English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
intima U درونی ترین غشاء پوششی رگها و سایررباطهای بدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
tegmentum U غشاء پوششی
tegumnentum U غشاء پوششی
tunica U غشاء پوششی
caul U غشاء پوششی
endocarditis U اماس غشاء درونی دل
endospore U غشاء درونی تخم
endosporium U غشاء درونی تخم
internal furnace U کوره درونی بوته درونی اشتعال درونی
embryonic layer U غشاء جنینی غشاء سلولی
dynamic U نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
dynamically U نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
ends U با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ended U با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
end U با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
nethermost U پایین ترین زیر ترین
vasa U رگها
arteriovenous U مربوط به رگها
carries U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carried U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carrying U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carry U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
vasomotor nerves U اعصاب محرک رگها
vasomotor U اعصاب محرک رگها
vasomotor U کنترل کننده رگها
hypotension U فشار خیلی ضعیف وغیرعادی رگها
hematoma U توموریاغده محتوی خون خارج شده از رگها
combat resolution U تعیین جزئی ترین رده رزمی جزئی ترین رده شرکت کننده در رزم
In the long run fatty food makes your arteries clog up. U در دراز مدت مواد غذایی پر چربی باعث گرفتگی رگها می شوند .
court rug U فرش تالاری یا درباری [این نوع فرش از نفیس ترین و گران ترین فرش ها می باشد و دارای نقش ها و طرح های عالی با نخ ممتاز بوده و فقط بصورت سفارشی برای محل های خاص بافته می شود.]
integumentary U پوششی
tegumentary U پوششی
screening fire U اتش پوششی
screening force U نیروی پوششی
covering force U نیروی پوششی
covering barrier U مانع پوششی
screening effect U اثر پوششی
coverage U دفاع پوششی
hedging U تبدیل پوششی
covering letters U نامه پوششی
covering letter U نامه پوششی
lap joint U اتصال پوششی
covering troops U یکانهای پوششی
full back U مدافع پوششی
fullback U دفاع پوششی
sheeting U پوششی لفاف
tympanon U غشاء
tympan U غشاء
membrance U غشاء
membranes U غشاء
membrane U غشاء
coating U پوششی از یک لایه رنگ یا گچ
epithelialize U بافت پوششی شدن
epithelize U بافت پوششی شدن
fascia U لایه پوششی فیبری
fascias U لایه پوششی فیبری
reticular membrane U غشاء شبکهای
hyaloid U غشاء زجاجی
curtains U حجاجب غشاء
pellicle U غشاء نازک
postsynaptic membrance U غشاء پس سیناپسی
basilar membrane U غشاء پایه
serosa U غشاء سروزی
mantle layer U غشاء جنینی مخ
hyaloid membrane U غشاء زجاجی
embryonic membrane U غشاء جنینی
magnetic film U غشاء مغناطیسی
decidua U غشاء فانی
pelliculate U غشاء دار
landaulet n U گردونه کوچکی که پوششی دارد
pericardium U غشاء خارجی قلب
hypoblast U غشاء داخلی جنین
cerebritis U ورم غشاء دماغ
magnetic thin film U غشاء نازک مغناطیسی
dermis U غشاء میانی پوست
endometrium U غشاء داخلی رحم
scruff U پرده نازک غشاء
diploblastic U دارای دو غشاء سلولی
presynaptic membrane U غشاء پیش سیناپسی
acanthoma U اماس سلولهای خارداربافت پوششی مالپیقی
slipcover U پوششی که بسرعت پوشیده یاخارج شود
vasomotor U اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
cerate U دارای غشاء یاشامه مومی
plasma membrane U غشاء خارجی سفیده یاخته
triploblastic U دارای سه غشاء سلولی ابتدایی
rhinitis U ورم غشاء مخاطی بینی
turgor U اتساع غشاء پروتوپلاسم گیاهی
wing covert U پر پوششی روی پرهای مخصوص پرواز پرنده
rhinopharyngitis U ورم غشاء مخاطی بینی و حلق
pleura U پرده جنب غشاء مایی ریوی
lodicule U یکی از دو پایه غشاء نازک تخمدان گیاهان
hydathode U ساختمان پوششی گیاهان عالی که دارای عمل تراوش مایع میباشند
antistatic mat U پوششی در قسمت جلوی یک دستگاه مانند یک واحد دیسک که به حالت سکون حساس است لایی ناایستا
infelt U درونی
endogenous U درونی
intrinsic U درونی
subjective U درونی
intestine U درونی
intestines U درونی
indoor U درونی
in- U درونی
inner U درونی
internal U درونی
inmost U درونی
insides U درونی
tumble home U خم درونی
inside U درونی
innermost U درونی
in U :درونی
in U درونی
in- U :درونی
inward U درونی
interiors U درونی
civil U درونی
interior U درونی
backmost U پس ترین
gonidium U یکی از سلولهای سبزی که زیر غشاء خارجی بدنه گیاه گلسنگها وجود دارد سلول جنسی جلبک ها وقارچ ها
internal conversion U تبدیل درونی
enteroceptor U گیرنده درونی
endophasia U تکلم درونی
internal energy U انرژی درونی
internal pressure U فشار درونی
archivolt U قوس درونی
aula U حیاط درونی
entophyte U انگل درونی
endogenous event U رویداد درونی
endoderm U پرده درونی
internal phase U فاز درونی
internal friction U سایش درونی
loggia U ایوان درونی
internal friction U اصطکاک درونی
internal force U نیروی درونی
internality U درونی بودن
internal font U فونت درونی
endocardium U پرده درونی دل
in-fighting U کشمکش درونی
interoceptor U گیرنده درونی
intrinsic motivation U انگیزش درونی
indravgnt U جریان درونی
inflow U ریزش درونی
ingrowth U رویش درونی
inherent viscosity U گرانروی درونی
logarithmic viscosity number U گرانروی درونی
inmost thoughts U اندیشههای درونی
inner loop U حلقه درونی
interior affairs U کارهای درونی
inner shell electron U الکترون درونی
inner speech U گفتار درونی
intercorrelation U وابستگی درونی
internal temperature U دمای درونی
interiority U درونی بودن
intrinsic approach U رهیافت درونی
internal reflection U انعکاس درونی
springing of soffit U پاطاق درونی
intrados springing line U پاطاق درونی
internal consistency U هماهنگی درونی
intrados U قوس درونی
internal command U فرمان درونی
internal inhibition U بازداری درونی
internal work U کار درونی
internal vibrator U لرزاننده درونی
interflow U جریان اب درونی
internalises U درونی کردن
pectoral U صدری درونی
pectorals U صدری درونی
indoor U درونی داخلی
subjectivity U درونی بودن
internalizing U درونی کردن
bal badak U تیغ درونی پا
internalizes U درونی کردن
internalized U درونی کردن
pore pressure U فشار درونی
internalised U درونی کردن
internalising U درونی کردن
internalize U درونی کردن
the inner layer U چینه درونی
the inner layer U لایه درونی
internalization U درونی ساختن
internal secretion U ترشح درونی
interpolations U براورد درونی
ductless gland U غده درونی
interior U درونی درون
interiors U درونی درون
esoteric U رمزی درونی
innate U درونی چسبنده
interpolation U براورد درونی
spring of intrados U پاطاق درونی
cooptation U انتخاب درونی
dynamically U نیروی درونی
dynamic U نیروی درونی
rear party U نیروی پوششی عقب نشینی یا عقب دار
drier U : خشک ترین
lattermost U پست ترین
driest U خشک ترین
hindmost U عقب ترین
rearmost U عقب ترین
rightmost U راست ترین
furthest U پیشرفته ترین
aftmost U عقب ترین
topmost U اعلی ترین
most important <adj.> U مهم ترین
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com