English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
overbuy U در خرید افراط کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
field buying U خرید کردن در صحرا خرید محلی
to carry to excess U افراط کردن در
indulges U افراط کردن
wanton U افراط کردن
indulging U افراط کردن
indulged U افراط کردن
indulge U افراط کردن
to take an extreme course U افراط یاتفریط کردن
go to extreme U افراط و تفریط کردن
take an extreme course U افراط یا تفریط کردن
carousing U در مشروب افراط کردن
carouse U در مشروب افراط کردن
caroused U در مشروب افراط کردن
carouses U در مشروب افراط کردن
cachinnate U در خنده افراط کردن
close price U دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
purchase request U درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
overspend U زیاد خرج یا مصرف کردن افراط کردن
overacting U در ایفای نقش خود افراط کردن
overacted U در ایفای نقش خود افراط کردن
overact U در ایفای نقش خود افراط کردن
overacts U در ایفای نقش خود افراط کردن
overtrading U بیش ازحد معامله کردن افراط در داد و ستد
lavish U ولخرجی کردن افراط کردن
lavished U ولخرجی کردن افراط کردن
lavishes U ولخرجی کردن افراط کردن
lavishing U ولخرجی کردن افراط کردن
bulls U گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
bull U گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
operated U به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operate U به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operates U به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
buy U خرید کردن
buys U خرید کردن
to make a purchase U خرید کردن
handle U خرید و فروش کردن
purchases U خرید خریداری کردن
shop U کارخانه خرید کردن
shopped U کارخانه خرید کردن
purchased U خرید خریداری کردن
shops U کارخانه خرید کردن
purchase U خرید خریداری کردن
buy in advance U پیش خرید کردن
handles U خرید و فروش کردن
purchase price variance U سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
to have a look round [around] the shops [British E] U برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
to have a look round [around] the stores [American E] U برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
accession به ترتیب خرید وارد دفتر و ثبت کردن
bum U ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
bummed U ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
bumming U ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
bums U ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
order U خرید سفارش خرید
fulsomeness U افراط
excess U افراط
frills U افراط
extravagances U افراط
extravagance U افراط
inordinacy U افراط
self indulgence U افراط
inordinateness U افراط
frill U افراط
overindulgence U افراط
intemperance U افراط
exorbitance U افراط
superfluity U افراط
excesses U افراط
extremeness U افراط
excessiveness U افراط
excessive use U افراط
exorbitance U زیادی افراط
excesses U افراط بی اعتدالی
overindulge U افراط ورزیدن
excess U افراط بی اعتدالی
distemperate U افراط کار
hard line U افراط آمیز
outrageousness U تجاوز افراط
ultraism U افراط کاری
extremity U افراط و تفریط
to run to extremes U افراط وتفریطکردن
intemperate U افراط کار
extremities U افراط و تفریط
self indulgent U افراط کار
hypercriticism U افراط در انتقاد
extravagantly U با افراط کاری
self-indulgent U افراط کار
enormously U بحد افراط
scrupulously U بحد افراط
extremism U افراط گرایی
extravagantly U با افراط زیاد
excessively U بحد افراط
central purchase U خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
indulgences U از راه افراط بخشیدن
potation U جرعه افراط در شرب
supererogation U افراط در انجام وفیفه
wasteful U افراط کار متلف
golden mean U برکناری از افراط و تفریط
religiose U دیندار بحط افراط
oxyopia U تزئینی بحد افراط
indulgence U از راه افراط بخشیدن
indulgence U زیاده روی افراط
indulgences U زیاده روی افراط
radical U افراطی افراط گرا ریشهای
radicals U افراطی افراط گرا ریشهای
intemperately U ازروی افراط با زیاده روی
plethora U ازدیاد خون در یک نقطه افراط
purism U افراط در استعمال صحیح الفاظ
profit cannibalism U افراط در تخفیف و ارزان فروشی
ultra individualism U اعتقاد به اصالت فرد در حد افراط
overmuch U بحد افراط بمقدار زیاد
overnice U دقت گیر بحد افراط
extremism U افراط کاری عقیده افراطی
boozed U مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
boozing U مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
booze U مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
radicalism U گرایش به سیاست افراطی تندروی و افراط
flag waving U میهن پرستی بحد افراط وجنون
prudishness U نمایش عفت یااداب بحد افراط
blase U بیزار از عشرت در اثر افراط درخوشی
flag-waving U میهن پرستی بحد افراط وجنون
boozes U مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
red tapery U رعایت تشریفات رسمی واداری بحد افراط
chauvinism U افراط کورکورانه در میهن پرستی ناسیونالیسم در حد افراطی و غیر منطقی
acnerosacea U ورم و سرخی صورت وبینی در اثر افراط در صرف مشروبات الکلی
buy U خرید
purchased U خرید
underwrite U خرید
underwrote U خرید
purchasing U خرید
underwriting U خرید
underwrites U خرید
procurement U خرید
underwritten U خرید
purchase U خرید
shopping U خرید
buys U خرید
bond servant U زر خرید
bondwoman U زن زر خرید
buying U خرید
purchases U خرید
hyper- U پیشوندی بمعنی روی و بالای و برفراز و ماوراء و خارج از حد عادی وفوق العاده ومافوق و اضافه و بیش از حدو بحد افراط
hyper U پیشوندی بمعنی روی و بالای و برفراز و ماوراء و خارج از حد عادی وفوق العاده ومافوق و اضافه و بیش از حدو بحد افراط
purchasing officer U مسئول خرید
purchasing officer U مامور خرید
dealing U خرید و فروش
purchasing office U قسمت خرید
purchasing department U دفتر خرید
rebuy U خرید مکرر
achate U عقیق خرید
local procurement U خرید محلی
bids U پیشنهاد خرید
regional purchase U خرید محلی
purchasing office U دفتر خرید
redemption yield U بازده خرید
purchasing patterns U الگوی خرید
credit purchase U خرید نسیه
procurement cycle U دوره خرید
short covering U پیش خرید
acquisition authority U اجازه خرید
shopping basket U سبد خرید
purchase notice agreements U قراردادهای خرید
purchasing department U قسمت خرید
purchase notice agreements U پیمان خرید
purchase order U سفارش خرید
purchase order U دستور خرید
bulk buying U خرید فله
lump sum purchase U خرید کلی
lump sum purchase U خرید یکجا
real estate U خرید زمین
purchase requisition U درخواست خرید
purchasing analyst U تحلیل گر خرید
purchasable U باب خرید
purchase rate U نرخ خرید
bargain U خرید ارزان
offer to purchase U پیشنهاد خرید
forward purchasing U پیش خرید
forward purchase U پیش خرید
forward purchase U خرید سلف
businesses U خرید یا فروش
corner U خرید یکجا
redemption U باز خرید
conditions of purchase U شرایط خرید
impulse buying U خرید بی مقدمه
business U خرید یا فروش
open purchase U خرید ازاد
counter purchase U خرید متقابل
blanket buying U خرید کلی
bid U پیشنهاد خرید
local purchase U خرید محلی
dear bought U گران خرید
oniomania U جنون خرید
futures exchange U خرید اتی
buyer's market U بازار خرید
buyers market U بازار خرید
shopping cart U گاری خرید
corners U خرید یکجا
coemption U خرید کل محصول
monopsony U انحصار خرید
monopolist U انحصار خرید
hire purchase U خرید اقساطی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com