English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
admired U درشگفت شدن تعجب کردن
admires U درشگفت شدن تعجب کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to be filled with a U تحسین کردن درشگفت شدن
admire U تعجب کردن
muse U تعجب کردن
muses U تعجب کردن
mused U تعجب کردن
admire درشگفت شدن
stared U از روی تعجب ویاترس نگاه کردن
stares U از روی تعجب ویاترس نگاه کردن
stare U از روی تعجب ویاترس نگاه کردن
wondering U اعجوبه درشگفت شدن
wondered U اعجوبه درشگفت شدن
to a at sontething U ازجیزی درشگفت شدن
wonder U اعجوبه درشگفت شدن
wonders U اعجوبه درشگفت شدن
agape U مبهوت متعجب با دهان باز درشگفت
wonderment U تعجب
surprise U تعجب
wondering U تعجب
surprize U تعجب
wonders U تعجب
wondered U تعجب
wonder U تعجب
surprises U تعجب
admiration U تعجب
exclamation points U علامت تعجب
faugh U علامت تعجب
exclamation point U علامت تعجب
rake in the money <idiom> U ایجاد تعجب
ferlie U حیرت تعجب
i wonder he did not catch cold U تعجب میکنم
exclamation mark علامت تعجب
zooks U علامت تعجب
marvel U تعجب اعجاز
marveled U تعجب اعجاز
marveling U تعجب اعجاز
marvelled U تعجب اعجاز
marvelling U تعجب اعجاز
surprisedly U تعجب کنان
ha U علامت تعجب
wonderer U تعجب کننده
note of a U علامت تعجب
wonderingly U تعجب کنان
marvels U تعجب اعجاز
bombshell U امر تعجب اور
How very odd. Well I never. U چه چیزها ( بعلامت تعجب )
bombshells U امر تعجب اور
You could have knocked me knocked me down with a feather. I hit the roof . U از تعجب شاخ درآوردم
i wonder at him U از دست او تعجب میکنم
unwary U بدون تعجب و تشویش
exclaimed U ازروی تعجب فریاد زدن
you don't say <idiom> U نشان دادن تعجب ازشنیدهها
he wondered at the sight U ازدیدن ان منظره تعجب کرد
exclaim U ازروی تعجب فریاد زدن
do a double take <idiom> U با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
exclaims U ازروی تعجب فریاد زدن
exclamations U علامت تعجب حرف ندا
exclamation U علامت تعجب حرف ندا
exclaiming U ازروی تعجب فریاد زدن
bah U علامت تعجب حاکی ازاهانت و تحقیر
blimey U حرف ندا به نشان تعجب و غیره
Holy moly! <idiom> U اصطلاح برای ابراز تعجب یا حیرت
holy cow ! [holy smoke !] <idiom> U اصطلاح برای ابراز تعجب یا حیرت
wisha U برای بیان تعجب فراوان بکار میرود
golly U حرف ندا برای بیان تعجب و غیره
My jaw dropped to the floor! <idiom> U از تعجب داشتم شاخ در می آوردم! [اصطلاح روزمره]
gollies U حرف ندا برای بیان تعجب و غیره
wowed U فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wows U فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wowing U فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wow U فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
Good grief! <idiom> U این کلمه برای نشان دادن تعجب (چه خوب چه بد)استفاده میشود
yoicks U علامت تعجب درهیجان و خشم و خوشی ووجد.فریاد تحریک و تشویق برای تازی شکاری مخصوص
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
transliterate U عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
cipher device U وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploit U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
crushes U له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
clearer U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
crush U له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crushed U له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
lubricates U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
lubricating U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
expends U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
lubricated U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
lubricate U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
endorse U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
endorsed U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
endorses U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
ascertian U محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
endorsing U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
evaporating U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
mends U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
expending U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expended U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
modulate U میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
to adapt [to] U جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
modulates U میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
refer U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
referred U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
refers U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
parallelize U تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
mended U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
detaching U تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
modulating U میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com