Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
semidiurnal
U
در نصف روز انجام گرفته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
card
U
کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
cards
U
کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
Mercerization
U
مرسیزاسیون
[این عمل شیمیایی بر روی نخ های پنبه ای توسط مواد قلیائی و در محیط تحت فشار انجام گرفته تا علاوه بر افزایش استحکام نخ، حالتی درخشنده نیز به آن افزوده شود.]
Other Matches
patinated
U
جرم گرفته کبره گرفته
effluvium
U
پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
failed
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
like a duck takes the water
[Idiom]
U
کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
qui facit per alium facit perse
U
کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
automating
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
failures
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failure
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
robot
U
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots
U
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
gurantee
U
عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
scratch one's back
<idiom>
U
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
upward compatible
U
اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
comate
U
مه گرفته
heartsore
U
دل گرفته
adopted
U
گرفته
folded in mist
U
مه گرفته
pokey
U
گرفته
fogbound
U
مه گرفته
air less
U
گرفته
chock full
U
گرفته
fustier
U
بو گرفته
dulls
U
گرفته
dulling
U
گرفته
dullest
U
گرفته
duller
U
گرفته
dulled
U
گرفته
low-spirited
U
گرفته
muzzy
U
گرفته
dull
U
گرفته
low spirited
U
گرفته
fusty
U
بو گرفته
fustiest
U
بو گرفته
brumous
U
مه گرفته
sombrous
U
گرفته
muggy
U
گرفته
thickest
U
گرفته
clouded
U
گرفته
gruff
U
گرفته
hoarsest
U
گرفته
mistful
U
مه گرفته
darksome
U
گرفته
hoarser
U
گرفته
hoarse
U
گرفته
thicker
U
گرفته
choky
U
گرفته
uptight
U
گرفته
bunged up
U
قی گرفته
accustomed
خو گرفته
thick
U
گرفته
rancid
U
بو گرفته
addicted
U
خو گرفته
retention money
U
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
queries
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
querying
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
duller
U
کندشدن گرفته
patinated
U
زنگار گرفته
mity
U
کزم گرفته
dulls
U
کندشدن گرفته
mistful
U
میغ گرفته
dulling
U
کندشدن گرفته
medalled
U
مدال گرفته
triste
U
گرفته محزون
patinous
U
کبره گرفته
dullest
U
کندشدن گرفته
airless
U
گرفته یا دم کرده
Are you kidding ? Are you being funny?
U
شوخیت گرفته ؟
maggoty
U
کرم گرفته
dulled
U
کندشدن گرفته
leaded
U
سرب گرفته
wont
U
خو گرفته عادت
i have a secure grasp of it
U
انرا گرفته ام
addict
خو گرفته معتاد
verminous
U
شپش گرفته
drippy
U
هوای گرفته
addicts
U
: خو گرفته معتاد
in mourning
U
چرک گرفته
cerated
U
موم گرفته
solemn
U
گرفته موقرانه
on the panel
U
جزوصورت گرفته
measly
U
کرم گرفته
dull
U
کندشدن گرفته
eerie
U
ترساننده گرفته
pokiest
U
گرفته دلگیر
filmy
U
غبار گرفته
filmiest
U
غبار گرفته
filmier
U
غبار گرفته
to d. itself
U
گرفته شدن
reposing upon
U
قرار گرفته بر
resolved that ......
U
تصمیم گرفته شد که
derivatives
U
گرفته شده
fond
U
انس گرفته
pokier
U
گرفته دلگیر
fonder
U
انس گرفته
fondest
U
انس گرفته
derivative
U
گرفته شده
divorcees
U
زن طلاق گرفته
divorcee
U
زن طلاق گرفته
hoarsely
U
بطور گرفته
blear
U
گرفته وتاریک
tristful
U
گرفته محزون
aeruginous
U
زنگ گرفته
blear eyes
U
چشمان قی گرفته
smoky
U
دود گرفته
rheumatic
U
رماتیسم گرفته
caught
U
گرفته شده
began
U
دست گرفته
poky
U
گرفته دلگیر
rainy
U
تر رگبار گرفته
skimmed
U
شیر خامه گرفته
patinous
U
زنگارگرفته جرم گرفته
skims
U
شیر خامه گرفته
lower
U
هوای گرفته وابری
lowered
U
هوای گرفته وابری
lowering
U
هوای گرفته وابری
skim
U
شیر خامه گرفته
low-key
U
دارای صدای گرفته
low key
U
دارای صدای گرفته
skim milk
U
شیرخامه گرفته ورقیق
i had been caught
U
گرفته شده بودم
in contemplation
U
درنظر گرفته شده
followed by
<adj.>
U
دنباله گرفته شده با
game
U
شکار گرفته شده
mossy
U
خزه گرفته باتلاقی
lowers
U
هوای گرفته وابری
malty
U
خو گرفته به ابجو خوری
foul house
U
چشمی گرفته لنگر
assumed
U
بخود گرفته عاریتی
AC
U
گرفته شده است
to be tuned in to a channel
U
کانالی را گرفته باشند
putrid flesh
U
گوشت گندیده یا بو گرفته
skimmed milk
U
شیرخامه گرفته ورقیق
sultrily
U
بطور دم گرفته یا گرم
included
U
دور گرفته شده
mucid
U
بوزک زده بو گرفته
my time is occupied
U
وقتم گرفته است
nidicolous
U
در اشیانه قرار گرفته
funky
U
بوی ناه گرفته
He was choking .
U
گلویش گرفته بود
My left leg is in plaster .
U
پای چپ؟ را گچ گرفته اند
lour
U
هوای گرفته وابریwerewolf
She was depressed.
U
دلش گرفته بود
cut nails
U
ناخنهای گرفته یا چیده
underlying
U
در زیر قرار گرفته
lour
U
گرفته شدن عبوس
throatier
U
دارای صدای گرفته وخشن
throatiest
U
دارای صدای گرفته وخشن
throaty
U
دارای صدای گرفته وخشن
woofer
U
دارای صدای کوتاه و گرفته
parrot learned
U
طوطی وار یاد گرفته
she had him in her pocket
U
خوب جلوش را گرفته بود
subereous
U
از چوب پنبه گرفته شده
he drives a roaring trade
U
کارش خوب گرفته است
oppressed
U
تحت ستم قرار گرفته
hard bitten
U
سخت گاز گرفته شده
we are beset with dangers
U
خطرها ما را فرا گرفته اند
blink
U
نادیده گرفته نگاه مختصر
tried
U
در محک ازمایش قرار گرفته
captured material
U
وسایل گرفته شده از دشمن
pokerface
U
قیافه گرفته وخشک بیعلاقه
weanling
U
کودک تازه از شیر گرفته
blinks
U
نادیده گرفته نگاه مختصر
applique
U
مورد استفاده قرار گرفته
jugate
U
روی هم قرار گرفته جفت
capsulate
U
درمحفظه یاحفره قرار گرفته
integrated intensity
U
شدت انتگرال گرفته شده
blinked
U
نادیده گرفته نگاه مختصر
bloods hot eyes
U
چشمان قرمز و خون گرفته
blighted
U
زنگ زده شپشه گرفته
designed
U
در نظر گرفته شده مخصوص
borrowed money
U
پول قرض گرفته شده
continues
U
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue
U
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
prussic acid
U
اسیدی که ازنیل فرنگی گرفته میشود
claque
U
پول گرفته اند دست بزنند
arrowroot
U
نشاستهای که ازریشه اوروت گرفته میشود
The car is on fire.
U
اتومبیل آتش گرفته (دارد می سوزد )
on board computer
U
کامپیوتری که در یک وسیله نقلیه جا گرفته است
bluest
U
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
it follows necessarily that
U
ناچار این نتیجه گرفته میشود
loan word
U
واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
bloodshot
U
سرخ وورم کرده خون گرفته
bleary
U
دارای چشمان قی گرفته وخواب الود
biotecture
U
[معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
zero hour
<idiom>
U
لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
leachate
U
مایعی که از صافی گرفته شده
[شیمی]
Everybody stands in awe of him.
U
ازهمه زهر چشم گرفته است
blue
U
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
The rumour is gaining ground that …
U
این شایعه قوت گرفته است که ...
bluer
U
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
Silence prevailed every where.
U
سکوت همه جا را فرا گرفته بود
leach
[liquid formed by leaching]
U
مایعی که از صافی گرفته شده
[شیمی]
ordinee
U
کسیکه تازه درجه شماسی گرفته است
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com