English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to be under curfew U در منع عبور و مرور بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
traffic post U پست کنترل و عبور مرور پاسگاه کنترل عبور و مرور
trafficked U عبور و مرور
traffic U عبور و مرور
trafficking U عبور و مرور
traffics U عبور و مرور
traffic lane U مسیر عبور و مرور
traffic density U شدت عبور و مرور
airfield traffic U عبور و مرور فرودگاه
traffic density U تکاشف عبور و مرور
traffic intensity U شدت عبور و مرور
eligible traffic U عبور و مرور مجاز
traffic density U تراکم عبور و مرور
traffic court U دادگاه عبور و مرور
traffic control U کنترل عبور و مرور
bus traffic U عبور و مرور اتوبوسها
access structures U ساختمانهای عبور و مرور
traffic peak U حداکثر عبور و مرور
traffic sign U علامت عبور و مرور
air-traffic control U کنترل عبور و مرور هوایی
air traffic control U کنترل عبور و مرور هوایی
traffic cut U تقاطع دو جریان عبور و مرور
curfew period U ساعات منع عبور و مرور
access structures U ساختمان های قابل عبور و مرور
curfew U زمان قطع عبور و مرور قرق
air movement section U قسمت کنترل عبور و مرور هوایی
pointsman U عبور و مرور که دریک نقطه ایستاده
curfews U زمان قطع عبور و مرور قرق
road discipline U مقررات عبور و مرور روی جاده
safe conduct U جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe conducts U جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe-conducts U جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
pelican crossing دکمه ای که با زدن آن عبور و مرور قطع میشود
tolled U حق عبور یا حق ارتفاق ساقط شده در اثر مرور زمان
cone penetrometer U وسیله تعیین مقاومت خاک برای عبور و مرور خودروها
inbound traffic U مسیر عبور و مرور وسایل نقلیه یا کشتی و هواپیما درخارج از کشور
imprescriptible U وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
wading crossing U عبور از اب درقسمتهای قابل عبور
energy transition U عبور انرژی [ عبور عرضه انرژی ازسوخت سنگواره ای به سوخت پایدار ]
overview U مرور
overviews U مرور
reviewed U مرور
revisal U مرور
reviewal U مرور
once-over U مرور
once over U مرور
tract U مرور
perusal U مرور
tracts U مرور
reviewing U مرور
review U مرور
reviews U مرور
turn over U مرور کردن
rehearsal U مرور ذهنی
prescriptions U مرور زمان
go over U مرور کردن
prescription U مرور زمان
rehearsals U مرور ذهنی
glance U نظراجمالی مرور
glanced U نظراجمالی مرور
glances U نظراجمالی مرور
lapse of time U مرور زمان
lapsing U انصراف مرور
lapses U انصراف مرور
time lapse U مرور زمان
statute of limitation U مرور زمان
run over U مرور کردن
rub up U مرور کردن
scrolls U مرور کردن
lapse U انصراف مرور
scroll U مرور کردن
go through U مرور کردن
scan U اجمالا مرور کردن
ecquisitive prescription U مرور زمان مملک
wear off/away <idiom> U به مرور محو شدن
barred by statute U مشمول مرور زمان
time barred U مشمول مرور زمان
creative prescription U مرور زمان ایجاد حق
revision U تجدید نظر مرور
revisions U تجدید نظر مرور
scanned U اجمالا مرور کردن
scans U اجمالا مرور کردن
relive U در ذهن مرور کردن
relived U در ذهن مرور کردن
acquisitive prescription U مرور زمان مملک
extinctive prescription U مرور زمان اسقاط حق
relives U در ذهن مرور کردن
airfield traffic U عبورو مرور در فرودگاه
reliving U در ذهن مرور کردن
lapses U استفاده از مرور زمان
lapse U استفاده از مرور زمان
die out <idiom> U به مرور از بین رفتن
period of prescription U مدت مرور زمان
statute of limitations U قانون مرور زمان
positive prescription U مرور زمان مملک
statutory limitation U قانون مرور زمان
lapsing U استفاده از مرور زمان
negative prescription U مرور زمان اسقاط حق
limitation act U قانون مرور زمان
limitation of actions U مرور زمان دعاوی
informal design review U مرور غیررسمی طرح
review U بررسی کردن مرور
negative prescription U مرور زمان مسقط
limitation period U مدت مرور زمان
reviews U بررسی کردن مرور
positive prescription U مرور زمان ایجاد حق
reviewing U بررسی کردن مرور
reviewed U بررسی کردن مرور
wear thin <idiom> U به مرور زمان لاغر شدن
diacoustics U علم مرور وشکست صدا
to run over U مرور کردن زیر گرفتن
lapsing U از مدافتادن مشمول مرور زمان شدن
lapse U از مدافتادن مشمول مرور زمان شدن
lapses U از مدافتادن مشمول مرور زمان شدن
elapsation U ازدست رفتن حق به واسطه مرور زمان
prescribe to U استناد به مرور زمان دراثبات ادعا
to scrape up [money] U چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن [پول]
air traffic regulation and identificatio U سیستم تشخیص و کنترل عبورو مرور هوایی
brush up on something <idiom> U تکرار(مرور)چیزی که ازقبل یادگرفته شده
prescriptions U دستورالعمل نسخه حق مالکیت در نتیجه تصرف طولانی و بلامعارض مرور زمان
patina U [جرم، کبره و کثیف شدن الیاف پشم در اثر مرور زمان]
prescription U دستورالعمل نسخه حق مالکیت در نتیجه تصرف طولانی و بلامعارض مرور زمان
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . U مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate U سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
to have short views U د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
outnumbered U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind U دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
outnumbers U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job <idiom> U مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
walkthrough U جلسه بررسی که در ان یک مرحله از توسعه سیستم یابرنامه برای معرفی کردن خطاها مرور میشود
limitation of actions U در CLقوانین مربوط به مرور زمان در مجموعهای بنام limitation of Statues جمع اوری شده است
lurk U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fits U شایسته بودن برای مناسب بودن
belonged U مال کسی بودن وابسته بودن
lurks U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belongs U مال کسی بودن وابسته بودن
validity of the credit U معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
fit U شایسته بودن برای مناسب بودن
to be hard put to it U درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
to be in a habit U دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
belong U مال کسی بودن وابسته بودن
reasonableness U موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
lurked U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to look out U اماده بودن گوش بزنگ بودن
To be on top of ones job . U بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
lurking U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
look out U منتظر بودن گوش به زنگ بودن
fittest U شایسته بودن برای مناسب بودن
passages U عبور
passage U عبور
transmittance U عبور
passage U حق عبور
alpha canis majoris U عبور
transmittancy U عبور
passages U حق عبور
right of way U حق عبور
rights of way U حق عبور
fording U عبور از اب
passage of lines U عبور از خط
right of passage U حق عبور
road haulage U حق عبور
crossing U عبور
transmissions U عبور
tolling U حق عبور
transmission U عبور
tolls U حق عبور
toll U حق عبور
transmittal U عبور
cross-Channel U عبور
transit U عبور
conge U اجازه عبور
passavani U سند عبور
shallow fording U عبور از اب کم عمق
oil passage U عبور روغن
crossing the line U عبور از استوا
electron transition U عبور الکترون
crossing the line U عبور از خط استوا
counter sign U اسم عبور
thoroughfares U راه عبور
through traffic U عبور یکسره
safe conducts U رخصت عبور
crossing area U منطقه عبور
penstock U مجرای عبور اب
overfly U عبور کردن
current passage U عبور جریان
deep fording U عبور از اب عمیق
tessera U کلمه عبور
safe conduct U رخصت عبور
wading crossing U عبور از پایاب
girdle traverse U عبور کمربندی
communication U عبور اطلاعات
fordless U غیرقابل عبور
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com