Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 242 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
To come to blows .
U
دست به یقه شدن ( نزاع کردن )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
jar
U
نزاع کردن
jarred
U
نزاع کردن
jars
U
نزاع کردن
dispute
U
نزاع کردن
disputed
U
نزاع کردن
disputes
U
نزاع کردن
disputing
U
نزاع کردن
brawl
U
نزاع وجدال کردن
brawled
U
نزاع وجدال کردن
brawling
U
نزاع وجدال کردن
brawls
U
نزاع وجدال کردن
wrangle
U
نزاع کردن
wrangled
U
نزاع کردن
wrangles
U
نزاع کردن
wrangling
U
نزاع کردن
tussle
U
نزاع کردن
tussled
U
نزاع کردن
tussles
U
نزاع کردن
tussling
U
نزاع کردن
quarrel
U
نزاع کردن
quarreled
U
نزاع کردن
quarreling
U
نزاع کردن
quarrelled
U
نزاع کردن
quarrelling
U
نزاع کردن
quarrels
U
نزاع کردن
strive
U
جدوجهد کردن نزاع کردن
strived
U
جدوجهد کردن نزاع کردن
striven
U
جدوجهد کردن نزاع کردن
strives
U
جدوجهد کردن نزاع کردن
striving
U
جدوجهد کردن نزاع کردن
scrap
U
نزاع اوراق کردن
scrapped
U
نزاع اوراق کردن
scrapping
U
نزاع اوراق کردن
scraps
U
نزاع اوراق کردن
fight
U
نزاع کردن
fights
U
نزاع کردن
flite
U
نزاع کردن
to fall out
U
نزاع کردن
to pull caps
U
نزاع کردن
tousle
U
مچاله کردن نزاع
To go for each other.
U
بیکدیگر پریدن ( نزاع کردن )
Other Matches
battle
U
نزاع
scuffled
U
نزاع
battled
U
نزاع
fuss
U
نزاع
scuffle
U
نزاع
war
U
نزاع
wrangle
U
نزاع
scuffling
U
نزاع
contretemps
U
نزاع
spars
U
نزاع
disputed
U
نزاع
sparred
U
نزاع
embroilment
U
نزاع
disputes
U
نزاع
strife
U
نزاع
jarring
U
نزاع
fighting
U
نزاع
scuffles
U
نزاع
falling out
U
نزاع
dissension
U
نزاع
dispute
U
نزاع
fussed
U
نزاع
disputing
U
نزاع
fusses
U
نزاع
fussing
U
نزاع
wrangling
U
نزاع
spar
U
نزاع
battling
U
نزاع
wrangled
U
نزاع
battles
U
نزاع
wrangles
U
نزاع
hotwar
U
نزاع
wars
U
نزاع
wane
U
نزاع
falling-out
U
نزاع
strifeless
U
بی نزاع
tussled
U
نزاع
tussle
U
نزاع
quarreled
U
نزاع
quarreling
U
نزاع
quarrelled
U
نزاع
factions
U
نزاع
brangle
U
نزاع
quarrels
U
نزاع
quarrelling
U
نزاع
tussling
U
نزاع
waning
U
نزاع
wanes
U
نزاع
waned
U
نزاع
tussles
U
نزاع
quarrel
U
نزاع
dustup
U
نزاع
rows
U
نزاع
row
U
نزاع
rowed
U
نزاع
faction
U
نزاع
affray
U
نزاع
embroiling
U
به نزاع انداختن
disputing
U
منازعه نزاع
squeals
U
دعوا نزاع
disputed
U
مشاجره نزاع
embroil
U
به نزاع انداختن
squeal
U
دعوا نزاع
fray
U
نبرد نزاع
barrator
U
اهل نزاع
dispute
U
مشاجره نزاع
disputed
U
منازعه نزاع
disputes
U
مشاجره نزاع
militancy
U
نزاع طلبی
dispute
U
منازعه نزاع
frays
U
نبرد نزاع
frayed
U
نبرد نزاع
disputes
U
منازعه نزاع
embroils
U
به نزاع انداختن
disputing
U
مشاجره نزاع
embroiled
U
به نزاع انداختن
contentiousness
U
نزاع طلبی
the root of dispute
U
مایه نزاع
contentions
U
مشاجره نزاع
quarrelsomely
U
نزاع طلبانه
contention
U
مشاجره نزاع
war
U
محاربه نزاع
discord
U
دعوا نزاع
wars
U
محاربه نزاع
squealed
U
دعوا نزاع
dissentious
U
نزاع جو موردنزاع
warfare
U
نزاع زدو خورد
they dispute about nothing
U
درسرهیچ نزاع می کنند
they had words
U
باهم نزاع کردند
contested area
U
منطقه مورد نزاع
extirpate the source of dispute
U
قلع ماده نزاع
quarrelsomeness
U
نزاع طلبی جنگجوئی
jarred
U
دعوا و نزاع طنین انداختن
jar
U
دعوا و نزاع طنین انداختن
jars
U
دعوا و نزاع طنین انداختن
quarelsomeness
U
نزاع طلبی فتنه جوئی
militant
U
اهل نزاع وکشمکش جنگ طلب
battle royal
U
نزاع سخت کشمکش خصومت امیز
militants
U
اهل نزاع وکشمکش جنگ طلب
pacific settlement
U
تسویه نزاع یا مسئلهای به صورت مسالمت امیز
wrangling
U
داد و بیداد
[مشاجره]
[نزاع]
[اصطلاح تحقیر آمیز]
prize fighting
U
درمحلهای عمومی برای جایزه که طرفین نزاع و شرط بندی کنندگان قابل تعقیب هستند
hunting design
U
طرح شکارگاهی
[این طرح از زمان صفویه رواج یافته و در آن صحنه های مختلف شکار توسط انسان و یا نزاع حیوانات مختلف نشان داده می شود. منشاء اولیه آن کاشان ذکر شده است.]
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
transliterate
U
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalises
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device
U
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalizing
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com