Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 171 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
stigmatic
U
در معرض تهمت
stigmatist
U
در معرض تهمت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
expose to rays
U
در معرض اشعه قرار دادن در معرض نور گذاشتن
scandals
U
تهمت تهمت زدن
scandal
U
تهمت تهمت زدن
susceptible
U
در معرض
exposed to
U
در معرض
on sight
U
در معرض دید
exposure
U
در معرض نهادن
exposures
U
در معرض نهادن
touch and go
U
در معرض خطر
subjected to danger
U
در معرض خطر
display
U
در معرض نمایش
displayed
U
در معرض نمایش
displaying
U
در معرض نمایش
displays
U
در معرض نمایش
weather
U
در معرض هواگذاشتن
weathers
U
در معرض هواگذاشتن
on risk
U
در معرض خطر
open to attack
U
در معرض حمله
on view
U
در معرض نمایش
weathered
U
در معرض هواگذاشتن
exposed
U
در معرض نهادن
liable to danger
U
در معرض خطر
insolate
U
در معرض افتاب گذاشتن
lee shore
U
ساحل در معرض باد
subject
U
در معرض قرار دادن
vulnerability
U
در معرض تلفات بودن
put up for sale
U
به معرض فروش گذاشتن
subjects
U
در معرض قرار دادن
underexpose
U
کمتر از حد لزوم در معرض
susceptibility
U
در معرض خطر بودن
endangers
U
در معرض خطر گذاشتن
subjecting
U
در معرض قرار دادن
subjected
U
در معرض قرار دادن
disposal
U
در معرض دید قرارگرفتن
critically endangered species
U
گونه در معرض خطر
insectile
U
در معرض هجوم حشرات
vulnerable
U
درمعرض اسیب در معرض
endanger
U
در معرض خطر گذاشتن
endangered
U
در معرض خطر گذاشتن
endangering
U
در معرض خطر گذاشتن
to put to the issue
U
در معرض داوری گذاشتن
slander
U
تهمت
libels
U
تهمت
accusations
U
تهمت
libelling
U
تهمت
slandered
U
تهمت
slandering
U
تهمت
delation
U
تهمت
slur
U
تهمت
false allegation
U
تهمت
imputative
U
تهمت زن
slurred
U
تهمت
accusal
U
تهمت
false accusation
U
تهمت
scandals
U
تهمت
slurring
U
تهمت
scandal
U
تهمت
slurs
U
تهمت
delator
U
تهمت زن
libelled
U
تهمت
libeling
U
تهمت
to stab in the back
U
تهمت
recriminations
U
رد تهمت
recrimination
U
رد تهمت
defamation
U
تهمت
accusation
U
تهمت
libeled
U
تهمت
libel
U
تهمت
information
U
تهمت
slanders
U
تهمت
actuble
U
قابل به معرض نمایش گذاردن
hazards
U
اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
hazarding
U
اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
he is liable to become sick
U
در معرض ناخوش شدن است
criminate
U
در معرض اتهام قرار دادن
exposed
U
در معرض دید جناح باز
hazarded
U
اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
hazard
U
اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
to weather something
U
چیزی را در معرض
[ آب و]
هوا گذاشتن
thermal exposure
U
در معرض حرارت قرار گرفتن
on sale
U
در معرض فروش گذاشته شده
to be vulnerable
[exposed]
to criticism
U
خود را در معرض انتقاد گذاشتن
radio detection
U
در معرض اکتشاف به وسیله بی سیم
subjects
U
تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
to weather something in winter
U
چیزی را در معرض
[ آب و]
هوای زمستانی گذاشتن
subjected
U
تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subject
U
تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subjecting
U
تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
traducer
U
تهمت زن مفتری
libellant
U
تهمت زننده
libelant
U
تهمت زننده
accusing
تهمت آمیز
imputative
U
تهمت امیز
mudslinger
U
تهمت زدن
criminal allegation
U
تهمت جزائی
to badmouth
U
تهمت زدن
incriminates
U
تهمت زدن به
scandalizing
U
تهمت ناروازدن به
noises
U
شایعه و تهمت
abusive
U
تهمت تعدی
calumnies
U
بهتان تهمت
recriminations
U
تهمت متقابل
noise
U
شایعه و تهمت
recrimination
U
تهمت متقابل
calumny
U
بهتان تهمت
scandalizes
U
تهمت ناروازدن به
scandalized
U
تهمت ناروازدن به
scandalize
U
تهمت ناروازدن به
accuse
U
تهمت زدن
accuses
U
تهمت زدن
scandalised
U
تهمت ناروازدن به
scandalises
U
تهمت ناروازدن به
incriminated
U
تهمت زدن به
incriminate
U
تهمت زدن به
scandalising
U
تهمت ناروازدن به
incriminating
U
تهمت زدن به
slander
U
تهمت یا افترا
taxes
U
ملامت تهمت
slander
U
تهمت زدن
accusers
U
تهمت زننده
accusant
U
تهمت زننده
appellant
U
تهمت زننده
calumnious
U
تهمت زننده
taxed
U
ملامت تهمت
tax
U
ملامت تهمت
counter charge
U
تهمت متقابله
countercharge
U
تهمت متقابله
counterenarge
U
تهمت متقابله
criminative
U
تهمت امیز
accuser
U
تهمت زننده
slandering
U
تهمت زدن
inculpatory
U
تهمت امیز
slandered
U
تهمت زدن
slandering
U
تهمت یا افترا
slandered
U
تهمت یا افترا
slanders
U
تهمت یا افترا
slanders
U
تهمت زدن
unwarned exposed
U
یکانهایی که در معرض غافلگیری تک اتمی قرار می گیرند
unwarned exposed
U
به طور غیر منتظره در معرض تک قرار گرفتن
ret
U
در معرض رطوبت قرار دادن خیس کردن
recriminative
U
پس دهنده بد گویی یا تهمت
bring off
U
از تهمت تبرئه شدن
bring a charge against someone
U
به کسی تهمت زدن
to point the finger at somebody
U
به کسی تهمت زدن
exposure
U
در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
to leave yourself open to the charge of lacking seriousness
U
خود را در معرض اتهام فاقد جدیت بودن گذاشتن
exposures
U
در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
exposes
U
در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
expose
U
در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
exposing
U
در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
self accusation
U
عمل تهمت زدن به خویشتن
inculpate
U
تهمت زدن به مقصر دانستن
task
U
تهمت زدن تحمیل کردن
tasks
U
تهمت زدن تحمیل کردن
trump up
U
دروغ بافتن تهمت زدن
overexpose
U
بیش از اندازه لازم در معرض نورو غیره قرار دادن
she was shot for a spy
U
اورابه تهمت جاروزی تیرباران کردند
smear word
U
عنوان یا لقب اهانت امیز تهمت
allegation
[against somebody]
U
تهمت
[اتهام]
[در برابر کسی]
[ قانون]
restricted propellant
U
سوخت جامد که تنها قسمتی از سطح ان در معرض احتراق قرار دارد
to sue somebody for libel
[slander]
U
از کسی برای افترا
[تهمت]
شکایت کردن
[حقوق]
to be exposed to a constant stream of something
U
در معرض چیزی به طور مداوم بودن
[بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
flag
U
ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
flags
U
ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
Your slander is completely preposterous .
U
تهمت وافترایی که می زنید بکلی مسخره وبی اساس است
burned
U
کلمه رمز برای تعیین اینکه عامل مخفی اطلاعاتی در معرض کشف قرار گرفته یا قابلیت اعتمادبه او کم شده است
tally ho
U
در رهگیری هوایی یعنی هدف را دیدم یا هدف در معرض دید من است
dry rot
U
پوسیدگی
[خشک و فاسد شدن الیاف پنبه که در اثر رشد قارچ بر روی لیف بوجود می آید. فرش هایی که در جای رطوبتی یا گرم و شرجی قرار دارند بیشتر در معرض این آسیب دیدگی هستند.]
incriminatory
U
تهمت امیز اتهام امیز
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com