English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to r.over something U درچیزی اندیشه کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pinhole U سوراخی که ازفرو کردن سنجاق درچیزی پدیداید
to set one's affection U اندیشه کردن
bethink U اندیشه کردن
trow U اندیشه کردن
muses U اندیشه کردن
to bethink oneself U اندیشه کردن
mused U اندیشه کردن
ponders U اندیشه کردن
pondering U اندیشه کردن
meditating U اندیشه کردن
ponder U اندیشه کردن
cogitating U اندیشه کردن
cogitates U اندیشه کردن
meditated U اندیشه کردن
conspiratress U اندیشه کردن در
muse U اندیشه کردن
meditates U اندیشه کردن
pondered U اندیشه کردن
meditate U اندیشه کردن
cogitate U اندیشه کردن
cogitated U اندیشه کردن
up one's alley <idiom> U مهارت درچیزی
blow one's own horn <idiom> U شکست درچیزی
plug U بستن درچیزی را گرفتن
livability U قابلیت زندگی درچیزی
plugs U بستن درچیزی را گرفتن
plugging U بستن درچیزی را گرفتن
take part in <idiom> U درچیزی شرکت داشتن
to meditate on/over something U اندیشه کردن [در باره چیزی]
to contemplate about/on/over something U اندیشه کردن [در باره چیزی]
to take counsel of one'spillow U شب هنگام اندیشه در چیزی کردن
extemporized U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizes U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporize U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporising U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
ruminates U اندیشه کردن دوباره جویدن
ruminating U اندیشه کردن دوباره جویدن
extemporises U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporised U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizing U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
ruminate U اندیشه کردن دوباره جویدن
to ruminate on something U اندیشه کردن [در باره چیزی]
to form a notion U اندیشه کردن خیال بستن
ruminated U اندیشه کردن دوباره جویدن
to have a finger in the pie U پادرمیان کاری گذاشتن درچیزی
have an eye for <idiom> U سلیقه خوبی درچیزی داشتن
to p with others in something U درچیزی بادیگران شریک شدن
throw in one's lot with <idiom> U ملحق شدن ،شرکت درچیزی
to consult one's pillow U هنگام شب پیش خود اندیشه کردن
play it by ear <idiom> U تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
up one's street [British English] , down one's alley [American English] U مناسب ذوق وسلیقه [مهارت درچیزی ]
to speak one's mind U اندیشه خود را اشکار کردن رک سخن گفتن
deliberated U اندیشه کردن کنکاش کردن
deliberates U اندیشه کردن کنکاش کردن
deliberating U اندیشه کردن کنکاش کردن
deliberate U اندیشه کردن کنکاش کردن
concept U اندیشه
conception U اندیشه
brainchild U اندیشه
internal conception U اندیشه
afterthoughts U پس اندیشه
concepts U اندیشه ها
ponderation U اندیشه
afterthought U پس اندیشه
solicitude U اندیشه
thoughts U اندیشه
second thoughts U اندیشه
incogitant U بی اندیشه
thought U اندیشه
ideas U اندیشه ها
on the impluse of the moment U بی اندیشه
offhandedly U بی اندیشه
rapt in meditation U اندیشه
by rote U بی اندیشه
mentality U اندیشه
idea U اندیشه
extemporarily U بی اندیشه
extemporal U بی اندیشه
anxiety U اندیشه
excogitation U اندیشه
anxieties U اندیشه
ideas U اندیشه
devisal U اندیشه
notional U اندیشه
reflexion U اندیشه
mentalities U اندیشه
offhanded U بی اندیشه
meditation U اندیشه
plans U تدبیر اندیشه
notions U اندیشه فکر
notion U اندیشه فکر
opinions U رای اندیشه
bubbling U اندیشه پوچ
syntaxic thought U اندیشه منطقی
bubbles U اندیشه پوچ
woriless U بی غم اسوده بی اندیشه
bubbled U اندیشه پوچ
worry U اندیشه نگرانی
ponderingly U اندیشه کنان
prenotion U پیش اندیشه
opinion U رای اندیشه
overwhelmed with reflection U مستغرق اندیشه
refelectingly U اندیشه کنان
forethought U اندیشه قبلی
cogitation U اندیشه وتفکر
premeditatedly U با اندیشه قبلی
musingly U در حال اندیشه
telepathy U اندیشه خوانی
bubble U اندیشه پوچ
worries U اندیشه نگرانی
thinkable U اندیشه پذیر
mentalities U شیوه اندیشه
considered U با اندیشه صحیح
mentality U شیوه اندیشه
association of ideas U تداعی اندیشه ها
brooder U اندیشه کننده
deliberation U اندیشه تامل
intellectual history U تاریخ اندیشه ها
speculative U مربوط به اندیشه
otherworldiness U اندیشه عاقبت
immersed in thinking U غرق اندیشه
an absurd notion U اندیشه پوچ
idiographic U اندیشه نگار
ideality U اندیشه گرایی
thought stopping technique U فن بازداری اندیشه
ideation U اندیشه پردازی
ideational fluency U سیالی اندیشه
economic thought U اندیشه اقتصادی
cerebrotonia U اندیشه ورزی
deliberations U اندیشه تامل
thought reading U اندیشه خوانی
reflection U بازتاب اندیشه
cogitable U اندیشه پذیر
cogitativeness U قوه اندیشه
devisable U شایسته اندیشه
plan U تدبیر اندیشه
cerebrotonic U اندیشه ورز
delib erator U اندیشه کننده
homo sapiens U انسان اندیشه ورز
cogitative U مربوط به اندیشه وتفکر
thinking type U سنخ اندیشه ورز
pursuance of a plan U تعقیب اندیشه یا نقشهای
the seat thought U مرکز اندیشه یا فکر
ideographs U حروف اندیشه نگاری
conceptualize U تصور یا اندیشه چیزی راکردن
to go off half U بی اندیشه سخن گفتن وزیاددیدن
to open one's mind U اندیشه یا راز خود را به کسی گفتن
intrusive thoughts U اندیشه هایی که بی اراده شخص بخاطرش می اید افکار فضول
cogitator U اندیشه کننده مطالعه کننده
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com