزند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
background U سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
backgrounds U سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless. U معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb> U کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
Let him speak his pices. let him have his say. Let him state his case. U بگذار حرفش را بزند
May the wrath of God overtake you . U خدا کمرت بزند
the greenish hue of blue U حالتی از رنگ ابی که به سبزی بزند
The bus stopped for fuel [ to get gas] . U اتوبوس نگه داشت تا بنزین بزند.
fly in the ointment <idiom> U یک چیز کوچک که شادی را بههم بزند
he is second to none U دومی ندارد بالادست ندارد
without lifting a finger U بدون اینکه به چیزی دستی بزند [اصطلاح روزمره]
give someone enough rope and they will hang themself <idiom> U به کسی طناب بدی تا راحت خودش دار بزند
iron rations U جیره بسیارکم که سربازفقط هنگام ضرورت سخت میتواندبان دست بزند
snookered U وضع گوی که بازیگر نمیتواند مستقیما به گوی موردنظر ضربه بزند
unfriendly act هر نوع عملی که از یک دولت سر بزند و دولت دیگر در آن ضرری نسبت به منافع خود مشاهده کند
Mamihlapinatapai U نگاهی که ۲ نفر با یکدیگر به اشتراک میگذارند که در آن هردو میخواهند و مایلند که طرف مقابل حرفی بزند ولی هیچ کدامشان نمیخواهند آغاز کنند.
previous work U کارهای قبلی
preliminary works U کارهای مقدماتی
lunces U کارهای غریب
the galleys U کارهای سخت
miscellaneous works U کارهای مختلف
interior affairs U کارهای درونی
meshwork U کارهای مشبک
hatchet man <idiom> U کارهای سیاسی
diabolism U کارهای شیطانی
earth work U کارهای خاکی
emergency works U کارهای اضطراری
temporary works U کارهای موقت
cementation U کارهای سیمانی
auxiliary work U کارهای اضافی
Travaux preparatoires U کارهای مقدماتی
incidental works U کارهای اتفاقی
wirework U کارهای سیمی
daily round U کارهای روزانه
navvy U کارگر کارهای خاکی
navvies U کارگر کارهای خاکی
public works U کارهای ساختمانی همگانی
customs agent U واسطه کارهای گمرکی
mundane affairs U کارهای این جهان
diabolize U کارهای شیطانی کردن
light housekeeping U کارهای خانه داری
foppery U جلفی کارهای جلف
light housekeeping U کارهای سبک خانکی
inhouse work U کارهای داخلی تاسیسات
welfare work U کارهای عام المنفعه
chores U کارهای عادی و روزمره
logjam U کارهای عقب افتاده
chore U کارهای عادی و روزمره
Arrears of work . Back log of work . U کارهای عقب افتاده
I cant figure that girl out . U از کارهای او چیزی نمی فهمم
land girl n U دختری که کارهای صحرایی میکرد
outgeneral U در کارهای جنگی پیش افتادن از
pile-up U انباشتگی کارهای عقب افتاده
automaton U ماشینی که کارهای انسان را میکند
automatons U ماشینی که کارهای انسان را میکند
earthworks U خاک کاری کارهای خاکی
A series of city improvement works. U یکرشته کارهای عمرانی شهری
pile-ups U انباشتگی کارهای عقب افتاده
erection crane U جراثقال برای کارهای ساختمانی
chickens come home to roost <idiom> U چوب کارهای گذشته را خوردن
downswing U تنزل کارهای تجارتی وغیره
scheduling U برنامه ریزی کارهای اجرائی
donkeywork U کارهای عادی وروزمره خرکاری
to pry into a person affairs U در کارهای کسی فضولی کردن
basket weave pattern U طرح شطرنجی که در کارهای بنایی بکارمیرود
peonage U استفاده از غلام برای کارهای بندگی
apery U میمون صفتی کارهای بوزینه وار
fieldwork U کارهای صحرایی :زمین پیمایی ومانندان
He is most suitable for brain work . U خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
to pick on U برای کارهای دشواربرگزیدن بستوه اوردن
to finish off U کارهای دست باخر را انجام دادن
up to one's ears in work <idiom> U کارهای زیاد برای انجام داشتن
ship's serviceman U مسئول کارهای دفتری وخدماتی ناو
data clerk U فردی که در یک مجموعه کامپیوتری کارهای دفترانجام میدهد
utility U تاسیسات ووسایل رفاهی کارهای عمومی یا خدماتی
cycle time U مدت لازم جهت انجام کارهای دوره
task U ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
wright U کسی که به کارهای ماشینی و ساختن ان اشتغال دارد
self- U سیستمی که خود را با کارهای مختلف تط بیق میدهد
supercargo U مباشر کارهای بازرگانی وفروش کالا در کشتی
tasks U ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
tine U دندانه ماشینهائی که کارهای خاکی انجام میدهند
diagrams U نموادری که ترتیب کارهای پردازش شده را نشان میدهد
I am just a pen – pusher . U قلم صد تا یک غاز می زنم (کارهای دفتری یا نگارشی کم درآمد )
audits U توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
e. of pleas U دادگاهی که اصولا برای رسیدگی به کارهای مالی بود
Ergonomics U [مطالعه در ارتباطات بین کارهای انسانی، کار پژوهی]
yard man U کسیکه برای اداره کارهای طویله اجیر میشود
auditing U توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
coordinate U سازماندهی کارهای پیچیده تا به طور کارا مناسب شوند
coordination U سازماندهی کارهای پیچیده همزمان کردن دو یا چند فرآیند
dissave U ذخیره خود را برای کارهای جاری خرج کردن
audited U توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
audit U توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
diagram U نموادری که ترتیب کارهای پردازش شده را نشان میدهد
queues U تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
queueing U تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
offices U استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
queued U تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
office U استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
congregationalism U استقلال هرکلیسا برای اداره کارهای قضایی وانتظامی خود
queue U تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
procuratrix U زنی که در خانقاه راهبات کارهای غیر روحانی رااداره میکند
parish clerk U کشیش یا عامی که متصدی برخی کارهای کلیسای بخش می گرد د
dramatics U کارهای هنری وخارج ازبرنامه دبیرستان و دانشکده روش نمایش
parochialism U محدودیت فکری و دلبستگی به انجام کارهای محلی و ناحیهای محدود
overseer of the poor U ماموری که رسیدگی به بی نوایان و برخی کارهای دیگریک ناحیه میکند
printed U فضای حافظه که کارهای چاپ آماده ارسال به چاپگر را ذخیره میکند
prints U فضای حافظه که کارهای چاپ آماده ارسال به چاپگر را ذخیره میکند
productive U مدت زمانی که یک کامپیوتر میتواند کارهای بدون خطا را انجام دهد
interlude U تابع ابتدایی کوچک در آغاز برنامه که کارهای تصدیق را انجام میدهد
interludes U تابع ابتدایی کوچک در آغاز برنامه که کارهای تصدیق را انجام میدهد
print U فضای حافظه که کارهای چاپ آماده ارسال به چاپگر را ذخیره میکند
payola U وام غیر مستقیم ومخفی که برای کارهای تجارتی داده میشود
personal assistant فردی که کارهای دفتری و مدیریتی برای فرد دیگری انجام میدهد
thaumaturge U کسیکه که کارهای خارق العاده ومعجزه نما میکند خرق عادت کن
stream U تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
job U تعداد کارهای مرتب شده برای پردازش در سیستم چندکاره یا دستهای
verification U بررسی صحت کارکردن یک سیستم و مناسب بودن آن برای کارهای موردنظر
streams U تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
jobs U تعداد کارهای مرتب شده برای پردازش در سیستم چندکاره یا دستهای
streamed U تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
vacation sittings U جلسات دادگاه که در فاصله دو اجلاس برای کارهای مهم و ضروری تشکیل میشود
apl U زبان برنامه نویسی سطح بالا قابل استفاده در کارهای علمی و ریاضی
foregrounding U اجرای کارهای با حق تقدم بالا برای برنامه ها در سیستم عامل چند منظوره
he is not of that stamp U را ندارد
there is no limit to it U حد ندارد
there is no style about her U ندارد
it does not weigh with me U ندارد
flicker free U ی ندارد
pl/ U زبان برنامه نویسی سطح بالا در کارهای ارتباطی و علمی روی کامپیوترهای بزرگ
foreground U فضایی در سیستم عامل چند منظوره که کارهای با حق تقدم بالا و برنامه ها اجرا می شوند
no matter U اهمیت ندارد
dont mention it U اهمیت ندارد
he has an a. to grind U غرضی ندارد
he has nothing of his own U چیزی ندارد
it is nothing new U تازگی ندارد
it is nothing out of the way U غرابتی ندارد
it lacks soul U روح ندارد
no object U اهمیت ندارد
it is a soft snap U کاری ندارد
it does not matter U اهمیت ندارد
he has nostomach for the fight U سر دعوا ندارد
he has no temperature to day U امروز تب ندارد
he has no manners U اداب ندارد
he has no excuse what U عذری ندارد
he is out of huomor U دماغ ندارد
he hasno notion of going U سر رفتن ندارد
his hat cover his fanily U هیچکس را ندارد
it is well enough U عیبی ندارد
It is o. k . ( all right ) . it doesent matter . U عیب ندارد
She has no axe to grind . She doesnt mean anything . U مقصودی ندارد
hadn't U ندارد نبایستی
there is no limit to it U اندازه ندارد
Don’t mention it. U قابلی ندارد.
No problem at all. It is quite all right . U مانعی ندارد
It is no trouble at all. U زحمتی ندارد
it is of no weight U قدرواهمیتی ندارد
Nothing is quite impossible. U کارنشد ندارد
his hand want's two fingers U دستش دو انگشت ندارد
he means well U قصد بدی ندارد
he is short of hands U کارگر کافی ندارد
That is quitw O. K. That is fine. U هیج اشکالی ندارد
There is no market for it in Iran . U درایران مصرفی ندارد
he is nothing to me U بتمن خویشی ندارد
he is indisposed to go U میل برفتن ندارد
his hand lack one finger U دستش یک انگشت ندارد
it takes two to tango <idiom> U [یک دست صدا ندارد]
he is at a loose end U کار معینی ندارد
he hasno notion of going U میل رفتن ندارد
there is no exception to that rule U ان قانون استثناء ندارد
it is beyond recall U احتمال لغوشدن ندارد
that in nothing to me U برای من اهمیتی ندارد
it matters little U چندان اهمیت ندارد
it is of no moment U هیچ اهمیت ندارد
it is of no importance U هیچ اهمیت ندارد
it is of little worth U چندان ارزشی ندارد
there is nothing for it but to U چارهای ندارد جز اینکه
irons in the fire <idiom> U وقت سرخاراندن ندارد
there is no reason U هیچ دلیل ندارد
she cannot bear heat U طاقت گرما را ندارد
it is not protected by sanctions U ضمانت اجرایی ندارد
it is indifferent to me U برای من چه اهمیتی ندارد
it is allup with him U دیگر امیدی ندارد
That is beside the point. It is irrelevant ( inconsequential , immaterial ) . U ربطی به موضوع ندارد
it differs nothing from U هیچ فرقی با .....ندارد
Nothing is impossible . U کار نشد ندارد
his intentions are good U خیال بدی ندارد
She never gets any gratitude . U دستش نمک ندارد
he hasno notion of going U خیال رفتن ندارد
domains U برنامهای که حق کپی ندارد
domain U برنامهای که حق کپی ندارد
and that is flat(final)!No arguments! U چون وچراهم ندارد !
Cheating( fraud) does not pay ( prosper). U تقلب عاقبت ندارد
There is nothing to be afraid of in driving. رانندگی که ترس ندارد.
Death keeps no calendar. <proverb> U مرگ تاریخ ندارد.
infinite U حلقهای که خروج ندارد.
h does not w.much U چندان وزنی ندارد
crying is useless U گریه سودی ندارد
many hands make light work <proverb> U یک دست صدا ندارد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com