Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
subtend
U
در زیر چیزی بسط یافتن شامل بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
consists
U
شامل بودن عبارت بودن از
consisting
U
شامل بودن عبارت بودن از
consisted
U
شامل بودن عبارت بودن از
include
U
شامل بودن متضمن بودن
includes
U
شامل بودن متضمن بودن
consist
U
شامل بودن عبارت بودن از
measure
U
1-یافتن اندازه یا کمیت چیزی . 2-از اندازه یا کمیت خاص بودن
controls
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
control
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
embraces
U
شامل بودن
engird
U
شامل بودن
engirdle
U
شامل بودن
embracing
U
شامل بودن
comprised
U
شامل بودن
comprises
U
شامل بودن
embraced
U
شامل بودن
embrace
U
شامل بودن
comprise
U
شامل بودن
encompass
U
شامل بودن دربرگرفتن
encompassed
U
شامل بودن دربرگرفتن
encompasses
U
شامل بودن دربرگرفتن
encompassing
U
شامل بودن دربرگرفتن
contained
U
شامل بودن خودداری کردن
contain
U
شامل بودن خودداری کردن
entail
U
شامل بودن فراهم کردن
entails
U
شامل بودن فراهم کردن
contains
U
شامل بودن خودداری کردن
entailing
U
شامل بودن فراهم کردن
entailed
U
شامل بودن فراهم کردن
apply
U
درخواست کردن شامل حال بودن
applying
U
درخواست کردن شامل حال بودن
applies
U
درخواست کردن شامل حال بودن
bumf
U
اسناد شامل اطلاعات دستورالعمل چیزی
inclusive
U
چیزی هک در میان چیز دیگر شامل شود
lay hands on something
<idiom>
U
یافتن چیزی
lay hands on something
U
چیزی را یافتن
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
becomes
U
مناسب بودن تحویل یافتن
become
U
مناسب بودن تحویل یافتن
to escape
[with something]
U
رهایی یافتن
[با چیزی]
lay hands on something
U
بر چیزی دست یافتن
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to obtaini. on anything
U
درباره چیزی اگاهی یافتن
(can't) make head nor tail of something
<idiom>
U
فهمیدن ،یافتن منظور چیزی
balance
U
روش اطمینان یافتن از هم سطح بودن در انتهای دو ستون
balances
U
روش اطمینان یافتن از هم سطح بودن در انتهای دو ستون
measure
U
عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
to get an overview
[of something]
U
دید کلی
[در باره چیزی]
دست یافتن
waiting game
U
صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
flows
U
لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
flowed
U
لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
flow
U
لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
waiting games
U
صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
get a word in
<idiom>
U
یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
new blood
<idiom>
U
جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
hankers
U
ارزومند چیزی بودن
to be culpable for something
U
مجرم به چیزی بودن
attends
U
درپی چیزی بودن
attending
U
درپی چیزی بودن
ushers
U
طلیعه چیزی بودن
to agree on something
U
موافق بودن با چیزی
triple
U
سه برابر چیزی بودن
tripled
U
سه برابر چیزی بودن
triples
U
سه برابر چیزی بودن
tripling
U
سه برابر چیزی بودن
attend
U
درپی چیزی بودن
to be on the outside
U
در بیرون
[چیزی]
بودن
ushering
U
طلیعه چیزی بودن
sensitivity
U
حساس بودن به چیزی
sensitivities
U
حساس بودن به چیزی
to be nutty upon anything
U
شیفته چیزی بودن
to bein chase anything
U
درتعقیب چیزی بودن
take on
<idiom>
U
بدنبال چیزی بودن
hankered
U
ارزومند چیزی بودن
usher
U
طلیعه چیزی بودن
ushered
U
طلیعه چیزی بودن
hanker
U
ارزومند چیزی بودن
to be cross about something
U
دلخور بودن از چیزی
to have something
U
مالک چیزی بودن
to have something at one's disposal
U
مالک چیزی بودن
to have something
U
صاحب چیزی بودن
side with
<idiom>
U
عاشق چیزی بودن
owns
U
صاحب چیزی بودن
to be behind it
U
پشت چیزی بودن
to have something at one's disposal
U
صاحب چیزی بودن
down on (someone)
<idiom>
U
از چیزی عصبانی بودن
owning
U
صاحب چیزی بودن
To know something by heart.
U
چیزی را حفظ بودن
stand for
U
علامت چیزی بودن
to have something
U
دارای چیزی بودن
owned
U
صاحب چیزی بودن
to have something at one's disposal
U
دارای چیزی بودن
own
U
صاحب چیزی بودن
have dibs on
<idiom>
U
درخط استفاده از چیزی بودن
To be crazy about someone (something).
U
دیوانه کسی ( چیزی ) بودن
take care of
<idiom>
U
مراقب چیزی یا کسی بودن
mark time
<idiom>
U
منتظر وقوع چیزی بودن
to look like the real thing
U
مانند چیزی واقعی بودن
to be a dead duck
U
بیهوده بودن
[چیزی یا کسی]
to be dependent on somebody
[something]
U
تابع بودن به کسی
[چیزی]
to be incredulous of anything
U
نسبت به چیزی شکاک بودن
to be dependent on somebody
[something]
U
محتاج بودن به کسی
[چیزی]
to depend on somebody
[something]
U
محتاج بودن به کسی
[چیزی]
to be reliant on somebody
[something]
U
تابع بودن به کسی
[چیزی]
to think
[of]
U
[به]
فکر
[کسی یا چیزی]
بودن
to rely on somebody
[something]
U
تابع بودن به کسی
[چیزی]
to take care of somebody
[something]
U
مراقب کسی
[چیزی]
بودن
to depend on somebody
[something]
U
تابع بودن به کسی
[چیزی]
nibble at
U
در قبول چیزی دودل بودن
To care for something . To be involved in something .
U
درقید وبند چیزی بودن
to be reliant on somebody
[something]
U
محتاج بودن به کسی
[چیزی]
to be dependent on somebody
[something]
U
وابسته بودن به کسی
[چیزی]
to rely on somebody
[something]
U
وابسته بودن به کسی
[چیزی]
to rely on somebody
[something]
U
محتاج بودن به کسی
[چیزی]
to be reliant on somebody
[something]
U
وابسته بودن به کسی
[چیزی]
to look at the black side
[about something]
U
بدبین بودن
[برای چیزی]
to depend on somebody
[something]
U
وابسته بودن به کسی
[چیزی]
to look forward to something excitedly
U
با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
to be mad at somebody
[something]
U
از دست کسی
[چیزی]
عصبانی بودن
to feverishly look forward to something
U
با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
to be vigilant about something
U
هوشیار
[گوش بزنگ]
بودن به چیزی
beseeches
U
درجستجوی چیزی بودن التماس کردن
beseeched
U
درجستجوی چیزی بودن التماس کردن
stick around
U
تاخیر کردن بانتظار چیزی بودن
to be out of all proportion to something
U
غیر مقایسه بودن نسبت به چیزی
beseech
U
درجستجوی چیزی بودن التماس کردن
debunk
U
توخالی بودن چیزی را نشان دادن
ustulation
U
عمل بودن یا خشکاندن چیزی پیش ازساییدن
to be the obvious thing
[for somebody or something]
U
آشکار
[بدیهی]
بودن
[برای کسی یا چیزی]
to be tied up in something
U
دست کسی بند بودن
[بخاطر چیزی]
to lose sleep over something
[someone]
<idiom>
U
بخاطر چیزی
[کسی]
دلواپس بودن
[صطلاح روزمره]
to lose sleep over something
[someone]
<idiom>
U
بخاطر چیزی
[کسی]
نگران بودن ا
[صطلاح روزمره]
forbidden fruit
U
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
underlies
U
در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
underlain
U
در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
underlie
U
در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
forbidden fruits
U
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
propagating
U
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagate
U
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagated
U
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagates
U
گشترش یافتن یا نشر یافتن
to be exposed to a constant stream of something
U
در معرض چیزی به طور مداوم بودن
[بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
trial and error
<idiom>
U
یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
feasability study
U
مطالعه امکان اجرای چیزی مطالعه اقتصادی بودن امری
extending
U
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extend
U
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extends
U
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
including
U
شامل
Inc
U
شامل
self inclusive
U
شامل
in
U
شامل
sweeping
U
شامل
inclusive
U
شامل
comprising
U
شامل
covering
U
شامل
containing
U
شامل
in-
U
شامل
far-reaching
U
شامل
includable
U
شامل کردنی
inclusive or
U
یای شامل
includible
U
شامل کردنی
applies
U
شامل شدن
do with
<idiom>
U
شامل شدن
apply
U
شامل شدن
ineligible
U
شامل نشدنی
excluding
U
شامل نشدن
bimillenary
U
شامل دوهزار
butyraceous
U
شامل کره
applying
U
شامل شدن
retrospect
U
شامل گذشته
butyric
U
شامل کره
trinomial
U
شامل سه نام
retroact
U
شامل گذشته شدن
ex post facto
U
شامل اصول گذشته
intraspecific
U
شامل گروه بخصوصی
terraqueous
U
شامل خشکی ودریا
intraspecies
U
شامل گروه بخصوصی
exclusive
U
آنچه شامل نمیشود
echaustive
U
شامل همهء جزئیات
plenary
U
شامل تمام اعضاء
exhaustive
U
شامل تمام جرئیات
across the board
U
شامل تمام طبقات
excludes
U
شامل نشدن یا جداشدن
inclusive or gate
U
دریچه یای شامل
exclude
U
شامل نشدن یا جداشدن
plenaries
U
شامل تمام اعضاء
over all
U
شامل همه چیز
exclusion
U
عمل شامل نشدن
tetraethyl
U
شامل چهاردسته اتیل در هرملکول
thetical
U
وابسته به یا شامل پایان نامه
thetic
U
وابسته به یا شامل پایان نامه
toffy
U
اب نبات شامل شکر زردوشیره
tetrahydrate
U
ترکیب شیمیایی شامل چهارمولکول اب
toffee
U
اب نبات شامل شکر زردوشیره
interfaces
U
که شامل : کانال ورودی /خروجی
all round
U
کاملا شامل هر چیز یا هرکس
toffees
U
اب نبات شامل شکر زردوشیره
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com