Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
damp
U
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers
U
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest
U
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
strangulation
U
خفه سازی حالت خفقان
dank
U
مرطوب و سرد مرطوب کردن
Life isn't about finding yourself. Life is about creating yourself.
U
زندگی پیدا کردن خود نیست بلکه ساختن خود است.
strangulate
U
خفقان ایجاد کردن گلو را فشردن
wets
U
مرطوب ساختن
wetted
U
مرطوب ساختن
wettest
U
مرطوب ساختن
humidifying
U
مرطوب ساختن
humidified
U
مرطوب ساختن
humidifies
U
مرطوب ساختن
wet
U
مرطوب ساختن
humidify
U
مرطوب ساختن
hallucinating
U
گرفتار اوهام وخیالات شدن حالت هذیانی پیدا کردن هذیانی شدن
hallucinates
U
گرفتار اوهام وخیالات شدن حالت هذیانی پیدا کردن هذیانی شدن
hallucinated
U
گرفتار اوهام وخیالات شدن حالت هذیانی پیدا کردن هذیانی شدن
hallucinate
U
گرفتار اوهام وخیالات شدن حالت هذیانی پیدا کردن هذیانی شدن
temper
U
مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
moistened
U
نمدار کردن مرطوب کردن خیساندن
moisten
U
نمدار کردن مرطوب کردن خیساندن
moistens
U
نمدار کردن مرطوب کردن خیساندن
tempered
U
مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
tempers
U
مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
wetted
U
مرطوب کردن
dampens
U
مرطوب کردن
humidification
U
مرطوب کردن
wets
U
مرطوب کردن
wet
U
مرطوب کردن
dampening
U
مرطوب کردن
saturation
U
مرطوب کردن
wettest
U
مرطوب کردن
precipitation
U
مرطوب کردن
dampen
U
مرطوب کردن
moil
U
مرطوب کردن
dampened
U
مرطوب کردن
dampers
U
خیس کردن مرطوب کردن
damp
U
خیس کردن مرطوب کردن
dampest
U
خیس کردن مرطوب کردن
imbrue
U
مرطوب کردن اشباع کردن
scareup
U
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
give tongue
U
عوعو کردن در پیدا کردن بوی شکار
swells
U
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
asphyxiated
U
مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiate
U
مختنق کردن خناق پیدا کردن
fumble
U
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
asphyxiating
U
مختنق کردن خناق پیدا کردن
swelled
U
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
fumbles
U
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
asphyxiates
U
مختنق کردن خناق پیدا کردن
fumbled
U
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
bilge
U
رخنه پیدا کردن تراوش کردن
swell
U
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
nominative appositive
U
اسمی که بعلت بدل شدن حالت فاعلیت پیدا کند
finds
U
کشف کردن پیدا کردن
find
U
کشف کردن پیدا کردن
detect
U
پیدا کردن
averaged
U
پیدا کردن
tracks
U
پیدا کردن
tracked
U
پیدا کردن
smell out
U
با بو پیدا کردن
averages
U
پیدا کردن
averaging
U
پیدا کردن
detected
U
پیدا کردن
finds
U
پیدا کردن
detects
U
پیدا کردن
to search out
U
پیدا کردن
find
U
پیدا کردن
detecting
U
پیدا کردن
track
U
پیدا کردن
to pick up
U
پیدا کردن
to look up
U
پیدا کردن
gains
U
پیدا کردن
gain
U
پیدا کردن
gained
U
پیدا کردن
to figure up
پیدا کردن
acquire
پیدا کردن
pin point
U
پیدا کردن
average
U
پیدا کردن
to pluck up one's heart
U
دل پیدا کردن
take to
U
تمایل پیدا کردن به
dampen
U
رطوبت پیدا کردن
to take umbra at
U
رنجش پیدا کردن از
touts
U
خریدار پیدا کردن
demonetize
U
تنزل پیدا کردن
declining
U
شیب پیدا کردن
take to
U
تمایل پیدا کردن
declines
U
شیب پیدا کردن
preempt
U
حق تقدم پیدا کردن
declined
U
شیب پیدا کردن
dampened
U
رطوبت پیدا کردن
in the doghouse
<idiom>
U
مشکل پیدا کردن با
dampens
U
رطوبت پیدا کردن
shield
U
حفاظ پیدا کردن
shields
U
حفاظ پیدا کردن
touted
U
خریدار پیدا کردن
liaise
U
ارتباط پیدا کردن
liaised
U
ارتباط پیدا کردن
dampening
U
رطوبت پیدا کردن
tout
U
خریدار پیدا کردن
liaising
U
ارتباط پیدا کردن
liaises
U
ارتباط پیدا کردن
hade
U
تمایل پیدا کردن
converge
U
تقارت پیدا کردن
come to an agreement
U
موافقت پیدا کردن
prove opplicable
U
مصداق پیدا کردن
touting
U
خریدار پیدا کردن
luff
U
لنگر پیدا کردن
To find a way out. To find a remedy.
U
چاره پیدا کردن
converged
U
تقارت پیدا کردن
converges
U
تقارت پیدا کردن
to think out
U
با فکر پیدا کردن
to take a ply
U
تمایل پیدا کردن
converging
U
تقارت پیدا کردن
to become a necessity
U
لزوم پیدا کردن
stammer
U
لکنت پیدا کردن
stammers
U
لکنت پیدا کردن
stammered
U
لکنت پیدا کردن
equation of payments
U
قاعده پیدا کردن
decline
U
شیب پیدا کردن
qualify
U
شایستگی پیدا کردن
to win fame
U
شهرت پیدا کردن
to work out something
U
حل چیزی را پیدا کردن
to spring a leaguer
U
رخنه پیدا کردن
qualifies
U
شایستگی پیدا کردن
hit on/upon
<idiom>
U
پیدا کردن چیزی که میخواهی
to make the pot boi;
U
معاش خود را پیدا کردن
pay dirt
<idiom>
U
زیر خاکی پیدا کردن
radar trapping
U
اختلال پیدا کردن رادار
overmaster
U
مهارت کامل پیدا کردن در
read between the lines
<idiom>
U
پیدا کردن مفهوم ضمنی
to rummage out
U
با جستجوی زیاد پیدا کردن
out maneuver
U
برتری مانور پیدا کردن
respiring
U
امید تازه پیدا کردن
respires
U
امید تازه پیدا کردن
respired
U
امید تازه پیدا کردن
respire
U
امید تازه پیدا کردن
genealogize
U
شجره کسی را پیدا کردن
cabbages
U
کش رفتن رشد پیدا کردن
cabbage
U
کش رفتن رشد پیدا کردن
find and replace
U
پیدا کردن و جایگزین نمودن
to come to an understanding
U
پیدا کردن سازش پیداکردن
to pick up
U
فراگرفتن دوباره پیدا کردن
wavers
U
فتور پیدا کردن دو دل بودن
shocks
U
هول وهراس پیدا کردن
shocked
U
هول وهراس پیدا کردن
shock
U
هول وهراس پیدا کردن
to nerve oneself
U
قوت قلب پیدا کردن
waver
U
فتور پیدا کردن دو دل بودن
wavered
U
فتور پیدا کردن دو دل بودن
deeping of capital
U
عمق پیدا کردن سرمایه
to pick out
U
باگوش پیدا کردن دریافتن
wavering
U
فتور پیدا کردن دو دل بودن
To bear (put up) with somebody.
U
با کسی سر کردن (مدارا کردن ؟ ساختن )
engineers
U
اداره کردن طرح کردن و ساختن
preparing
U
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
prepare
U
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
prepares
U
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
engineered
U
اداره کردن طرح کردن و ساختن
engineer
U
اداره کردن طرح کردن و ساختن
makes
U
درست کردن ساختن اماده کردن
make
U
درست کردن ساختن اماده کردن
radio direction finding
U
پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
unbalance
U
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
to seek somebody out
U
جستجو برای پیدا کردن کسی
rut
U
شور پیدا کردن فحل شدن
ruts
U
شور پیدا کردن فحل شدن
shortest
U
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
to get a meat for a bird
U
برای مرغی جفت پیدا کردن
rubbed
U
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
shorter
U
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
short
U
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
rubs
U
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
scare up
<idiom>
U
ازروی اثراتی چیزی را پیدا کردن
to get the upper hand
U
برتری جستن تفوق پیدا کردن
to turn round
U
برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
unbalancing
U
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
rub
U
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
waver
U
تردید پیدا کردن تبصره قانون
make out
U
معنی چیزی را پیدا کردن سردراوردن از
wavers
U
تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavering
U
تردید پیدا کردن تبصره قانون
to orient oneself
U
چهار سوی خود را پیدا کردن
wavered
U
تردید پیدا کردن تبصره قانون
pull oneself together
U
بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
surging
U
تکان خوردن لغزش پیدا کردن
unbalances
U
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
lay hands upon something
U
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to get to somebody
[something]
U
به کسی دسترسی پیدا کردن
[ به چیزی رسیدن]
canvasses
U
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
plunge
U
غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
plunged
U
غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
canvassing
U
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvass
U
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
to make friends
[to make connections]
U
رابطه پیدا کردن
[با مردم برای هدفی]
canvassed
U
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
leadingquestion
U
پرسشی که کمک به پیدا کردن پاسخ میدهد
warm to one's work
U
در کارخود گرم شدن و هیجان پیدا کردن
plunges
U
غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
cunclude
U
تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
divide
U
پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
proceed
U
ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com