Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
standing order
U
دستور جاری
standing orders
U
دستور جاری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
statement
U
1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود
statements
U
1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود
one for one
U
که برای هر دستور یا کلمه دستور در زبان یک دستور که ماشین تولید میکند
drivel
U
اب دهان جاری ساختن از دهن یا بینی جاری شدن دری وری سخن گفتن
customs of the services
U
مقررات و روشهای جاری قسمتها امور جاری نیروها
current cost accounting
حسابداری هزینه جاری حسابداری براساس نرخ های جاری
separator
U
نشانه جدا کردن بخشهای خط دستور در برنامه مثل دستور وآرگومان
skips
U
دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند
skipped
U
دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند
actual address
U
دستور نهایی که پس از اعمال تغییرات در دستور ابتدایی اجرا میشود
skip
U
دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند
modifiers
U
دستور برنامه نویسی که وضعیت طبیعی دستور را تغییر میدهد
statement
U
دستور برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد
modifier
U
دستور برنامه نویسی که وضعیت طبیعی دستور را تغییر میدهد
statements
U
دستور برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد
pipe
U
که به سیستم عامل می گوید خروجی یک دستور را به دستور دیگر بفرستد به جای نمایش آن
piped
U
که به سیستم عامل می گوید خروجی یک دستور را به دستور دیگر بفرستد به جای نمایش آن
fetch
U
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
basic
U
دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید
basics
U
دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید
fetches
U
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
GOSUB
U
دستور برنامه نویسی که یک تابع را اجرا میکند و سپس دستور بعدی را برمی گرداند
fetched
U
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
prefixes
U
کد یا دستور یا حرفی که در شروع پیام یا دستور نوشته شود
effective
U
دستور نتیجهای که پس از تغییر در دستور اصلی اجرا میشود
prefix
U
کد یا دستور یا حرفی که در شروع پیام یا دستور نوشته شود
branches
U
مسیر یا جهش مناسب از یک دستور به دستور دیگر
branch
U
مسیر یا جهش مناسب از یک دستور به دستور دیگر
discrimination instruction
U
دستور برنامه نویسی شرطی که با همراه داشتن محل دستور بعدی که باید اجرا شود و کنترل مستقیم اعمال میکند.
parting injuncyions
U
دستور در هنگام جدایی اخرین دستور
macroinstruction
U
دستور برنامه نویسی که به چندین دستور در تابع یا ماکرو برمی گردد. نرم افزار نشر Macromedia Derector برای PC و Macintosh با استفاده از زمان چاپ Lingo
language
U
زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
languages
U
زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
do nothing instruction
U
دستور برنامه نویسی که عملی انجام نمیدهد فقط شمارنده برنامه را به آدرس دستور بعدی افزایش میدهد
halted
U
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
halts
U
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
halt
U
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
resident
U
برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند
residents
U
برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند
branches
U
دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
branch
U
دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
one plus one address
U
قالب دستور که حاوی محل یک ثبات و محل دستور بعدی باشد
sheds
U
خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding
U
خون جاری ساختن جاری ساختن
shed
U
خون جاری ساختن جاری ساختن
immediate
U
دستور کامپیوتری که عملوند در دستور راست و نه آدرس محل عملوند
running key
[کلید جاری رمز یا دفترچه جاری کلید رمز]
gushing
U
جاری
currents
U
جاری
present-day
U
جاری
running
U
جاری
going
U
جاری
current cell
U
سل جاری
volant
U
جاری
interfluent
U
در هم جاری
sister in law
U
جاری
running water
U
اب جاری
groovy
U
جاری
actuals
U
جاری
current
U
جاری
pourer
U
جاری
sluicy
U
جاری
interfluous
U
در هم جاری
disembogue
U
جاری شدن
current accounts
U
حساب جاری
demand deposit
U
سپرده جاری
oozing
U
جریان جاری
currently
U
بطور جاری
current yield
U
بازده جاری
electrodynamics
U
الکترسیته جاری
checking accounts
U
حساب جاری
current account
U
حساب جاری
oozes
U
جریان جاری
ooze
U
جریان جاری
current date
U
تاریخ جاری
checking account
U
حساب جاری
current assets
U
دارایی جاری
oozed
U
جریان جاری
excurrent
U
جاری شونده
liquid limit
U
حد جاری شدن
current ratio
U
نسبت جاری
current price
U
قیمت جاری
current budget
U
بودجه جاری
current assets
U
دارائیهای جاری
current asset
U
دارایی جاری
trills
U
جاری شدن
account cuurent
U
حساب جاری
competitive price
U
قیمت جاری
yield
U
جاری شدن
yielded
U
جاری شدن
yields
U
جاری شدن
circulating asset
U
دارایی جاری
callendar year
U
سال جاری
trilled
U
جاری شدن
routine
U
روش جاری
standing
U
روش جاری
current cell indicator
U
نشانگر سل جاری
current loop
U
حلقه جاری
current liability
U
بدهیهای جاری
bank overdraft
U
حساب جاری
routine
U
خط مشی جاری
routinely
U
خط مشی جاری
routinely
U
روش جاری
current liability
U
بدهی جاری
current liabilities
U
بدهیهای جاری
current liabilites
U
بدهیهای جاری
current instruction
U
دستورالعمل جاری
current income
U
درامد جاری
current files
U
پروندههای جاری
current expenditure
U
هزینه جاری
routines
U
خط مشی جاری
routines
U
روش جاری
trill
U
جاری شدن
current
U
جاری و روان
During (in)the current year.
U
درسال جاری
The regulations in force .
U
مقررات جاری
Blood was running .
U
خون جاری شد
AC
U
حساب جاری
present consumption
U
مصرف جاری
present income
U
درامد جاری
rules of procedure
U
روش جاری
yeild point
U
حد جاری شدن
yeild
U
جاری شدن
working capacity
U
سرمایه جاری
currents
U
جاری و روان
tidal volume
U
حجم جاری
flows
U
جاری شدن
flowed
U
جاری شدن
flow
U
جاری شدن
perfuse
U
جاری ساختن
circumfluent
U
جاری شونده دراطراف
the th inst
U
پنجم بماه جاری
current account balance
U
تراز حساب جاری
outflow
U
به بیرون جاری شدن
outflows
U
به بیرون جاری شدن
bleeds
U
خون جاری شدن از
flows
U
جریان جاری کردن
active a ccount
U
حساب متحرک یا جاری
sniveling
U
ازبینی جاری شدن
at the current rate of exchange
U
به نرخ جاری ارز
flowed
U
جریان جاری کردن
at the current rate of exchange
U
به نرخ مبادله جاری
balance on current account
U
مانده حساب جاری
current directory
U
دایرکتوری جاری یا فعلی
flow
U
جریان جاری کردن
bleed
U
خون جاری شدن از
jetting
U
مانندفواره جاری کردن
pour
U
افشاندن جاری شدن
print
U
پس از اتمام کار جاری
printed
U
پس از اتمام کار جاری
prints
U
پس از اتمام کار جاری
snivels
U
ازبینی جاری شدن
snivelling
U
ازبینی جاری شدن
snivelled
U
ازبینی جاری شدن
circulate
U
جاری شدن (مثل آب در لوله یا هوا در ساختمان)
sniveled
U
ازبینی جاری شدن
snivel
U
ازبینی جاری شدن
tap
U
از شیر اب جاری کردن
tapped
U
از شیر اب جاری کردن
tapping
U
از شیر اب جاری کردن
pour
U
جاری شدن یا ساختن
poured
U
افشاندن جاری شدن
jetted
U
مانندفواره جاری کردن
jets
U
مانندفواره جاری کردن
jet
U
مانندفواره جاری کردن
checking accounts
U
حساب جاری بانکی
checking account
U
حساب جاری بانکی
instants
U
مربوط به ماه جاری
instant
U
مربوط به ماه جاری
daily routine
U
عادت جاری روزانه
pours
U
جاری شدن یا ساختن
pours
U
افشاندن جاری شدن
pouring
U
جاری شدن یا ساختن
pouring
U
افشاندن جاری شدن
poured
U
جاری شدن یا ساختن
blood
U
خون جاری کردن
standing operating procedures
U
روش جاری مخابرات
pass book
U
دفتر حساب جاری
pour point
U
نقطه جاری شدن
flux
U
جاری شدن گداختن
standing operating procedures
U
روش جاری عملیاتی
payment on open account
U
پرداخت در حساب جاری
pronounce the formula of a specified
U
صیغه جاری کردن
current rate of growth
U
نزخ رشد جاری
passbook
U
دفتر حساب جاری
emanate
U
جاری شدن تجلی کردن
ancestral file
U
که فرزند فایل جاری است
rules of procedure
U
قوانین مربوط به روش جاری
flow
U
جاری بودن روان شدن
winterbourne
U
رودی که در زمستان جاری میشود
Applicants flooded in.
U
سیل افراد ( متقاضیان ) جاری شد
confluent
U
باهم جاری شونده متلاقی
emanates
U
جاری شدن تجلی کردن
emanating
U
جاری شدن تجلی کردن
emanated
U
جاری شدن تجلی کردن
flows
U
جاری بودن روان شدن
profluent
U
جاری بمقدار زیاد ساری
flowed
U
جاری بودن روان شدن
routinely
U
جریان عادی عادت جاری
routine
U
جریان عادی عادت جاری
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com