Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 189 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
the reason is manifold
U
دلیل ان چند چیز بود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
direct objects
U
دلیل اوردن
direct objects
U
متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
indirect objects
U
دلیل اوردن
indirect objects
U
متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
object
U
دلیل اوردن
object
U
متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
objected
U
دلیل اوردن
objected
U
متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
objecting
U
دلیل اوردن
objecting
U
متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
objects
U
دلیل اوردن
objects
U
متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
attachment
U
وسیلهای که به دلیل خاصی به ماشین وصل است
bear
U
کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bears
U
کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
earnest
U
دلیل
dogmatism
U
افهار عقیده بدون دلیل
blow up
U
توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
blow-up
U
توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
blow-ups
U
توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
argue
U
دلیل اوردن استدلال کردن
argued
U
دلیل اوردن استدلال کردن
argues
U
دلیل اوردن استدلال کردن
arguing
U
دلیل اوردن استدلال کردن
talking point
U
نکته یا دلیل مهم بحث وگفتگو
talking points
U
نکته یا دلیل مهم بحث وگفتگو
sake
U
دلیل
account
U
دلیل موجه اقامه کردن
unreasonable
U
بی دلیل زورگو
argument
U
دلیل
arguments
U
دلیل
reasoning
U
دلیل
evidence
U
دلیل
reason
U
دلیل
reason
U
دلیل وبرهان اوردن
reason
U
با دلیل ثابت کردن
reasons
U
دلیل
reasons
U
دلیل وبرهان اوردن
reasons
U
با دلیل ثابت کردن
substantiate
U
با دلیل ومدرک اثبات کردن
substantiated
U
با دلیل ومدرک اثبات کردن
substantiates
U
با دلیل ومدرک اثبات کردن
substantiating
U
با دلیل ومدرک اثبات کردن
philosophised
U
فیلسوفانه دلیل اوردن
philosophises
U
فیلسوفانه دلیل اوردن
philosophising
U
فیلسوفانه دلیل اوردن
philosophize
U
فیلسوفانه دلیل اوردن
philosophized
U
فیلسوفانه دلیل اوردن
philosophizes
U
فیلسوفانه دلیل اوردن
philosophizing
U
فیلسوفانه دلیل اوردن
allege
U
دلیل اوردن ارائه دادن
alleges
U
دلیل اوردن ارائه دادن
alleging
U
دلیل اوردن ارائه دادن
frustration
U
غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
frustrations
U
غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
demonstrate
U
دلیل اوردن
demonstrated
U
دلیل اوردن
demonstrates
U
دلیل اوردن
demonstrating
U
دلیل اوردن
demonstration
U
دلیل
demonstrations
U
دلیل
fallacies
U
دلیل سفسطه امیز استدلال غلط
fallacy
U
دلیل سفسطه امیز استدلال غلط
symptom
U
اثر دلیل
symptom
U
دلیل
symptoms
U
اثر دلیل
symptoms
U
دلیل
rationale
U
دلیل
justification
U
دلیل اوری
justifications
U
دلیل اوری
covering letter
U
نامه یایادداشتی که همراه اسنادفرستاده میشود و در ان دلیل ارسال اسناد و مطالب دیگر درج میگردد
covering letters
U
نامه یایادداشتی که همراه اسنادفرستاده میشود و در ان دلیل ارسال اسناد و مطالب دیگر درج میگردد
rationalization
U
دلیل تراشی
mainspring
U
دلیل اصلی
mania
U
عشق هیجان بی دلیل وزیاد
manias
U
عشق هیجان بی دلیل وزیاد
proof
U
دلیل
proofs
U
دلیل
testimonies
U
دلیل
testimony
U
دلیل
afortiori
U
با دلیل قویتر
agument
U
دلیل حجت
anabsurd arument
U
دلیل نامعقول
approving truth
U
دلیل قانع کننده
argumentum
U
دلیل
bate
U
دلیل وبرهان اوردن
because of
U
بدین دلیل
clear evidence
U
دلیل واضح
clear proof
U
دلیل واضح
conclusive evidence
U
دلیل قاطع
demonstratively
U
با اقامه دلیل ازراه نشان دادن
deny access
U
جلوگیری از دستیابی به یک مدار یا سیستم به دلیل حجم کار بالا یا امنیتی
disproof
U
دلیل رد
document in proof
U
دلیل مستند
documentary evidence
U
دلیل کتبی
evidence of conformity
U
دلیل مطابقت
expessive
U
دلیل
floorer
U
دلیل قاطع
for no p reason
U
بی انکه دلیل خاصی داشته باشد
for no p reason
U
بدون دلیل ویژه
Other Matches
uncaused
U
بی دلیل
on the ground of
U
به دلیل
reasonless
U
بی دلیل
rebutting evidence
U
رد دلیل
preservation of evidence
U
تامین دلیل
proof of debt
U
دلیل طلب
proof of laziness
U
دلیل تنبلی
rebutting evidence
U
دلیل معارض
sign of weakness
U
دلیل ضعف
for this reason
<adv.>
U
به این دلیل
in this sense
<adv.>
U
به این دلیل
for reasons
U
به چندین دلیل
hereat
U
باین دلیل
sole argument
U
یگانه دلیل
justifiable reason
U
دلیل موجه
muniment of title
U
دلیل سمت
muniment of title
U
دلیل مالکیت
on no account
به هیچ دلیل
in this respect
<adv.>
U
به این دلیل
insofar
<adv.>
U
به این دلیل
onus probandi
U
بار دلیل
oral evidence
U
دلیل شفاهی
ratiocinate
U
دلیل اوردن
in so far
<adv.>
U
به این دلیل
presentation of evidance
U
ابراز دلیل
sole argument
U
تنها دلیل
in this vein
<adv.>
U
به این دلیل
in this wise
<adv.>
U
به این دلیل
in this manner
<adv.>
U
به این دلیل
in consequence
<adv.>
U
به این دلیل
as a consequence
<adv.>
U
به این دلیل
consequently
<adv.>
U
به این دلیل
hence
<adv.>
U
به این دلیل
by implication
<adv.>
U
به این دلیل
in this way
<adv.>
U
به این دلیل
as a result
<adv.>
U
به این دلیل
thus
[therefore]
<adv.>
U
به این دلیل
for that reason
<adv.>
U
به این دلیل
as a result of this
<adv.>
به این دلیل
sole argument
U
دلیل منحصربفرد
the reason why
U
دلیل اینکه
whereby
<adv.>
U
به این دلیل
written evidence
U
دلیل کتبی
comeback
U
دلیل قانونی
comebacks
U
دلیل قانونی
A telling reason .
U
دلیل گویا
song and dance
<idiom>
U
دلیل آوردن
by impl
<adv.>
U
به این دلیل
in no case
U
به هیچ دلیل
therefore
<adv.>
U
به این دلیل
bring something on
<idiom>
U
دلیل افزایش سریع
bone of contention
<idiom>
U
دلیل برای جنگیدن
to stand one's ground
U
بر سر دلیل خود ایستادن
whencesoever
U
از هرجا بهر دلیل
wherefore
U
بچه دلیل بخاطر چه
without rime or reason
U
بی مناسبت بی جهت بی دلیل
This is mainly because ...
U
دلیل اصلی آن اینست که ...
vicious circle
<idiom>
U
دلیل وتاثیری بانتیجه بد
get to the bottom of
<idiom>
U
دلیل اصلی را فهمیدن
to prove with reasons
U
با دلیل ثابت کردن
secondhand evidence
U
دلیل دست دوم
on the impluse of the moment
U
بیخود بدون دلیل
lead proof
U
ارائه دلیل کردن
inconsequently
U
بطور بی ربط یا بی دلیل
that does not f.
U
این دلیل نمیشود
there is no reason
U
هیچ دلیل ندارد
proof is the result of evidenc
U
دلیل نتیجه مدرک است
to give reasons for a thing
U
دلیل برای چیزی اوردن
simperer
U
خنده کننده بدون دلیل
tenterhooks
<idiom>
U
درحالت معلق یا کش دادن به دلیل نا معلومی
hidden momentum of population growth
U
به دلیل این که یک جمعیت وسیع جوان
Apropos of nothing, she then asked me if I was hungry.
U
سپس او
[زن]
از من بی دلیل پرسید که آیا من گرسنه هستم.
principal challenger
U
رد عضو هیات منصفه با دلیل قابل قبول
to have a bone to pick
U
بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
non sequitur nonsensical
U
نتیجه غیر منطقی بر نمیاید این دلیل نمیشود
peremptory undertaking
U
تعهد خواهان باارائه دلیل در اولین جلسه بعدی دادگاه
supervening impossibility of performance
U
غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
input output bound
U
شرایطی که در ان سرعت واحدپردازش مرکزی به دلیل عملیات ورودی و خروجی کم میشود
peremptory challenge
U
رد عضو هیات منصفه به وسیله یکی از اصحاب دعوی بدون ذکر دلیل خاص
accumulated depreciation
U
کل مقدار پولی که شرکت یا سازمان می تواند از ارزش ماشین یا تجهیزات به دلیل مستهلک شدن کسر کند
abrash
U
دو رنگی شدن زمینه و حاشیه فرش به دلیل استفاده از کلاف های متفاوت پشم و یا رنگرزی نامناسب
go to sleep
U
اصطلاحی برای توقف کامیپوتریا عدم امکان انجام عملی توسط کامپیوتر به دلیل گرفتار شدن در یک حلقه نامحدود
prior possession
U
تصرف به عنوان مالکیت دلیل مالکیت است مگر انکه خلاف ان ثابت شود
frustrated contract
U
قراردادی که اجرای ان به دلیل دخالت وقایع غیر مترقبه غیر مممکن شده است قراردادعقیم شده
ipso dixit
U
گفته بی دلیل گفته استبدادی
Brontide
U
نوعی صدا
[صدایی خفه شده و آرام که در برخی از مناطق زلزله خیز، به خصوص در امتداد سواحل و روی دریاچه ها شنیده میشود و تصور میرود که به دلیل لرزشهای ضعیف زمین باشد.]
presumption hominis
U
قرینه ضعیفه که به فرض وجود ان طرف مجبور به ابراز ادله معارض نیست چون این قرینه به تنهایی ولو با نبودن دلیل معارض قدرت اثباتی ندارد
Senneh
U
سنه
[نام قدیم سنندج و از مراکز بزرگ تولید فرش در غرب ایران. گره فارسی به دلیل شباهت زیاد با گره فرش این ناحیه به گره سنه نیز معروف است.]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com